http://dc737.4shared.com/img/bznM31DHce/s24/15a0cbe3b30/galesh_kija?async&rand=0.3585645224336954
کلاچ و کلکفس بلبل نبونه
سیا کول رجه، سماموس کول نبونه
هزارته گیل اگه گوره باکونن
یدانه گالشه سرشول نبونه
چایی باغه ونه کَلِند بوخاره
زییی شیر ونه کالو بخواره
عجب پس در کینه وکته دنیا
وره گالش که سرگالش نبونه
(عباس کمالی نژاد)
اولی: سِلام، دوگروز امرلی حسن تِرِه سلام برساندینَه.بگوته تی قرضشان تسویه بوکون.
اولی: سلام. دیروز حسن فرزند امیرعلی برای تو سلام رساند. گفت قرضهایت را تسویه کن.
دومی: سِلام آر سر سِلامت. "مورجو تی دهن دِنی سَنه". فوری بیشی بگوته مو خوشته ماشین بروتِم.
دومی: کسی که سلام را می آورد سرش سلامت باشد. عدس در دهان تو خیس نمی خورد(گوز خبرچین). فورأ رفتی گفتی من ماشین خودم را فروختم.
اولی: بیشناوسه؟ . دلار هَنده جار شا. دِ اُرَک باسِس. این یعنی گرانی یعنی بدبختی!
اولی: شنیده ای؟ . دلار بازهم بالا رفت. دیگر طناب بلند دور گردن گاو پاره شد(غیرقابل کنترل). این یعنی گرانی یعنی بدبختی!
دومی: بیخودی شلوغا نوکون. دار و هال دَنِکه. این هم یِه موجی یَه گذرنِه.
دومی: بیخود شلوغش نکن. خودت را به این در و آن در نزن. این هم یک موجی است می گذرد.
اولی: تا دونیا دونیا با اینجور کارها اَمِرِه هَکی دَشتِه. نرم نرم داکانِن تا دَسته!!!!
اولی: تا دنیا دنیا بود این طور کارها برای ما انجام می شد و ما عادت داریم. نرم نرم .......!!!
دومی: خدایا آخر و عاقبت ما را به خیر بی یَر.
دومی: خدایا آخر و عاقبت ما را خیر کن.
نتیجه اخلاقی:
صبر و تحمل کارها را آسانتر و زندگی را سخت تر از قبل می کند.
اولی: امسال سال سختی یَه!
اولی: امسال سالی سخت و پر از درد ورنج است.
دومی: سیل از یِه رَه "وَرپ سی" از یِه رَه از همه طرف کشاورز فشار بی یَردِن.
دومی: سیل از یک طرف برف و یخبندان از یک طرف از همه طرف به کشاورز فشار آوردند.
اولی: رحمت الهی از همه طرف هَمَدَره اَمه خوشته کاسه گدایی دُمبرو دَریم.
اولی: رحمت الهی از همه طرف در حال باریدن است ما هستیم که کاسه گدایی خود را وارونه نگهداشته ایم.
دومی: تابستان خشکی دِریم، زمستان هم وَرپ اَمه پرتخال شان تَلا کانه! نه شرکت بیمه درست کار کانه نَه کسی به فکر مایَه! دِ وَنِه بَنیم، بیشیم.
دومی: تابستان خشکسالی داریم و در زمستان هم برف پرتقال های ما را تلخ می کند.نه شرکت بیمه به تعهدات خود عمل می کند نه کسی به فکر ما کشاورزها می باشد.دیگر باید گذاشت و رفت.
اولی: خدا بزرگه زیاد نگران نباش بالاخره دار ریشه هَلِه گل دَرِه اِن شاء الله جبران بونِه!
اولی: خدا بزرگ است زیاد نگران نباش بالاخره ریشه درخت هنوز داخل خاک است ان شاءالله جبران می شود!.
دومی: تی وَرپ دوشاب بُخوار. دُم دونیا درازِه.
دومی: برف همراه دوشاب(شیره خرمالوجنگلی) را بخور. دنیا هنوز ادامه دارد.
اولی: می دل پَرتخال خونی مُثان خونه. هر چی بُخوارِم مِرِه وَنَکَنِه. تو مِرِه چی گونه بِرارِه.
اولی: دل من مثل پرتقال خونی(توسرخ) مثل خون است. هر چه بخورم به من سازگار نیست. تو به من چی می گویی برادر.
دومی: چه غصه بُخواری چه نُخواری دونیا گذرنِه.
دومی: چه غصه بخوری یا نخوری، دنیا می گذرد.
نتیجه اخلاقی:
دنیا محل گذر است. غم دنیا خوردن فایده ای ندارد.
رادیو جواهرده
برنامه بیست و چهارم
ترانه رعنا+ جان می طوبی و ........
http://dc145.4shared.com/img/fi3MPdR3/s3/1263ead8440/capture35.JPG
دریافت فایل ترانه
http://www.4shared.com/mp3/5HlDu1fFba/tokamjan-zabih_moghtary.html
منبع:
سی دی رامسر (آرشیو ترانه های با لهجه گیلکی رامسر و حومه سال 1390)
تهیه: محمد ولی تکاسی
ترانۀ رعنا یکی از مشهورترین ترانههای مردمی گیلان است، که براساس رویدادی خونبار؛ در ارتفاعات جنوبی شرقیترین بخش شرق گیلان، یعنی اشکور، از زبان مردم سادۀ این سامان سروده شده است.
این ترانه که ریشه در مبارزۀ دهقانی مردم اشکور دارد و ماجرای آن با تن زدن «رعنا و هادی»، دو تن از سه شخصیت اصلی ترانه از فرمان خان آغاز و پس از کشته شدن هادی توسّط عمال وابستۀ به صاحبان زر و زور منطقه، با وارد شدن «آقاجان» به عرصۀ ماجرا و کشته شدن او به ضرب گلولۀ قزاقان، چند ماه پیش از تحوّل و تحویل سلطنت، در 9 آذرماه سال 1304 به رضاخان نایبالسلطنه "پهلوی اول" بنیانگذار ارتش نوین به فرجامی خونبار رسیده است، از همان آغاز سرایش ترانهها و خواندن آنها توسّط پالهوی سرایان و پالهوی فهلوی، پهلوی خوانان بینام و نشان اشکوری، در چنبرۀ توطئهای به مراتب مهلکتر از کشته شدن هولناک هادی و آقاجان کرد و در بدری دردناک رعنا گرفتار آمده، و هیچگاه از زخم زبانهای پیدا و پنهان دشمنان قسمخوردۀ مردم در امان نبوده است.
ترانه رعنا- گروه رستاک
در ادامه مطلب
ادامه مطلب
اولی: کی یَه که تویَه! دِ با شاه هم فالوده نُخوارِه، تَقّی به توقی بُخوارده وَکتین آقثا بالا سر! اَمه ای همه درس بُخواندیم آخر عمری هِچی ندریم.نه جان نه مال.
اولی: که هستی که تویی(کنایه:به مقام و منصب رسیدی). دیگر با شاه هم فالوده نمی خوری. تقی به توقی خورد و شدید آقا بالاسر ما. ما این همه درس خواندیم هیچ چیزی نداریم. نه جان نه مال.
دومی: هیچم این طوری نی یَه. اَمِه خیلی زحمت بکشیم تا به این مقام و منصب برسِم.می دل مِرِه بکوشته می پشت مُردُمِه!
دومی: هیچ هم این طور نیست. ما خیلی زحمت کشیدیم تا به این مقام و منصب رسیدیم. دلم من را کشته و پشتم مردم را!
اولی: پول سر امام حسین(ع) بِبی یَه. پول بَنی مرده سر وَرِسَنه تِرِه بشکَن زَنه.
اولی: سر امام حسین (ع) را پول برید. پول را اگر سر مرده بگذاری بیدار می شود و بشکن می زند.
دومی: مو هرچی گونِم نَرِه تو گونه بدوش. والله بالله این طور نی یَه. یِه کهنه پالان بی یَرِم قسم بخوارم تا اَمِرِه دَس وگیری.
دومی: من هرچه می گویم نر است تو می گویی بدوش(کنایه: مرغ یک پا دارد). والله بالله این طوری نیست. یک پالان کهنه بیاورم و قسم بخورم تا تو از سر ما دست برداری.
اولی: پالان دوج هِچ وَخت خوشته خایه دَرزن نزنه.گالش نوگونه می ماست تَرشِه.
اولی: پالان دوز هیچ وقت به بیضه خود سوزن (جوالدوز) نمی زند.(کنایه:کسی به ضرر خود حرف نمی زند). گالش نمی گوید ماست من ترش است(کنایه: کسی به ضرر خود حرف نمی زند).
دومی: بعضی ها پول و پارتی همره به منصب برسی یَن ولی به پیر به پیغنبر راه ما از اونا جُدایَه! امه سختی خیلی بکشیم.
دومی: بعضی ها با پول و پارتی به مقام رسیدند. ولی به خدا به پیغمبر راه ما از آنها جداست.ما خیلی سختی کشیدیم.
اولی: خدا تی پَئر بیامرزه، تی مردگان روحِه شاد بوکونِه.اگر تی عمر دِل یِه حرف راس بزه بی اونم هینِه.
اولی: خدا پدرت را بیامرزد. روح مردگان تو را شاد کند. اگر در عمرت یک حرف راست زده باشی آن هم همین است.
دومی: خدا خودش دانه کی پَئر بیامرزه کی پَئر نیامرزه! به تی گوتِن یا می گوتِن نی یَه.او رب العالمینِ.
دومی: خدا خودش می داند پدر چه کسی را بیامرزد یا نیامرزد. به گفتن من یا تو نیست. او پرودگار جهانیان است.
اولی: خدا یکی یَه رسانه عرش اَعلا یکی را هم رسانه کَر کوپا سر.
اولی: خدا یکی را به آسمان هفت مرتبه و بالا بالاها می رساند(ثروتمند) یکی را هم بالای خرمن برنج(فقیر).
دومی: خدا اَمه بد قَلفِه گه اَمِرَرِه بِدَارِه. تو رِه به راه راست هدایت بوکونِه.
دومی : خدا بد قلب(با باطن بد) ما را برای ما نگهدارد. تو را به راه راست هدایت بکند.
نتیجه اخلاقی:
هیچ وقت ظاهر آدم ها را با باطن خود مقایسه نکنید.
