1- سگ نیشناوَ لاب هم نوکانِه
سگ اگر نشنود واق واق هم نمی کند.
کنایه: نفهمیدن افراد شرّ از وقوع یک حادثه غیر منتظره و یا یک ماجرا.
یادآور:
1- گوش شیطان کَر چشم شیطان کور
2- پُرسان پُرسان آدم تا کربلا شونو
با پرسیدن انسان راه کربلا را هم پیدا می کند.
کنایه: اهمیت پشتکار و تلاش برای انجام کار
3- وی دل بِخَه کَل بز هم شیر دوشَنِه!
اگر دلش بخواهد از بز نر هم شیر می دوشد!
کنایه: انجام کارها از روی خواسته قلبی و بدون اعمال زور.
4- آدم راس راس جار شونو!
مستقیما به داخل ماتحت انسان ایستاده می رود.
کنایه: بچه یا آدم شیطان و بازیگوش.
یادآور:
1- وی دو دست و دوپا زمین نی یَنِه!
دو دست و دوپایش از سر بازیگوشی به زمین نمی آید.
5- وِرِه جیرهِ چِه دَرِه (دَشتِه).
داشت از زبان او حرف می کشید.
کنایه: فضولی در کار دیگران.
یادآور:
1- اُنگوران بیَر می دندان بَکِند!
انبر بیاور و دندانم را بِکن.
6- شاه گذرنِه شاه قلی نوگذَرنِه
شاه می گذرد اما بچه شاه(وزیر) نمی گذرد.
کنایه: ناراضی بودن افراد زیر دست بعد از توافق شخص اصلی.
7- وی دل شیرین انار بَگِنسِه
به دلش انار شیرین نشست.
کنایه: خوشحالی فرد از انجام کار یا حرفی را در جای مناسب خود بر زبان آوردن.
یادآوری:
1- بزه وی گوز لوکا سَر!
بر روی ماتحت او زد.
2- تفنگ سر بزنگاه بی یَه(بِمَه) بَزِن.
هر وقت تفنگ به سمت هدف آمد تیر را رها کُن.
8- پی تا با (پیتابا)
گم شد. از نظرها پنهان شد.
کنایه: قایم کردن چیزی یا شخصی در وقت نیاز.
9- صُلا با!
تمام شد.
*به نظر می رسد از زبان سلری(زبان مهاجران مردم فیروزکوه به سخت سر) باشد.
10- وی کِتیر وَلا با
گونه هایش کج شد.
کنایه: ناراضی بودن از انجام کار یا زدن حرفی.
یادآور:
1- وی لََمچ شِل کِت نی یَه= وی چَکِن وَلا با(بات نی یَه)
گونه هایش شل شده است.
10- لوک لوکا دَکِت!
سوراخ سوراخ بشود!
کنایه: جمله فعلی دشنام
11- می دل پَره گیت (دَرِه)!
دلم پرواز کرد. ( دلم در خیال پرواز است).
کنایه: ترسیدن ناگهانی.
یادآور:
1- می دل باسِس!
دلم پاره شد.
12- نام فِکِت
نامت از سر زبانها بیافتد.
کنایه: جملع فعلی دَشنام .
*در مقابل آن " نام فِنِکت" است.به نظر می رسد از زبان سلری(زبان مهاجران مردم فیروزکوه به سخت سر) باشد.
