


کاربرد حرف "ت" در زبانزدهای گیلکی رامسری
ت در اغلب زبانزدهای رامسری اغلب نقش فعلی داشته و گاها در نقش مصدری و یا اسم مصدر کاربرد دارد. حرف ت اغلب اوقات با غلیظ شدن ادای کلماتی(فونتیک) که نقش صفت یا فعلی را دارند دلیل برتأکید است. کلماتی نظیر قباحَت، جُفتِک زَه.
تئاتر رادیویی گیلکی ( تی شی ترِه وِگیت دَرِه)
مُلّا: بَس بوکون، مگر تی سَرِمالِه. وی هَمرَه سرتاسَر نی یَنِه! قِباحَت دارِه.وَللّه به خودَ(خودَا)!
ملّا: بس کن. مگر هم سن توست. با او دعوا نکن (یکی به دو نکن). زشت است. سوگند به خدا!
همسادِه: اینم گونِن اولاد. ماشین بُروته موتورسیکلت پَرِشی هِگیته تا کوه دَره پَرت باباشِه نیفله باباشِه.از خوشی پَره ِ گیته اَسوِ بُروته خَر هِگیته!
همسایه: به این هم اولاد می گویند? ماشین را فروخت موتور پرشی خرید تا در کوه یا دره پرت شده و نفله شود. از خوشحالی پر گرفت اسب را فروخت و خر را خرید!.
ملّا:آی تی شی ترِه وگیت دارِه که . دونیا هِچ چی مونِم ندارِه. مگر تو نِبی اسب سر جُفتک زَه. کوه و کمر کم بی یَر دَشته.
ملّا:ای کسی که به خودت زیاد می نازی و خودت را فراموش کرده ای! در دنیا هیچ وقت به چیزی مغرور نشو. مگر تو نبودی می پریدی بالای اسب و کوه و دره را برای گشتن کم می آوردی!
همسادَه: اُ موقع خودشه کار و کاسبی یَه دَشتم. نان آورخانه بام. روزی خانه دل هَردَم روزی نابُردِنابام! دوس باز نوبام. سر و همسر مِره هَلی با.
همسایه: ان موقع کار و کاسبی خودم را داشتم. نان آورخانه بودم.روزی خود را می آوردم و روزی را قطع نمی کردم. دوست باز نبودم.سر و همسر حالیم می شد.
ملا:یِه کم راس گونه! آدم کار بوکوردبی وی گردن اُ کلفتی نوبا! وِره هفت سال خرس بُخوارِه وُنُموجَنِه!
ملّا: کمی راست می گویی!. انسان کار بکند گردنش کلفت نمی شود! اگر او را خرس هفت سال بخورد تمام نمی شود!
هَمسادِه: یِه مَنِه وی سر سو پیدا نوبا. بروته گَه هِسّه با! قرض بالا بی یَرده وی بدهی شانِ همه هَدَم تا نمایان بابا. دل خوندان چاکانِه خایه نمکدان!
همساده: یک مدت سر و صدایش پیدا نبود. حالت فراری داشت. قرض بالا آورد بدهی هایش را دادم تا آشکار شد. دل را خانه خون و ب....ها را خانه نمک می کند.(کنایه: دردسر ساز است).
ملّا: خودِته ناراحت نوکون. موجی یَه هَنِه شونو! صبر بوکون.
ملّا: خودت را نارحت نکن. موجی است که می آید و می رود! صبر کن.
همسادِه: دِ سوتُب بی یَردِم .دِ وُلُو بابام. دِ فوسُسِم. می تلیک[1](زِرتک= زرتق) دَر بِمَه! دِ اَشهَدَن بالله!
همسایه:دیگر حالم بسیار وخیم ست. دیگر پخش زمین شدم. دیگر ویران شدم. به آخر خط رسیدم. دیگر به خدا پناه می برم!
ملّا:اَی تی بِکشته به چی یَه! . دِ بهتر در نیانِه . ای کارا ترِه هَکی نداشته. ناامید نباش ."وی دول بِبه نی یَه وی سینه م صافِ". امسال ورَرِه زن بابُر . بلکه اهل زیندگی وَکِت.
ملّا: ساخته و پرداخته توست. دیگر بهتر از این نخواهد شد. این کارها از تو بعید است. ناامید نباش.امسال برایش زن بگیر. شاید اهل زندگی شد.
نتیجه اخلاقی:
خودکرده را تدبیر نیست.
[1] -تلیک: در گذشته لبه ها و دیواره سینی و یا برخی از ظروف فلزی را به صورت دندانه دار و یا مُضرّس می ساختند و به آن تلیک می گفتند.