زن: تی سر سِلامت. اَمِه خا فقط سر خدایِه دِریم بُن تِرِه!
زن: سرت سلامت باشد. ما که بالای سر خدا را داریم و پایین هم تو را!
مرد: تی خانه آودان. زِن گیری دِ تمانا کُرده . هم کار خانه انجام دَنِه هم لاوند واجِنِه.
مرد: خانه ات آباد باد. همسرداری را تمام و کمال انجام می دهی. هم کارهای خانه را انجام می دهی و هم چادرشب می بافی.
زن: کار سرجی(سر شی) هَمَدَره یِه کم خرت و پِرت هِگیر امشوب اَمِرِه مهمان هَمَدَره.
زن: از سر کار داری بر می گردی کمی خرت و پِرت (میوه و تنقلات) بخر امشب برای ما مهمان خواهد آمد.
مرد: عزیزاللهی شان هَندَه هَمَدَرِن خدا دَس به ذلیل اللهی شان بَدَه!
مرد: عزیزاللهی ها (خانواده زن) باز هم دارند می آیند خدا شامل حال ذلیل اللهی ها(خانواده شوهر) هم بکند!
زن که بعد از بیرون رفتن شوهر از خانه نوکر را صدا می کرد تا برای او چادرشب ببافد پیش خودش می گفت:
زن: اینک کرد اُنَک کرد. پدر سوخته مَرده ندانست وی زِنِه چُونَک کرد!
زن: این کرد و یا آن کرد. پدر سوخته شوهرم ندانست که زنش چکار کرد!
نتیجه اخلاقی:
مردها، بچه های بزرگی اند و زود فریب می خورند ولی آفتاب هیچ وقت پشت ابر پنهان نمی ماند.
زبانزد گیلکی رامسری : " وَرپ دَرشا ....... در هَنِه"
http://dc385.4shared.com/img/mPW8Sskrce/s24/152725339f8/File0559?async&rand=0.09092271991922385
* جهت دریافت فایل کتاب به صورت PDF می توانید با Email نگارنده مکاتبه فرمایید.
http://dc395.4shared.com/img/RvKaHC2hba/s24/14394389dd8/IMG_0803?async=&rand=0.5118174744268003
عکس: محمد ولی تکاسی
مسیر جنگلی جواهرده به گرسمه سَر
1394
مادر: وی دیوشان نوشان. وی دوک وَلِه! اَمِه هَمرَه هَلَه وَلِ وَلِه راه شونو.اَمِره جوش وَرگِن نوکون!.
مادر: هنوز ناراحت است. دوک او کج است(کنایه: ناراحتی)! با ما هنوز هم چپ افتاده است! داغ دل ما را تازه نکن!.
پدر: اَمِه کیجا وِرِه نخاسِه وی تاوانِ وَنه اَمِه هَدیم.اُن خا مُرده خاکِه خدا وِرِه بیامرزه .لابد قسمت نوبا زن شهید وَکِه.
پدر: دختر ما او را نمی خواست تاوان او را ما بدهیم. او که مرده خاک است. خدا او را بیامرزد. لابد قسمت نبود زن شهید شود.
دختر: شاید تقدیر ما هم همین با. یِه مَردِه بابُردِم هر روز یِه نفر هَمرَیَه. هم پول دارِه هم د .......
دختر: شاید تقدیر ماهم همین بود. شوهری کردم که هر روز با یک نفر است . هم پول دارد هم د.........
مادر: خدایا می مرگ برسان دِ ای روزایَه نَنِم. خدایا این چه بلایی با اَمِه سر بِمَه?
مادر: خدایا مرگ من را برسان دیگر ین روزها را نبینم. خدایا این چه بلایی بود سر ما آمد?
پدر: مرد مال بیرون ازخانه. تی کیجا حتما وره خیلی گیربده با. کی بِمه بی! کی بوشا بی! . کوجار هِسّه بی کوجار بوشا بی ? بَدِه اونم جواب "کینه پِسی" بَدَه."آقا آقا از خانه بیرون شونو".
پدر: مرد مال بیرون از خانه است. دختر تو حتما خیلی به او گیر داده بود. کی آمده بودی کی رفته بودی!. کجا بودی کجا رفته بودی? دیدی او هم جواب "عکس" داد." آقا آقا بودن از خانه شروع می شود.
(کنایه: احترام به افراد در داخل خانواده)
مادر: اَی دل غافل . شوهرداری و زن داری یک هُنره که هرکی نِدارِه!!!
مادر:ای دل غافل. شوهرداری و زن داری یک هنر است که هر کسی ندارد!!!
نتیجه اخلاقی:
خوشبختی و آرامش خانواده در زندگی با رفتار و عمل خود افراد به دست می آید.
کرم شب تاب(کین سوزنه)

http://www.fenland-photography.co.uk/images/111221.jpg
به تولید و انتشار نور توسط موجودات زنده که در اثر واکنشهای شیمیایی در بدن آنها صورت گرفته باشد، زیستتابی (bioluminescence) گفته میشود.
در بیشتر زیستتابیها مادهای به نام آدنوزین تریفسفات (ATP) واکنش دارد. این واکنش شیمیایی ممکن است درون یاخته یا بیرون از آن صورت بگیرد.در این واکنش ها فسفر تغییر ظرفیت داده و مابقی انرژی الکترون ها به نور تبدیل می شود.
کرم شب تاب (کین سوزنه)
در قريه رينه[1] کرم شب تاب زياد دارد. شب در اراضی سبزه زار بيرون آمده زمين را روشن می کنند، هر کدام به قدر يک وجب در يک وجب زمين را روشن می کند، مثل چراغ درخشنده است. گاهی روشنی خود را توی جلد برده زمين تاريک می شود. به قدرگويد. ستاره يمانی که در آيد اين کرم ها « ولدالزّنا » زنبور عسل است. عرب اين کرم را
بيجان شوند و بميرند که شعراء طالع ممدوح خود را ستاره يمانی قرار دهند و دشمن او را ولدالزّنا خوانند که ستاره يمانی آن را بکشد.
[1] - شهر رینه در کیلومتر ۷۹ جاده هراز از بخش لاریجان درشهرستان آمل به تهران بالاتر از گزنک واقع گردیده و دارای کلانتری مستقل میباشد. از سال ۱۳۷۹ با تصویب طرح هادیشهر رینه، روستاهای گرنا و آبگرم جزو حوزه خدماتی شهر رینه قرار گرفتند. کوهنوردانی که قصد صعود به قله دماوند از یال جنوبی را دارند نیز میبایستی از مسیر رینه رفت و آمد نمایند. از مناطق دیدنی و جالب توجه رینه میتوان آبگرم لاریجان (در ۵ کیلومتری رینه با راه آسفالت) و دشت لاله را نام برد.
در شهرستان رامسر و حومه
تا دو دهه قبل این نوع حشره زندگی می کرد. در عصرهای اواخر تابستان هرشب از زیر زمین بیرون آمده و تا حوالی صبح به پرواز خود جهت جستجوی غذا و .... ادامه می دادند.
آسمان شب خصوصا در بین درختان مرکبات و میوه های دیگر از نور آنها روشن می شد. انگار ستارگان آسمان به زمین آمده و به خودنمایی می پردازند.احتمالا با تغییر اکوسیستم و سم پاشی های مکرر نسل آنها نیز همانند حشرات دیگر رو به زوال رفته و تنها خاطره ای بیش از آنها در اذهان وجود ندارد.
دراکولای شمال حشره غریب گز (تل گز)
دراکولا در شب به سوی نور و روشنایی جلب میشود و به راحتی در سقف و دیوار اتاق قابلمشاهده است. در چنین شرایطی پیشنهاد میشود با جاروبرقی، دستکش مخصوص یا حشره کش آن را شکار و از تماس مستقیم دستهایتان با آن خودداری کنید زیرا ممکن است دستهایتان آلوده شده و باعث انتقال ترشحات پشه به نقاط بسیار حساس بدن مانند اطراف چشمها و صورت خود فرد و دیگران شود.
غریب گز
در خانه های رينه جانوری است که آن را سرخه می گویند مثل عدس(مورجو) بسیار کوچک است. در لای کتاب ها، در رختخواب خانه ها و زير فرش ها و حصيرهائی پيدا می شود.غريب را که بگزد خالی از تب و تعب و رنج نخواهد بود. بايد شير زياد چند روز بخورند تا زهر آن دفع شود. در هر جا به شکلی و رنگی است و نام های متعدد دارد. در راه خوانند و آنها خيلی سميّت دارد. «
منبع:
1-افضل الملک، غلامحسین(به کوشش حسین صمدی). 1383. سفر مازندران و وقایع مشروطه.اَمدلی حسن: کل اگر داوگر با اول خوشترِه دوا کورده!
حسن فرزند احمد علی: کچل اگر دکتر یا داروگر بود اول خودش را درمان می کرد!
مَرصَه احمد: از سه کس باید بترسی " کَل، سرخ مو، زرد ریش"
احمد پسر مَرصی: از سه نفر باید بترسی" کچل، مو سرخ و ریش زرد".
اَمدلی حسن: اُن اَسو هَمَش اَمِرَه دُو کانه دیگران کاری ندارِه.
حسن پسر احمد علی: اسب او فقط برای ما می دود(کنایه: فشار آوردن به ما) ولی به بقیه کاری ندارد.
مَرصَه احمد: پَرسال وَرپ بِمابا کار و کاسبی همه تعطیل با امسال چی؟ هَندَه همان آش و همان کاسَه.
احمد پسر مَرصی: پارسال برف آمده بود کار و کاسبی همه تعطیل بود امسال چه؟ باز همان آش است و همان کاسه.
اَمدِلی حسن: دو کس خیر دنیا و آخرت نابارِن. اولی: اونی که دَشتِه نخوارده و دومی : اونی که دانسِه نوکورده.
حسن پسر احمد علی: دو نفر خیر دنیا و آخرت نبردند. اولی: کسی که داشت ولی نخورد و دومی: کسی که دانست و نکرد.
مَرصَه احمد: گاو اُرَک داسِس نی یَه! دِ کار از کار بگذشتِه.
احمد پسر مَرصی: گاو طنابش را پاره کرده! دیگر کار از کار گذشته است.
امدِلی حسن: خدا می پَئر بیامرزه دِ ای روزایَه نِدَه. همیشیک گوته : خانه از پای بَست ویرانِه! پُسُر.
حسن پسر احمد: خدا پدر من را بیامرزد دیگر این روزها را ندید. همیشه می گفت: خانه از پای بست(بنیان) ویران شده است! پسرم.
نتیجه اخلاقی:
" هرکی به فکر خویشِ کوسا به فکر ریشِ"
"هر که به فکر خودش است ولی آدم بی ریش به فکر ریش خودش است"
کنایه: عدم همدردی با دیگران.(در مشکلات اقتصادی و زندگی)
سالیان زیادی طول کشید تا مردم مناطق گیلان و مازندران از آیین گذشته خود میتراپرستی دست کشیده و بعد از گذر از چند مرحله تاریخی و هجوم اسکندر به اسلام روی آوردند. آموزه های دینی و روش زندگی صحیح در آیین اسلام برای مردم که طرفدار صلح و آرامش بودند و از طرفی آموخته های آنها را برای زداشتن یک زندگی به دور از جنگ و خونریزی تکمیل می نمود باعث شد تا مردم این دیار در کنار سایر تمهیداتی که برای اسلام آوردن آنها اندیشیده شد به این دین آسمانی روی بیاورند. بعد از اسلام آوردن ایرانیان و ساکنان مناطق شمال کشور از روی میل باطنی خود که مصداق آیه لا اکراه فی الدین است مردم به انجام امور مذهبی نظیر نماز و روزه ترغیب شدند. با بوجود آمدن مذاهب جدید (منتزع شده از دین مبین اسلام) نظیر فرقه های حشاشین(اسماعیلیان، زیدیه و غیره دوباره جنگ و خونریزی های زیادی بر سر به دست گرفتن قدرت در بین فرزندان حاکمان ولایات و فرماندهان نظامی در سخت سر در گرفت که بیشتر ناشی از حس قدرت طلبی آنها بر سرزمین مادری و آباء و اجدادی خود بود. منطقه سخت سر و حومه نیز از این درگیریها بی نصیب نماند و چندین بار مورد تهاجم و غارت قرار گرفت. بعد از مهاجرت آقاپلاسید از اصفهان به سادات شهر در زمان شاه طهماسب اول(به روایتی شاه عباس) و ترویج مذهب شیعه توسط ایشان و سایر علمایی که در نجف و عراق تلمذ نموده بودند و به این دیار بازگشتند حوزه های علمیه جان گرفت و به تربیت علما و دانشمندان دینی زیادی همت گماشته شد. افرادی چون الهیان سمامی اشکوری (صاحب مکتب تفکیک) و فرزندان آقاپلاسید به همراه جمعی از سرسلسسه دودمان نحوی(شریعت زاده) نظیر آقا میر عبدالصمد و سکینه آباجی و غیره جهت ترویج مذهب شیعه دوازده امامی در منطقه سخت سر همت گماردند.
چاووش خوانی
در گذشته که مردم با پای پیاده و یا چهارپا به زیارت مرقد امام رضا(ع)، کربلا و یا مکه می رفتند و ماهها طول می کشید رسم چاووش خوانی برقرار بود.علاوه بر دعای خیر برای سلامت رفتن و سلامت برگشتن، زائرین کمک های نقدی و غیره را نیز برای اجابت دعای حاجت مندان جمع آوری نموده و نائب الزیاره می شدند.
در محوطه مسجد دارالوداع (دارالفداء) از جواهرده (کوبو فاطمه(فاطمه که رنگ چشمش به کبودی می زد)و زرگر یعقوب و غیره در مبادی ورودی و یا خروجی کوچه های شهر رامسر (سخت سر قدیم) افراد مختلفی با صدای خوش چاووش خوانی می کردند تا مردم بیشتری برای بدرقه و یا استقبال زائرین جمع شوند.اشعار چاووش خوانی بیشتر فی البداهه بوده و در مدح امامان و امیری خوانی و غیره بوده است.
چاووشخوانی در تمام ایران مرسوم بوده است و اگر کسی به زیارت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) میرفت، مردم هنگام رفتن و مخصوصا برگشتن او، به استقبالش میرفتند.
مردم روستاهای الموت نیز چاووشی می خواندند و گاه برای استقبال از زائر امام رضا از یک روستا به روستای پایین تر میرفتند و با ذکر صلوات، او را به احترام این که زائر امام رضا (ع) بود، به خانهاش بازمیگرداندند. هنگام بردن زائر به خانه، به زبان او میخواند.
شکر الله،
شد نصیبم مشهد شاهرضا
یافتم بوی بهشت،
از مرقد شاهرضا
بر در اول،
که سقاخانه آن حضرت است
آب کوثر در میانش
شربت بیمارهاست
هرکسی یک جام
نوش کند، دردش زایل شود
از حکیمان طبیبان جهان او را شفاست
یوسفی از مصر خوبان،
در خراسان آمده
سنگ بر تعظیم او،
از سنگ غلتان آمده
گرچه خانه سنگین شده زیارتگاه
شرافتش ز وجود علی عمران آمده
منبع:http://www.tadaneh.com/2007/01/blog-post_4424.htm

http://mazandsport.com/images/78/77/555/02/20/7.jpg
مسابقات کشتی گیله مردی (محلی) گرامیداشت پهلوانان فقید منطقه با حضور کشتی گیران بنام این رشته در استانهای گیلان و مازندران در روستای چورته از توابع شهرستان رامسر

توجه:
جهت دریافت طرح و انتخاب نمونه های دلخواه بر روی چوب می توانید با ای میل نگارنده و یا گذاشتن کامنت اقدام فرمایید.

کمتر شنیده شده
1- وی بالسکونِ پوک بزنی وی موشت وا نوبونِه!
اگر به آرنج او پتک بزنی مشتش باز نمی شود.
کنایه: در نهایت خسیسی ، خسیس نهاد.
یادآوری:
جان به عزرائیل نَدنه، موس به شیطان!
به عزرائیل جان و به شیطان ک.... را نمی دهد.
2- کَک کین (سَرِ) داغ کانه.
کون حشره کک را داغ می کند!
کنایه: زرنگ و تیز بودن در کارها. فرزبودن.
3- رشکِ روغان گَرِه.
از شپش روغن می گیرد.
کنایه: خسیس بودن. قناعت زیاد.
یادآوری:
از آو کره گَرِه(این زبانزد فارسی است).
از آب کره می گیرد.
4- خُودَ وی دهَن پُلاکَت دِبی!
انگار در دهانش پلوی کته باشد.
کنایه: به صورت غیر واضح و نامفهوم صحبت کردن.
5- شلارباتَه!
شلوارش را در آورده!
کنایه: بی شرم و حیا، آدم دعوایی و پر حاشیه.
6- سنگ اُربو!
گلابی محلی سنگی و سفت.
کنایه: نادان، فردی که چیزی در مغزش فرو نمی رود.
7- کوت و بات الکی(یَه)!
سعی و تلاش بیخود.
کنایه: جواب نگرفتن از تلاش فرد.
8- یه مو نازکِ دو مو کلفت!
یک مو نازک است و دو مو کلفت است.
کنایه: جور درنیامدن کار. جفت نشدن دو قطعه.
9- گشادی شاه خَنِم درازی ماه خَنم!
عریضی شاه خانم و درازی ماه خانم!
کنایه: سهولت و راحتی انجام کاربر طبق سلیقه افراد. سبک شمردن کارهای خُرد.
یادآوریL (این زبانزد فارسی است)
آهنگری شغل راحتی است!.اگر آهن گداخته را عریضش کنی بیل می شود و اگر درازش کنی سیخ می شود.
10- وی سر هرگز بی کلاه نمانِه(این زبانزد فارسی است).
سرش هیچ وقت بی کلاه نمی ماند.
کنایه: به او هم چیزی خواهد رسید، بهره جستن از کارها.
11- تاف توندی خوروش چاکونی خوب دَرهَنِه!
اگر با عجله خورش درست کنی خوشمزه می شود!
کنایه: گاهأ تعجیل در کاری نتیجه مثبت خواهد داد.
12- تاف توندی کِش داکونی وَنِه دو مرتبه داکونی!
اگر با عجله ادرار کنی باید دوبار ادرار کنی!
کنایه: مذمّت تعجیل کردن در برخی از کارها، نکوهش عجله کردن در کارها.
یادآوری:
1- آدم زرنگ دو تَه کفش (چُموش) پاره کانِه.
1- هوا(زمینِ) تَش وَرِه
از آسمان(زمین) آتش می بارد.
کنایه: شدت گرمای هوا
یادآوری:
1- هوا پو نزنه
هوا باد ملایمی هم ندارد(نمی وزد).
2- هوا هَلووود کانِه
هوا مثل حالتی که بخار از آب بلند می شود، می باشد.
3- اَزَ وی گوز ببیشت(ببیشته) نَنَه!
انگار گ .... زش برشته شده نیست.
کنایه: حرف یا سخن اشتباه گفتن یا عمل نادرست انجام دادن بدون توجه به وضعیت موجود.
یادآوری:
1-اََززَ وِرِه دَنگ زَنِه!
2-وی نفس از جای گرم دَر هَنِه!(این زبانزد فارسی است)
نفسش از جای گرم بلند می شود.
4- آسمان کین لوکا دَکِت(دکِتِه)
آسمان سوراخ شد.
کنایه: شدت بارندگی.
5- پَرده باسُس (داسُس)!
(پرده باسُس نی یَه)
پرده پاره شد.
کنایه: از بین رفتن حجاب و یا پرده شرم و حیاء.
یادآوری:
1- گاو اُرَک باسِس(داسُس)
طناب بلند دور گردن گاو پاره شد. بی صاحب. بدون کنترل.
2- وِلَنگِ مادیان، ایلخی مادیان.
6- مِرِه اِنگیس دَنِه!
چیزی به نظرم می رسد(می آید).
کنایه: خیال پردازی از روی حدس و گمان.
7- می چُم(دل) روشِنِه!
چشم(دل) من روشن است.
کنایه: امید داشتن به آینده کار، نتیجه خوب گرفتن.
8- می چُم دَر(راه) سر نی یَه.
چشم من بر سر درب(راه) ورودی است.
کنایه: انتظار کشیدن آمدن مهمان، منتظر خبری بودن.
9- پیش قاضی معلّق بازی(این زبانزد فارسی است)
کنایه:گفتن دروغ و پیچاندن موضوع آشکار.
10-بی سر بی پوس بوشا!
بدون سر و بدون لباس رفت!.
کنایه: سراسیمه شدن، فرار از روی ترس . شنیدن خبر ناگوار.
11-علف جای سختان دَر هَنه.
علف در جای دشوار و سخت می روید.
کنایه: تحمل سختی ها، صبوربودن.
یادآوری:
1-کار نیکوکردن از پرکردن است.
12-تی شکم جُخ دَرِه مَگر؟!
مگر داخل شکم تو انگل وجود دارد؟!
کنایه: نکوهش پرخوری فرد.
یادآوری:
1- تِرِه مگر خرس بترسه دینَه(دینابا)؟
تو را مگر خرس ترسانده است(بود) ؟
1- خوک نَزَه کوتکایَه
توله سگی است که خوک به ان حمله نکرده است.
کنایه: سرد و گرم روزگار را نچشیده است.
2- وی زیندگی به یِه مو هَلَه بَندِه
زندگی او به تار مویی بسته است.
کنایه: خطر سقوط فرد در زندگی فردی و اجتماعی و یا اقتصادی.بیماری مُهلِک.
3- حسن(حسنکِ) مار گاو سَر دَرِه
مادر حسن سر گاو را در خانه دارد.
کنایه: بهانه تراشی ، بزرگ کردن چیزی.
یادآوری:
از کاهی کوهی چاکانِه!
از کاهی کوهی می سازد.
4- تش دَر کُنِ
آتش را شعله ور می کند.
کنایه: باعث آشوب و جنجال شدن. به مشکلات دامن زدن.
یادآوری:
1- درد شَرَر وَرگَنِه!
درد و رنج و گرفتاری را بیشتر می کند!
2- گندم کار نی یَه شَرکاره.
گندم کار نیست شر را می کارد.
5- می بدن اِجیش دَرِه
بدنم را لرز گرفته است.
کنایه: ترس یا تعجب از دیدن یا شنیدن موضوعی باورنکردنی.
یادآوری:
دور از همه دارموج ، هَندَه هورَه!
بدور از همه بالاروندگان از درخت، باز هم به طرف همان ها!
6- ورزا گوز بَدَه غلّه بُسوتِه!
گاو نر گوز داد غله سوخت!
کنایه: بهانه تراشی، عذر غیر موجّه.
یادآوری:
کولِه گِه چُم کورا کُرده!
چشم گوساله را کور کردی:
(داستان از این قرار است که مردی آرزوهای دور و دراز در سرش می پروراند و به زنش گفت :
اگر زمینم را بفروشم و معامله سرگرفت گاوی خواهم خرید و سپس گاو گوساله ای خواهد زایید بعد گوساله را به داخل خانه کنار اجاق هیزمی خواهم آورد. نظر تو چیست!
زن با اشاره انگشت سبابه گفت: جایش را اینجا با کاه و کلش درست می کنیم تا جایش گرم باشد. مرد فورآ گفت: مواظب باش تو با انگشت چشم گوساله را کور کردی!!!!!!!!!!!!!!
7- گاو نارنج دِمَستِه.
در گلوی گاو نارنج گیر کرد!
کنایه: سرفه ها و عطسه های پشت سر هم در هنگام بیماری!
8- وِره ماز بَزه
زنبور او را نیش زده است.
کنایه: دوری از دوست و آشنا، گوشه نشینی، قهر کردن.
9- گاو ماز بزه!
گاو را زنبور نیش زده است.
کنایه: با سرعت دویدن ، از صحنه دور شدن.
10- کور دَرِه سگ دَرِه
کور دارد سگ دارد.
کنایه:
11- تحصیل بوکرده تکمیل نوکورده (زبانزد جدید و معاصر است).
تحصیل کرد ولی تکمیل نکرد.
کنایه: عدم دقت در انجام کارها و صحبت ها، سخن گفتن از روی جهالت.
12- بلبل هزار جور وَچه کانِه.
بلبل هزار جور بچه می کند.
کنایه: متفاوت بودن خلق و خوی فرزندان.
هَمساده: آخر اَرمان بابُردِم یکی یِه کاری بوکونِه ای همساده فضول وی مَن دِنی بی! زنانه عَدی!
همسایه: آخر در آرزویش مُردم، کسی کاری بکند و این همسایه فضول ما خودش را قاطی نکند! مثل مردی که رفتار زن ها را دارد!
زنانه اَباره: تو خا هِچ وَخت چُم نداشتِه مِرِه بِنی !
مرد با خصوصیات رفتاری زنانه: تو هیچ وقت چشم نداشتی من را ببینی!
همساده:تو خا می پَئر در بیر دِه! اَمه راه شونی دل دَره، اَمه خواتِن دِل دَرِه، امه خواردن دل دَرِه و ... مو سوتِب بیردِم خا تی دَس! همساده وَنه هَمساده هَمرَه ندار باشَه نه اینکه" آدم چُمِ میژیک میداد بَکِشَه" !
همسایه: تو که پدر من را درآوردی! در راه رفتن ما، خوابیدن ما ، خوردن ما و ... فضولی می کنی . من از دست تو ذلّه شدم! همسایه باید با همسایه رفیق باشد نه اینکه به" مژه چشم او مداد بکشد(منّت بگذارد)".
زنانه اَباره: تی پَئر شِمه زمین خانه مُفت می چنگ دل در بیرده با! مو اگر زمین نده بیم تو راه هم نداشته رفت و آمد بوکونی!
مرد با خصوصیات رفتاری زنانه:پدر تو زمین خانه اش را مفت از دست من درآورد! من اگر زمین نداده بودم تو راه رفت و آمد کردن هم نداشتی!
همساده: بِدی! هَندَه" مِرِه سوروکو بوکورده."حنا به دَس نُمانِه دونیا به کَس نُمانه". الهی زلزله بیه هر دوتَُه بُنا(بُنِه) شیم.
همسایه: دیدی! باز هم بر سر من منّت گذاشت."حنا به دست نمی ماند دنیا به کس نمی ماند". ان شاءالله زلزله بیاید هر دو تا زیرزمین مدفون شویم.
زنانه اَبرِه: مرگ خوبه هَمسادَه رَ!
مرد با خصوصیات رفتاری زنانه:مرگ خوب است ولی برای همسایه!
نتیجه اخلاقی:
می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن!
قاسم شهبازی، سال 1341 در منطقه اشکور رودسر بدنیا آمد. شعرهای شیرین و مردمی اش سالهاست دهان به دهان مردم می گردد.کاربرد واژگان و اصطلاحات اصیل بومی، بازبینی بقایای فرهنگ سنتی به همراه طنز اجتماعی، پرداختن به مسایل درونی انسان معاصر و گاه بازگویی مضامین نو از زبان حیوانات و ارتباط آسان مخاطبین در سنین گوناگون، از ویژگی های آثار او به شمار می رود.
قسمت اول کتاب جواد و رعنا و خرس و شال:
مو مشتی نقل آقا وچم جوادم می بدی ین این بوبه بیسوادم مو مشتی نقل آقا وچم گالشم عاشق لردی کش دون زالشم می له شلار سو مغزیه باقدک ترکیه خیاط نه، بودوته پتک می کیسه خواب گوسنده پشم کولر نه امریکایی کاپشین نه اوور گلیشکم می رزین ضد آب پاره بوبه لات روخانه بالتاب می دس دل خجره دره نرم هال کل چومه سا کل چک با تش کچال
قسمت دوم
له وی یا با قاودان آباقوری یه مرس چیری وی توکه شیپوری چاشته می قاتق چل بانی دوآب خمیرگوله کشن پورن چشمه آب زورو ره او بنده کین یاله کش گرس مسه سنگ تله بن سایه کش
زاره می دل تنگی چی بو از زمین عاشق رعنه وکته دل همین رعنه یه دانشجویه خوش قیافه گب زنی وی دونی همه اضافه خوش تیپ و با خوشکل و با خوش لباس تا بده می دل هونه می دل بواس مانتو کوتاه وی له شلاره راسه دگردینه یه مایه می حواسه چارشنبه بازاره که ره لک زنم که ون بوشوم یه بارده عینک زنم یه چنگه پیش بوگوتوبوم می ماره تا بنه رعنکه دونی قراره رعنکه مار پیغام بده می ماره جواد می رعنکه ره یه براره می کیجه دانشجویا با سواده کی ون هده می کیجه که جواده راه دکتن یه شوب می پرا بوبا دایی با دایی زن سید طوبی می عمو موسی وکته می عمه می دوته عم زن هاجرا فاطمه یه جعوه شیرینی یا با گوسند ماس گرده کلانه با یه چنتم کلاس سه چار ته نیسان و دو ته سواری راه دکتن رعنکه خواستگاری رعنکه پر خیلی مودبانه یک یکه یا تارف بکرده خانه یه چایی میوه یا گرم نخودا رعنکه عم جان بومه با وی دایی ...
این کتاب در کتابفروشی های سراسر کشور قابل تهیه است.
شعر نو گیلکی (هَسا شعر)
محمد ولی تکاسی
ادبیّات عامیانه، ادبیّاتتوده ی مردم ایران، اثر مردمیبیسواد یا كمسواد و غالبن شفاهی است كهاز جهتساختار ومحتوا با ادبیّات سنتّی مكتوب فارسی متفاوت است. زبانساده، لحن عامیانه، حالات و اندیشههای عوام در این ادبیّات کاملا نمایاناست. امروزه ادبیّات عامیانه در نقاط گوناگون ایرانباگویش های متفاوت میان مردم مناطق مختلف در کشور عزیزمان مشهور و متداول است.از جملهدر گیلان اشعار پیر شرفشاه دولایی(از شاعران قرنهشتم ه.ق) و باباطاهر بهگویشگیلكی،در مازندران اشعار امیر پازواری بهگویش مازندرانی(تبری)، دركردستان داستان های كُردی منظومی كه اصطلاحن"بیت" نامیده میشود و با آواز میخوانند ونیز بسیاری ازقصههای كوتاه عامیانه به گویش های گوناگون كهگاهدر آثارپژوهندگان گویششناسی نقل شده است. فرهنگ و آداب و رسوم و گویش افراد در مناطق مختلف ایران در مرزهای جغرافیایی نمیگنجد ولی از منطقه ای به منطقه دیگر دستخوش تغییرات شگرفی می شود که بر اساس مطالعات زبان شناختی نشان از زنده بودن زبان و تکامل آن در عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی دارد.
زبان، لهجه و گویش
تعریف زبان(Language)
سخنی که دارای ادبیّات مکتوب و دستور باشد زبان محسوب می شود که دولت ها آن را به رسمیت می شناسند. هر زبانی دارای دستور و قواعد صرف و نحوی مربوط به خود بوده و یادگیری آن نیاز به ممارست و تمرین زیاد دارد.
تعریف لهجه(Accent):
در بسیاری از متون دانشگاهی زبانشناسی و به خصوص جامعهشناسی زبان،لهجه دربرگیرندهی کلیهی ویژگیهای تلفّظی و آوایی کلام تعریف شده است. به عبارت دیگر، نحوهی تلفّظ کلام هم در سطح فردی و هم جمعی، لهجه بوده و مسلمأ با افزایش افراد، افزایش دگرگونیهای تلفّظی را نیز شاهد خواهد بود.
تعریف گویش (Dialect):
گویشها شدیدأ متأثر از مرسومات فرهنگی و قواعد رفتاری منطقهیی است. فرض بفرمایید که یک تهرانی سنتگرا بخواهد بگوید که از میهمان خود به خوبی پذیرایی کرده، شاید بگوید «یه چلوکباب خوشمزه مهمونش کردم». حال آن که در کرمانشاه این جمله بعید است که آنچنان چارهساز باشد چون احتمالأ چلوکباب باید جای خود را به چلوخورشت خلال دهد، همانگونه که در مناطق اطراف خزر چلوماهی سفید و نه چلوکباب نشانهی میهماننوازی است. در اصفهان هم احتمالأ بریونی این نقش را ایفا میکند. البته گویشها را نباید فقط محدود به فاصلهی جغرافیایی کرد. هرچند این فاصله قدیمیترین و اصلیترین دلیل پیدایش گویشهاست. تفاوتهای طبقات اقتصادی-اجتماعی، میزان سواد و تحصیلات، رشتهی تخصصی، آشنایی افراد با زبان های دیگر، سن و تفاوتهای نسلی، میزان تقلید از مذاهب و ایدئولوژیهای گوناگون و تعدادی عوامل دیگر نیز در پیدایش گویشهای متفاوت تأثیرگذار بوده و بیش از پیش تفاوتها در صحبت کردن افراد متعلّق به یک گویش را ایجاد میکنند.
فرق بین لهجه و گویش
در واقع لهجه، زیرمجموعهیی از گویش است به این معنا که هر گویش، لهجهی خاص خود را داراست. اما برای شناخت و توصیف یک گویش، بررسی لهجه فقط بخشی از ماجرا است. گویشها نه تنها در لهجه بلکه در برخی لغات و اصطلاحات نیز تفاوت دارند. همچنین گویشها دارای تفاوتهای صرف و نحوی نیز هستند که البته معمولأ میزان تفاوتهای صرف و نحوی کمتر از دو مورد قبلی است زیرا اساسأ صرف و نحو شالوده و سازندهی زبان است. گویشها نهایتأ زیرمجموعهی یک زبان هستند. به عنوان مثال هرچهقدر گویش فارسی مشهدی با گویش فارسی نایینی متفاوت باشد، نهایتأ اگر قرار باشد یک مشهدی با گویش خاص خود با یک نایینی محاوره کند، مخاطب نایینی وی متوجه کُلیّت مطلب وی میشود ولو آن که برخی موارد را متوجه نشده و از وی تقاضای تکرار مجدّد یا بیان به گونهیی دیگر را کند. در کل این دو فرد دو گویش متفاوت از یک زبان واحد (فارسی) را با هم ولی به لهجه های متفاوت صحبت میکنند. حال آن که چنین فهم مشترکی بین یک عربزبان و فارسیزبان به رغم تشابهات لغوی این دو زبان برقرار نیست. دلیل ساده این امر نیز روشن است: چون عربی و فارسی دو زبان متفاوتاند نه دو گویش از یک زبان.
در شهرستان رامسر نیز گویش گیلکی وجود دارد اما مردم این شهر در مناطق مختلف آن با لهجه های متفاوت صحبت می کنند. شما می توانید از طرز صحبت کردن و کشیدن اصوات و یا تکیه کلام ها متوجه شوید که فرد صحبت کننده اهل لمتر، نارنج بُن، کتالم و سادات شهر است یا اهل روستاهای جنت رودبار ولی در مجموع همه کلام همدیگر را می فهمند.
رشد و گسترش شعر گیلکی
دربار شاهان دیلمی مرکز رشد و اعتلای شعر دیلمی بوده كه بعدأ شاخه هایی از آن را گیلكی نامیدند. نویسندگان آثار خود را به زبان گیلکی مینوشتند و شاعران به این زبان شعر میسرودند. اشعاری به شمس المعالی قابوس بن وشمگیر زیاری نسبت دادهاند که به گویش دیلمی از زبان گیلکی بوده است. این زبان امروزه در کوهستان جنوب گیلان، شمال قزوین و غرب مازندران رواج دارد. پس از سرنگونی حکومت دیلمیان، شاعرانی که به زبان گیلکی شعر میسرودند و یا مطلب مینوشتند، حامیان خود را از دست دادند و به زبان "فارسی دری" روی آوردند. مردم مغرب ، مرکز ، شمال و جنوب غربی ایران که دیری جز به پهلوی و گیلکی سخن نمیگفتند، بعد از نشر آثار دری از خراسان به سایر بلدان(شهرهای) ایران، آنان نیز از این شیوه پیروی کردند و رفته رفته دست از نویسندگی و شعرگویی به زبان گیلکی که در عصر دیالمه متداول بودهاست، برداشتند و تابع سبک و لهجه سهل المخرج دَری گردیدند. باباطاهر عریان پس از کمالالدین بُندار رازی(درگذشته ۴۰ ﻫ .ق) که به گویش دیلمی از زبان گیلکی ترانه میسروده است ، دومین سراینده ترانه به زبان محلّی است.
ندارم خنجرُ پاره کنم دل ببینُم چی خیالِ می دلا دِل
(باباطاهر عریان)
نمونهای از فهلویات امیر پازواری (شاعر دوره صفویه) به گویش تبری از زبان گیلکی :
بال ره تَونده، طاقت ندارمه
من طاقت ته چشِ سیوِ ندارمه
تو زُلف گُلو شورنی، من او ندارمه
عاشقی ره زر و نه من کوندارمه
نزدیکی زبان شعری امیر پازواری با زبان گیلکی امروز آن چنان است که برای گیلکی زبانان نیاز به توضیح نیست. دانشمندان زیادی به گویش تبری از زبان گیلکی و به احتمال گیلکی شرق گیلان بر قرآن و دیگر آثار مذهبی تفسیر مینوشتهاند و به روایتی کتابهایی چون : قابوسنامه، مرزباننامه (شکوهنامه)، ویس و رامین و غیره که تنها ترجمه فارسی دری آن به دست ما رسیده است، به گویش تبری از گیلکی بوده است.
در کشور ایران و منطقه شمال کشور بالاخص شرق گیلان و غرب مازندران زحمات افرادی چون دکتر منوچهر ستوده، محمود پاینده لنگرودی، محمد بُشرا، مرادیان، گرگین، ولی مظفری، دکتر مدنی، محبالله پرچمی، سرتیپ پور، احمد پورجکتاجی، صفرعلی رمضانی، محمد رضا وحدتی، ناصر مسعودی، فریدون پور رضا، فرامرز دعایی، میر احمد سید فخرینژاد(شیون فومنی) و حسن رحیمیان، روحانی(مِندِج)، هولاگو خلعت بری، سیدنورالدین اكرامی، شهبازی، ولی الله علیمرادی، مصطفی خلعت بری لیماکی و دهها تن از بزرگان و فرهیختگان دیگر نظیر امیری خوانان را در پاسداشت آثار ادبیّات شفاهی به شکل علمی و بر اساس اصول پژوهشی میبایست ارج نهاد و نباید نقش آنها را در احیاء، حفظ و حراست ترانههای عامیانه و فرهنگ گیل و دیلم، به صورت مکتوب نادیده گرفت.
از اِمیری خوانان قدیم رامسر مرحوم مشهدی شعبان طالش عزیزی و مرحوم علی طالش بابایی و مرحوم حاج مهدی یوسف طالشی و از امیری خوانان در قید حیات و معاصرمان از آقایان رستم جمشیدی، آقاجان آقاجانی، سید نورالدین عدالت پناه، محمد سلملیان، حسین حدادی مقدم، رضا حلاجیان، فغان جوربنیان، رسول آقاجانی، حسنعلی رودبار چوپانی، احمد اقبالی، محرمعلی طالش قربانی، مجید اتابکی، کریم قلی پور، حاج نقی حلاج ثانی، یحیی اسفندیاری را می توان نام برد.
نمونه شعر گیلکی
آینه مچًد گلگار روز[1]
گِلکار روزِ بُشابام تا مَچّد آدینه
از قضا آن هم با ، روز آدینه
رُوخانه ای کُشتی گیرشان بمابان، گوتِن
کور قَزَل باش، مواظب خودش باش
هر یه موشت لَسَ دَن حریفَ رِه
آدم چُم آب پُرُسِه، غِریبَ رِه
آخِرِش بُرُنده هر یِه واز کُرده
یِه موشت پول، خوشته چِنگ مَن جَمعا کُردِه
همه گوتِن تا سال دیگه خدا بُزُرگِه
تا اُ موقع شاید بَنَه، با مُرده، کی مُردَه کی زیندِه!
دِبار مُردُم دل و دِماغ خوبی دَشتِن
مال و مِنالَ دونیا یَره اَندی کَسِنِ هَمرَه نِدَشتِن
شاید روزی بیَه، هَمِه شاد باشِن
اگر ییلاقم بُشان، می یاد باشِن
*********************
نه تب دارم می جانِه چَره کانِه درد
همه گونِن تی گونَه چَره بابا زرد
همه گونِن این رطوبت زمینِ
خودم دانِم زعشق نازنین
**********************
منابع شعر گیلکی
منابع شعر گیلکی را میتوان سه بخش دانست :
1)آثار عامیانه و شفاهی (فولکلوریک):
اشعار عامیانه و شفاهی که شامل ترانهها، مثلها، لالائیها و غیره میباشد. سرشار از عناصر هنری (ایجاز و تشبیه و تخیّل و تصویر) است و سینه به سینه نقل شده تا به دوران ما رسیده است و سینه افراد کهن سال، زنان و مردان روستا و مردم کوچه و بازار مخزن آن است. تعدادی از این اشعار به کوشش پژوهشگران گیلک و محقّقان خارجی جمع آوری شدهاند و بعضاً جسته و گریخته به چاپ رسیده و بیشتر آنها ثبت و ضبط نشده و اگر هم شده هنوز به چاپ نرسیده است.
2)آثار مکتوب و چاپ شده زبان گیلکی:
استفاده از قوانین دستور زبان فارسی جهت درج اشعار و ترانههای فولکلوریک گیلکی خالی از اشکال نیست. شایسته است نهاد یا ارگانی، این مسئولیت مهم را به عهده گیرد. این کار علاوه بر جلوگیری از پراکنده کاریها جهت ارائه آثار مکتوب بر اساس اصول علمی و شیوه های درست نگارش، بسیار اهمیّت دارد. در شهرستان رامسر تاکنون کمتر از 10 عنوان کتاب در این زمینه به چاپ رسیده است.
3)اشعاری به زبان گیلکی:
که بصورت نوار کاست، سی دی، دی وی دی، فیلم خام و غیره در قالب تهیه مستند، همراه با کتاب و در زمان برگزاری جشن ها و یا برگزاری مراسم آیینی و غیره ضبط و تکثیر یافته است. بعضی از آنها به عنوان میراث خانوادگی نزد مردم نگهداری میشوند و در حفظ آنها چنان که باید کاری انجام نشده است. بهتر است این موارد نیز جمع آوری شده و تکثیر شوند تا از بلایای طبیعی و احتمالأ بر اثر سهل انگاری بعضی از افراد همانند کتابهای تاریخی و دست نوشتههای قدیمی مفقود شده، از صفحه تاریخ این مرز و بوم حذف نگردند.
گیل مازی
مردم مازندران خود را گیلک یا گیل و زبان خود را گِلِکی (گیلیکی یا گیلَکی) میخوانند. وجوه مشترکی که در گویش تبری کنونی و تبری قدیم با گویش رایج شرق به ویژه در مناطق رانکوه و اشکور از توابع رودسر تا ارتفاعات جواهرده و ییلاقات رامسر و روستاهای 2000 یا 3000 تنکابن وجود دارد، این حدس را تقویت میکند که شاید روزگاری مردم این مناطق به گویش واحدی تکلّم میکردند.
تحقیق درباره گویشها و لهجههای شمال ایران و كنارههای بحر خزر به ویژهگیلكی، نخستین بار از سوی پژوهشگران اروپایی آغاز شد و زبان شناسان كشورهای اروپاقبلاز دانشمندان ما به تحقیقو بررسی گویشهای ایرانی از جمله گیلكی پرداختند. پژوهشگران روسیه تزاری در اینزمینه مُقدَّم بر سایر زبان شناسان اروپایی هستند ولی نباید فراموش كرد كه تحقیق و پژوهش در گویش گیلكی مردم از سوی آنان با هدف استعماری بی ارتباط نبود. گیلكی مشتملبه دو گویش متمایز در دو ناحیه غربی و شرقی ساحل دریای خزر است .
هَسا شعر= (Hasä-Sher) (شعر امروز گیلکی)
هسا در گیلکی (در مازندرانی: اسا) به معنای اکنون است و هساشعر را میتوان «شعر اکنون» یا «شعر امروز» ترجمه کرد. از انتهای دهه شصت، به همّت جمعی از شاعران گیلک، بهخصوصمحمد بُشرا، رحیمچراغی و محمدفارسی و شاعرانی نام آشنا گونهای از شعر گیلکی متولّد شد که هَساشعر، شعر امروز گیلکی نام گرفت. هساشعر از طرف اولین سرایندهگانش، «تازهترین آواز قومی مردم شمال» نام گرفت. پساز آن توسط تعداد بسیار زیادی از شاعران گیلان و مازندران،سمنان و گرگان هساشعر سروده شد ومجموعههایی نیز بهصورت کتاب منتشر شد . در بسیاری از مجلههای گیلان و مازندراننیز در هر شماره بخشی با عنوان هساشعر چاپ میشود.
هساشعر، شعر کوتاه گیلکی استکه از تعداد کمی کلمه تشکیل شده است و به شکار لحظهها و تصاویر، به کمک کلماتمیپردازد .ریشههای هساشعر، در شعر بومی گیلان و مازندران است. مثلا برخی بجارکاریشعر (Bəjärkärey-Še:r)یا شعرشالیکاری را که شعر ایجاز است از ریشههای این گونه شعری میدانند. از دید بسیاری، هساشعر محصول ضرورت زمان بود و در آن زمان لازم بود کهگیلکی گونه جدیدی از شعر را معرفی کند. اصولأ سه عنصر اصلی تشکیل دهنده هساشعر:ایجاز، تصویر و تخیّل است. در هساشعر تلاش شده است تا از شعر روستایی و فضای موجوددر آن که در بسیاری از اشعار کلاسیک گیلان و مازندران وجود داشته فاصله گرفته شود. به عبارت دیگر سعی شده که این گونه، به معنای واقعی، شعر دوره جدید و شعر امروزی نظیر شعر محلی مازندرانی ذیلباشد.
- · قَشِنگِه
لَتِه لِتکا ، سیو تیکا قَشِنگِه گُلِ اَدا ، دارِ جیکا قَشِنگِه
کَکی زولِنگ، کاردی وشِنگ قَشِنگِه بورِ وِرزا ، کَچِل جُنکا قَشِنگِه
ترجمه:
باغ باغچه کوچک، توکای سیاه قشنگ است. ناز و کِرِشمه گل و گنجشک درخت(بلبل) قشنگ است.
گیاهان ککی، زولِنگ، کاردی و شِنگ(برای آش) قشنگ است- گاونر خاکستری و گوساله نر پیشانی سفید قشنگ است.
(خانم عالیشاه در سال ۱۳۷۶).
- مِئوه اَره
ای وار ده ـ دار.
او روز ِ ره کی چئن ـ
می دسفارس ـ نیه.
Mevə are/ i vär de/ där./ U ruzə re/ ki chen/ mi dəs-färəs/ niyə.
ترجمه: دیگربار/ درخت میوه می آورد/ روزی که/ چیدن/ در دسترس من/ نیست.
(محمد بُشرا-به زبان گیلانی)
- ورف ِ لاچهلاچه
لِخت ِ دارِ سر،
برسِی میوَه کلاجه.
Varfə lächə lächə/ lextə därə sar,/ barsey mivə kaläje.
ترجمه: برف گلوله گلوله میبارد/ بر درخت لُخت/ کلاغان میوههای رسیدهاند.
(جلیل قیصری- به زبان مازندرانی)
- تو روخؤنه او طرف،
مو ای طرف.
اگه ایتا پورد نها بی!
Tu ruxownə u taraf,/ mo i taraf./ Agə itä purd nahä bi!
ترجمه: تو در آنسوی رود،/ من در اینسو./ اگر پلی می بود!
(هوشنگ عباسی)
- · اوسره
تنها نیشَنم می اُوسره نخ داکانم
مُرواری مُثان اونو تی گردن واکانم
می اوسره جی تی لَب اگر تیتَه زَنِه
یِه چُم پِریکَم می بُرمَه یابِس نوکانم
ترجمه:
تنها می نشینم و اشکم را نخ می اندازم
مانند مروارید آن را به گردنت می آویزم
اگر از اشک من لبت شکوفه می زند
یک پلک زدن هم گریه هایم را بس نمی کنم
(سید سعید میرطالبی-اهل رامسر)
هماکنون، هساشعر بسیار مورد توجه شاعران گیلک (گیلانی و مازندرانی) و گیلکی سرایان جوان قرار گرفته است.[2]
*لازم به ذکر است با توجه به تفاوت آواها و فونتیک گیلکی در منطقه مسکونی شاعر، میبایست در هنگام بیان و انتشار شعرگیلکی مکتوب، تجدید نظر شده و با راهنمایی اساتید بزرگوار در مناطق شمالیکشور نقد شوند و یا مورد بررسی و ویرایش مجدّد قرار گیرند.
منابع مورد استفاده:
1- غدیری،ج.1386.فرهنگ گویش محلّی رامسری(دوسویه).انتشارات راه ابریشم. شابک 1-3-90104-600-978.
2-ساتن، الول، به كوشش اولریش مارزلف، سید احمد وكیلیان، آذر امیرحسینی نیتهامر. 1374 . قصههای مشدیگلین خانمنشر مركز (مقدمه ی اولریش مارزلف، برگ).
3-سادات اشکوری، کاظم. 1375. ترانه های عامیانه، نمونههایی دلکش از سرایندگان ناشناخته. گیله وا، شماره 39، صص 21-20
4 -سجّادی.م.ت. 1383. تاریخ و جغرافیای رامسر. ناشر: تهران: نشر معین.
5- خلعت بری لیماکی،م.1387.فرهنگ مردم تنکابن(شهسوار).موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه. شابک 2-10-9922-964-978
6-پرچمی،محب الله.1375. 1000 ترانه گیل(دستاوردهایی از ادبیّات بومی گیلان(جلد1)). موسسه فرهنگی عابد زاده/.
7- رود ریگر اشمیت، ترجمه آرمان بختیاری و همکاران .1382. راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول زبان های ایرانی باستان و ایرانی میانه، انتشارات ققنوس، چاپ اول .
8- رو دریگر اشمیت، ترجمه آرمان بختیاری و همکاران.1383.راهنمای زبان های ایرانی، جلد دوم زبان های ایرانی نو، انتشارات ققنوس، چاپ اول .
9-ماهوتیان، شهرزاد. 1382. دستور زبان پارسی از دیدگاه ردهشناسی، ترجمه مهدی سمائی، تهران چاپ دوم.)
[1]- معمولا در آغاز سال نوی دیلمی در نیمه تابستان تقریبأ دریک روز جمعه از مردادماه شمسی (در امسال با 15 مردادماه 1395 مطابق است) جشن گل اندودکردن دیواره های مسجد و انجام مراسم کشتی محلی و بندبازی در محوطه مسجد آدینه جواهرده در هر سال برگزار می شد.
[2] - (ازشماره دوم زیته، نشریه دانشجویی).
http://www.bandpay.ir/wp-content/uploads/Ruze-Pedar.jpg

به دلیل نبودن جاده و وسایل نقلیه در زمان گذشته و در هنگام کوچ از قشلاق به ییلاق جهت انتقال مسافرها و وسایل زندگی چارودارها فعالیت زیادی داشتند.آنها همچنین فروشندگان خرده پای گذشته گیلانی، مازندرانی و سایر استان های غربی، شرقی نیز بوده اند که با چهارپایان خود کالاهائی مانند:برنج، گندم، حبوبات، ذغال و هیزم را به نقاط دیگر منتقل می کردند و در مقابل نفت، قند، چای و کالاهای مورد نیاز منطقه خود را می آوردند .
موسیقی آوازی هم بازتاب زندگی چارودارها است که به وسیله چارودارها خوانده می شد. ملودی چاروداری گاهی در ریتم 6/8 و گاهی بصورت آوازی معمول است که آوازگونه آن بیشتر رایج است . چارودار گاهی سواره و گاهی پیاده بوده و احتمال می رود هنگام سواره و یورتمه رفتن بیشتر آواز سرمی داد.
قطعه ای از آواز چاروداری
..................................
چاروداری کُنم،شب دار وشب گیر(چاروداری می کنم از اول صبح تا شامگاهان)
دسته یاسه بیته کمر ره زنجیر(دست مرا این کارسنگین زخم کرده است و کمر مرا هم زنجیر)
دتر دارون شوموتیر بخورین تیر(انهایکه دختر دارند الهی به تیر غیب دچاربشوید وتیر بخورید)
من مرد جوونا زارزار بومه پیر(زیرا شما با ندادن دختر به من جوان، پیرم کردید)
-----------------------------
سَمند قاطر
بهاره بِمَه نوکوردِم چاروداری
سَمَن قاطر بَچِرسِه مُلکِ ساری
سمن قاطر تی پا نال(نَعل) نِدَشتِه
هزاران حیف تی صَحَب یار نِداشتِه
سَمَن قاطر مِرِه خلخال برسان
صُبِه تا چاشت مِرِه می یار برسان
اگر می یار خاتِه وِرِه وَنِرسان
وی جیب دل دَس دُسمالِ مِرِه برسان
چاروداری
http://altapeh.persiangig.com/image/92/winter/norozkhani/anorozkhani92%2032.JPG
مادر رو به همسرش: هَندَه آسمان ترق و تروق بوکورده تِرَم سگ اخلاق وَکِتِه! به گمانم فردا هوا خرابِه! هَندَه خانه "سر گیتِه" نوتونِه!!
مادر: باز هم هوا سرو صدا کرده. تو هم اخلاق سگی شدی! به گمانم فردا هوا خراب است! باز هم نمی توانی پشت بام خانه را تمام کنی!!
پدر: آسمان قار بیَر دارِه ایندم آن دَمِه که آسمان کین لوکا دَکِه.
پدر: آسمان قهر دارد همین الآن است که آسمان سوراخ شود(کنایه: آمدن باران).
مادربزرگ: الن وَرنه یِه ساعت دیگر هِسَّنِه! بهار هوایَه دَ!
مادربزرگ: الآن می بارد یک ساعت دیگر باران بند می آید! هوای بهاری است دیگر!
پدربزرگ رو به نوه خردسالش می گوید:
آسمان صدا بوکورده نکنِه بترسی تی پَئر تی مارِه همره دعوا بوکورده نکنه بترسی!
آسمان صدا کرد نکند بترسی پدرت با مادرت دعوا کرد نکند بترسی!
مادربزرگ:تا با، بین زن و شوهر قهر و آشتی داو با! هیتَه قایدَرِه!
مادربزرگ: تا بود، بین زن و شوهر قهر و آشتی مرسوم بود! همینطور قاعده و قانون وجود دارد!
پدر: "شکم وَنِه پَلا دابو تنِ رخت" دِ مابقی "دوزَر صِد نار" ارزشی نِدارِه. کَتاری گَبه! می جیب پول مَشتا(مَشت) باشِه تِررِه "انگوشت وِراکِن" هم کانِم!
پدر: داخل شکم باید پلو باشد و تن انسان نیز لباس باشد. دیگر بقیه "دو ریال صد دینار" ارزشی ندارند!. حرف مفت است!. اگر داخل جیبم پر از پول باشد برای تو بِشکَن هم می زنم.!
نتیجه اخلاقی:
شادی که باشد، دنیا جور دیگری است. شادی که باشد، لبخند هم هست ..
خدایا، دل این مردمان را شاد کن، آنهم در زمانه ای که بهانه شادی را در بی نهایت ها باید جُست.
منبع: http://www.andigari.com
گل بی مرگ(منطقه جواهرده و اشکورات)
نام علمی : Helichrysum setosum
نام محلی: لِرو
*( با بومادران به رنگهای زرد و سفید اشتباه نشود.)
![]()
بومادران Helichrysum moeserianum
در پیشگاهِ گل
میدان از آنِ شما
امّا
آغوشِ گل به روی شما بسته ست.
بر خاک
گل بود و
سبزه بود
وآهویی
مغموم در کنارِ چمنزار.
میدان از آنِ شما بود
امّا
گل ها از آنِ ما.
1
من با گلی به نام «لِ رو»
که در ولایتِ ما آن را
- گه گاه-
بر تاقچه می گذارند
یا دسته ای از آن را
به دیوار می آویزند
دیری ست آشنایم.
این گل
- که مثل دیگر گل ها-
با یک تلنگر
پرپر نمی شود
دارای ساقه ای ست
و گلبرگ های کوچک
با رنگِ زرد
برخی به رنگِ ارغوانی
با عطرِ ناشناس.
گل دیده ام بسی
در کوهسارهای دیلم گیلان
در ریگزارهای بلوچستان
امّا به مثلِ آن
هرگز ندیده ام.
دیر آشنای من
در آفتاب می ماند
تا بادهای پاییزی
از قله ها به دامنه رو آرند.
2
من با گلی دگر نیز
از دیرباز آشنایم
این گل، شقایق نعمانی ست
امّا من می خواهم آن را
- چون همولایتی هایم-
با نام «کاسه اشکنک»
بشناسم.
این گل
وقتی جدا شود از خاک
تابِ نسیم ملایم را هم
حتی ندارد
و بی درنگ
پژمرده می شود
امّا تمامِ کشتزارها را تسخیر کرده است
و دشت ها و دامنه ها را
با رنگِ خون
و لکّة سیاهی
بر دامن.
آسان به دست می آید و
آسان هم
از دست می رود
وابسته است
و بی خاک
یک لحظه زیستن نتواند.
3
اکنون که دو آشنای قدیمی من را شناختید
می گویم:
من اوّلی را بسیار دوست می دارم
چون کوچک است و خاکی
و مانندِ دانه ای نخودِ زردرنگ
بر ساقه ای قرار گرفته ست.
این گل
در لا به لای علف ها می روید
در پرت جای دامنه ها.
اهل حضور در همه جا نیست
بودن به جمع ساقه ها و علف ها را ترجیح می دهد
در جلگه های پَست نمی روید
مغرور و بی نیاز و سرافراز است
زین روی دوستش می دارم
زیرا که با هوای کوهستان
دمساز است.
کاظم سادات اشکوری - بهمن 1388، تهران
مادر: چشم، تی پَئر بوشا آو لَک. وَگرسِه اگر وی حال خوب با وِرِه گونِم. تی پَئر تند اخلاقه. بیشیم تِرَرِه زن خاس.
مادر: چشم. پدرت رفته تا کنار آب. برگشت اگر حالش خوب بود به او می گویم. پدرت کمی اخلاقش تند خو است. برویم برای تو خواستگاری.
پسر: عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان ها یَه ، عقد پسر همساده با دختر همساده هم در زمین!!!.
پسر: عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان ها بسته شده و عقد پسر همسایه با دختر همسایه هم در زمین!!!
پدر: "همیشیک خا، خَر خرما نِرَنَه "! تا کی باشِن چی باشِن! اَمه هَمرَه بُخوارِن نه اینکه اَمِرِه وَچرِن(بُدوشِن).
پدر:همیشه که خر خرما نمی ر ......ند.تا که باشند چه باشند. با ما هم سطح باشند نه اینکه ما را لخت کنند(بدوشند).
مادر: مو تحقیقات بکوردم. کل شوماری هم نُدانِم . سر و کول بیشکسته کیجایَ. یِه لال خون و میز. اَلَن کیجه گِه شان شونون دهن اژدها دِرگا هَنِن. وی خانواده هم سرشان تو کار خودشانِ.
مادر: من تحقیقات کردم. اخلاق مادر شوهرهای قدیمی هم بلد نیستم. دختر آرام و کم حرفی است. انگار لال است. الآن دخترها می روند دهن اژدها و بیرون می آیند. خانواده اش هم سرشان در کار خودشان است.
پدر: کیجا وَنِه هم تُک دِشتِه بی هم چِک!. خانواده دار باشَه. سَر و همسَر وِرِه هَلی بو.
پدر: دختر باید هم صحبت بلد باشد هم کار . خانواده اصیل باشد. بین افراد فامیل فرق کار بد و خوب را بفهمد.
مادر:تو الَن برسِه میوه مانِه. مو کیجا پئر و مار هم خوب شیناسَنَم . لیباس نی یَه خا تی تَن نُخواردِه وِرِه تَوِدی دور.صحبت یِه عمر زیندگی یَه. باش دادگاه دِل بِن چی خبره! هَمَش زیادی خواهی!
مادر: لباس که نیست اگر به تن تو نیامد او را دور بیندازی.صحبت یک عمر زندگی است. برو دادگاه ببین چه خبر است!.همه اش زیاده خواهی است!
پسر: اِسِه خر بیَر باقلا بار بوکون. خر راضی صاحب خر هم راضی تو چَرِه ناراضی ?.
پسر:حالا خر بیار باقلی بار کن(کنایه: ایجاد دردسر). خر راضی و صاحب خر هم راضی است. تو برای چه ناراضی هستی?
پدر: مو حرفی ندارم فقط یِه شرط دارِم یکسال تمام نامزدی بدارین تا کَسِنِ خوب بیشناسین بعد ازدواج بوکونین.
پدر: من حرفی ندارم فقط یک شرط دارم یکسال تمام نامزد باشین تا همدیگر را خوب بشناسین بعد ازدواج کنید.
پسر به دختر چنین پیغام فرستاد:
بشو تی مار گِه بگو گردن شکسته من و تی عقدگِه خدا دابوستِه
برو به مادرت بگو گردن شکسته من و عقد تو را خدا بسته است
الهی تو وَکی ده تَه وَچه مار من و تی عاشقی نوبونو پامال
الهی تو مادر 10 تا بچه شوی عشق من و تو پایمال نشده و جاودانه شود.
نتیجه اخلاقی:
قبل از ازدواج چشم ها را خوب باز کرده و بعد از ازدواج کمی هَم بگذارید.

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/d/da//Sarakhs.jpg
بر اساس شواهد فسیلی، سرخسها نخستین بار در اوایل دوره كربونیفر و حدود 350 میلیون سال پیش ظاهر شدند. در این دوره غالبترین رویش گیاهی را سرخس تشكیل میداد؛ بیشتر سرخسها در این دوره منقرض شدند اما برخی باقیمانده و به صورت اشكال پیشرفته تكامل یافتند. احتمال می رود سرخس های جنگل های بارانی شمال و منطقه سخت سر و ییلاقات اطراف آن نیز بازمانده از عصر یخبندان باشند که با گذشت میلیون ها سال خود را با شرایط آب و هوایی فعلی وفق داده اند. سرخس ها ریزوم دارند و ریزوم در سال یک ساقه هوایی تولید میکند که حامل برگهای بزرگی است. ساقه سرخسها ، به استثنای بعضی گونههای نادر مناطق حاره ، همیشه زیرزمینی و به صورت ریزوم است. سرخس های شمال اغلی از تیره بسپایک و یا زنگی دارو هستند.
در گویش مردم منطقه سخت سر اصطلاحاتی نظیر "کِری چال" در جواهرده(شرق بوستان جنگلی صغل محله) و "تمیجان کِری"( نام قدیمی بامسی در ابتدای جاده جواهرده که حاکم نشین در فصل های پاییز و زمستان بود) به کار می رود.
ادامه مطلب
کاربرد حرف "ت" در زبانزدهای گیلکی رامسری
ت در اغلب زبانزدهای رامسری اغلب نقش فعلی داشته و گاها در نقش مصدری و یا اسم مصدر کاربرد دارد. حرف ت اغلب اوقات با غلیظ شدن ادای کلماتی(فونتیک) که نقش صفت یا فعلی را دارند دلیل برتأکید است. کلماتی نظیر قباحَت، جُفتِک زَه.
تئاتر رادیویی گیلکی ( تی شی ترِه وِگیت دَرِه)
مُلّا: بَس بوکون، مگر تی سَرِمالِه. وی هَمرَه سرتاسَر نی یَنِه! قِباحَت دارِه.وَللّه به خودَ(خودَا)!
ملّا: بس کن. مگر هم سن توست. با او دعوا نکن (یکی به دو نکن). زشت است. سوگند به خدا!
همسادِه: اینم گونِن اولاد. ماشین بُروته موتورسیکلت پَرِشی هِگیته تا کوه دَره پَرت باباشِه نیفله باباشِه.از خوشی پَره ِ گیته اَسوِ بُروته خَر هِگیته!
همسایه: به این هم اولاد می گویند? ماشین را فروخت موتور پرشی خرید تا در کوه یا دره پرت شده و نفله شود. از خوشحالی پر گرفت اسب را فروخت و خر را خرید!.
ملّا:آی تی شی ترِه وگیت دارِه که . دونیا هِچ چی مونِم ندارِه. مگر تو نِبی اسب سر جُفتک زَه. کوه و کمر کم بی یَر دَشته.
ملّا:ای کسی که به خودت زیاد می نازی و خودت را فراموش کرده ای! در دنیا هیچ وقت به چیزی مغرور نشو. مگر تو نبودی می پریدی بالای اسب و کوه و دره را برای گشتن کم می آوردی!
همسادَه: اُ موقع خودشه کار و کاسبی یَه دَشتم. نان آورخانه بام. روزی خانه دل هَردَم روزی نابُردِنابام! دوس باز نوبام. سر و همسر مِره هَلی با.
همسایه: ان موقع کار و کاسبی خودم را داشتم. نان آورخانه بودم.روزی خود را می آوردم و روزی را قطع نمی کردم. دوست باز نبودم.سر و همسر حالیم می شد.
ملا:یِه کم راس گونه! آدم کار بوکوردبی وی گردن اُ کلفتی نوبا! وِره هفت سال خرس بُخوارِه وُنُموجَنِه!
ملّا: کمی راست می گویی!. انسان کار بکند گردنش کلفت نمی شود! اگر او را خرس هفت سال بخورد تمام نمی شود!
هَمسادِه: یِه مَنِه وی سر سو پیدا نوبا. بروته گَه هِسّه با! قرض بالا بی یَرده وی بدهی شانِ همه هَدَم تا نمایان بابا. دل خوندان چاکانِه خایه نمکدان!
همساده: یک مدت سر و صدایش پیدا نبود. حالت فراری داشت. قرض بالا آورد بدهی هایش را دادم تا آشکار شد. دل را خانه خون و ب....ها را خانه نمک می کند.(کنایه: دردسر ساز است).
ملّا: خودِته ناراحت نوکون. موجی یَه هَنِه شونو! صبر بوکون.
ملّا: خودت را نارحت نکن. موجی است که می آید و می رود! صبر کن.
همسادِه: دِ سوتُب بی یَردِم .دِ وُلُو بابام. دِ فوسُسِم. می تلیک[1](زِرتک= زرتق) دَر بِمَه! دِ اَشهَدَن بالله!
همسایه:دیگر حالم بسیار وخیم ست. دیگر پخش زمین شدم. دیگر ویران شدم. به آخر خط رسیدم. دیگر به خدا پناه می برم!
ملّا:اَی تی بِکشته به چی یَه! . دِ بهتر در نیانِه . ای کارا ترِه هَکی نداشته. ناامید نباش ."وی دول بِبه نی یَه وی سینه م صافِ". امسال ورَرِه زن بابُر . بلکه اهل زیندگی وَکِت.
ملّا: ساخته و پرداخته توست. دیگر بهتر از این نخواهد شد. این کارها از تو بعید است. ناامید نباش.امسال برایش زن بگیر. شاید اهل زندگی شد.
نتیجه اخلاقی:
خودکرده را تدبیر نیست.
[1] -تلیک: در گذشته لبه ها و دیواره سینی و یا برخی از ظروف فلزی را به صورت دندانه دار و یا مُضرّس می ساختند و به آن تلیک می گفتند.
سلام من مادر بزرگم در جواهرده زندگی میکند
من گیم نت جواهرده رفتم لپا سر وسماموس هم رفتم
حاج تقی قاسم نژاد پدر بزرگ من است
من گالش هارا دوست دارم وهمچنین کیجه گلی جوردی.
جوابیه:
با عرض سلام
از قهر کیجه گل جوردی با توره کینه (سلاح سرد و همراه همیشگی) آنها بترس!!!!!
1- سگ نیشناوَ لاب هم نوکانِه
سگ اگر نشنود واق واق هم نمی کند.
کنایه: نفهمیدن افراد شرّ از وقوع یک حادثه غیر منتظره و یا یک ماجرا.
یادآور:
1- گوش شیطان کَر چشم شیطان کور
2- پُرسان پُرسان آدم تا کربلا شونو
با پرسیدن انسان راه کربلا را هم پیدا می کند.
کنایه: اهمیت پشتکار و تلاش برای انجام کار
3- وی دل بِخَه کَل بز هم شیر دوشَنِه!
اگر دلش بخواهد از بز نر هم شیر می دوشد!
کنایه: انجام کارها از روی خواسته قلبی و بدون اعمال زور.
4- آدم راس راس جار شونو!
مستقیما به داخل ماتحت انسان ایستاده می رود.
کنایه: بچه یا آدم شیطان و بازیگوش.
یادآور:
1- وی دو دست و دوپا زمین نی یَنِه!
دو دست و دوپایش از سر بازیگوشی به زمین نمی آید.
5- وِرِه جیرهِ چِه دَرِه (دَشتِه).
داشت از زبان او حرف می کشید.
کنایه: فضولی در کار دیگران.
یادآور:
1- اُنگوران بیَر می دندان بَکِند!
انبر بیاور و دندانم را بِکن.
6- شاه گذرنِه شاه قلی نوگذَرنِه
شاه می گذرد اما بچه شاه(وزیر) نمی گذرد.
کنایه: ناراضی بودن افراد زیر دست بعد از توافق شخص اصلی.
7- وی دل شیرین انار بَگِنسِه
به دلش انار شیرین نشست.
کنایه: خوشحالی فرد از انجام کار یا حرفی را در جای مناسب خود بر زبان آوردن.
یادآوری:
1- بزه وی گوز لوکا سَر!
بر روی ماتحت او زد.
2- تفنگ سر بزنگاه بی یَه(بِمَه) بَزِن.
هر وقت تفنگ به سمت هدف آمد تیر را رها کُن.
8- پی تا با (پیتابا)
گم شد. از نظرها پنهان شد.
کنایه: قایم کردن چیزی یا شخصی در وقت نیاز.
9- صُلا با!
تمام شد.
*به نظر می رسد از زبان سلری(زبان مهاجران مردم فیروزکوه به سخت سر) باشد.
10- وی کِتیر وَلا با
گونه هایش کج شد.
کنایه: ناراضی بودن از انجام کار یا زدن حرفی.
یادآور:
1- وی لََمچ شِل کِت نی یَه= وی چَکِن وَلا با(بات نی یَه)
گونه هایش شل شده است.
10- لوک لوکا دَکِت!
سوراخ سوراخ بشود!
کنایه: جمله فعلی دشنام
11- می دل پَره گیت (دَرِه)!
دلم پرواز کرد. ( دلم در خیال پرواز است).
کنایه: ترسیدن ناگهانی.
یادآور:
1- می دل باسِس!
دلم پاره شد.
12- نام فِکِت
نامت از سر زبانها بیافتد.
کنایه: جملع فعلی دَشنام .
*در مقابل آن " نام فِنِکت" است.به نظر می رسد از زبان سلری(زبان مهاجران مردم فیروزکوه به سخت سر) باشد.


