گاجمه (خیش گاوآهن) شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۶ 11:28

رادیو جواهرده (25) :  داستان رعنا به روایت یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۶ 13:19

رادیو جواهرده

برنامه بیست و پنجم

روایت رعنا  با صدای لقمان حسین زاده

دریافت:

http://www.sobheshaft.ir/wp-content/uploads/2016/01/RanaLoghman-Hossein-zadeh.mp3

 


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

رادیو جواهرده (32) جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۹۵ 8:35

https://dc738.4shared.com/img/uHGuaGQCba/s24/15519a7df40/IMG_9378?async&rand=0.7509347368576734

 

برنامه رادیو جواهرده- شماره سی و دوم

بهار نو

خواننده:ناصر مسعودی

دانلود آهنگ نو بهار (گیلکی) - 4.04 مگابایت

http://cld7.cdn.p30download.com/p30dl-audio/No.Bahar.Gilaki.Mp3.128kbps_p30download.com.mp3?1488517802

 

 

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

 رادیو جواهرده

برنامه بیست و چهارم

ترانه رعنا+ جان می طوبی و ........

http://dc145.4shared.com/img/fi3MPdR3/s3/1263ead8440/capture35.JPG

دریافت فایل ترانه

http://www.4shared.com/mp3/5HlDu1fFba/tokamjan-zabih_moghtary.html

منبع:

سی دی رامسر (آرشیو ترانه های با لهجه گیلکی رامسر و حومه سال 1390)

تهیه: محمد ولی تکاسی

 

 

ترانۀ رعنا یکی از مشهورترین ترانه‌های مردمی گیلان است، که براساس رویدادی خونبار؛ در ارتفاعات جنوبی شرقی‌ترین بخش شرق گیلان، یعنی اشکور، از زبان مردم سادۀ این سامان سروده شده است.

این ترانه که ریشه در مبارزۀ دهقانی مردم اشکور دارد و ماجرای آن با تن زدن «رعنا و هادی»، دو تن از سه شخصیت اصلی ترانه از فرمان خان آغاز و پس از کشته شدن هادی توسّط عمال وابستۀ به صاحبان زر و زور منطقه، با وارد شدن «آقاجان» به عرصۀ ماجرا و کشته شدن او به ضرب گلولۀ قزاقان، چند ماه پیش از تحوّل و تحویل سلطنت، در 9 آذرماه سال 1304 به رضاخان نایب‌السلطنه "پهلوی اول" بنیان‌گذار ارتش نوین به فرجامی خونبار رسیده است، از همان آغاز سرایش ترانه‌ها و خواندن آنها توسّط پاله‌وی ‌سرایان و پاله‌وی فهلوی، پهلوی خوانان بی‌نام و نشان اشکوری، در چنبرۀ توطئه‌ای به مراتب مهلک‌تر از کشته شدن هولناک هادی و آقاجان کرد و در بدری دردناک رعنا گرفتار آمده، و هیچگاه از زخم زبان‌های پیدا و پنهان دشمنان قسم‌خوردۀ مردم در امان نبوده است.

ترانه رعنا- گروه رستاک

در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

رادیو جواهرده(35) دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵ 10:1

رادیو جواهرده

برنامه  شماره 35

هوشنگ ابتهاج

(تصنیف تو ای پری کجایی)

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e4/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AC_%28%D9%87.%D8%A7.%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87%29-_Hooshang_Ebtehaj.jpg/200px-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AC_%28%D9%87.%D8%A7.%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87%29-_Hooshang_Ebtehaj.jpg

 

هوشنگ ابتهاج در سال 1306 در رشت متولد شد .با تخلّص شعری "سایه" از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او توسط موسیقی‌دانان ایرانی نظیر شجریان، ناظری و حسین قوامی اجرا شده‌است. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است.از کتاب‌ها نخستین نغمه‌ها، سیاه‌مشق ۱ و ۲ و ۳، شبگیر، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو را می توان نام برد.

دریافت فایل صوتی  " تو ای پری کجایی"  با صدای حسین قوامی

http://www.saridownload.org/wp-content/uploads/2013/12/images-1.jpg

دانلود با لینک مستقیم

 


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

کیجا جانِه شنبه یکم اسفند ۱۳۹۴ 9:10

http://hw11.asset.lenzor.com/lp/5918154-8948-l.jpg

کیجا جانِه

مَزَر آب بومَه پُل بابُردِه        

آب رودخانه مَزَر(چشمه کیله تنکابُن[1]) آمد و پل را آب برد

 

مَن و می یارگِه  دلِ بابُرده

دل (آرزوی وصال ) من و یار من را را آب با خود برده است.

 

پُل سازان بی یِن ، پُل  بسازین

پل سازان بیایید و پل را بسازید.

 

من و می یارگِه دل ِ بسازین

دل (آرزوی) من و یارم را به هم برسانید.

 

باز می جانِه، باز می جانِه، باز می جانِه

باز هم جان من هستی(3).

 

 اَمِرِه مُحال نوکانِه، کیجا پُر غمزه دارِه

به ما محلی نمی گذارد. دختر زیاد غمزه دارد.

 

چِچِل دُم کولاک مِرِه چَفتِه کانِه

آب از آبریزگاه ناودان خانه من را خیس می کند.

 

به متن اصلی اضافه شده است:

{پدر سوخته کیجا خو مارِه مانِه

دختر پدر سوخته مثل مادرش است.

 

پدر سوخته کیجا، دَر وا نوکانِه

دختر پدر سوخته در را باز نمی کند. }

 

دو دَستانُم  سَرِ دالان بُمانِس

دو دست من سر اول تونل مانده است.

 

دوچشمانم سر راهان بُمانِس

دو چشم من سر راه مانده است.

 

خودت گفتی سرهفته می یایی

خودت گفتی سر هفته می آیی.

 

تی خرمن کا(کاه) بُمانِس تو نُمایی

خرمن کاه تو بر جای ماند ولی تو نیامدی.

 

{من و تی عاشقی نیم راه بُمانِس

عشق  من و تو در نیمه راه مانده است}.

 



[1] - چشمه کیله تنکابُن یکی از رودهای پرآب و بزرگ تنکابن است که از چشمه های آب شیرین دو هزار، سه هزار و لَمرود سرچشمه می گیرد و در هر سال ماهیان آزاد دریای خزر به غیر از رودخانه شیرود و چالوس جهت تخمریزی وارد آن می شوند.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

ذبیح الله مختاری شنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۲ 11:19

http://dc145.4shared.com/img/fi3MPdR3/s3/1263ead8440/capture35.JPG

ذبیح الله مختاری

از پیشکسوت ها و سرایندگان بداهه سرایی  و شعرخوانی با لهجه صحیح  گیلکی رامسری  است. صراحت لهجه و بیان صوت و آوای ایشان انسان را تا اعماق وجود  به طبیعت سرسبز و خرم مراتع و کوهستان های البرز می کشاند. علاوه بر شعر خوانی به کار کشاورزی و دامداری در روستاهای اشکورات مشغول است. با از دست دادن عزیزان این روزها دل و دماغ اجرای موسیقی زنده را ندارد. حرفهایش پر از تشبیهات زیبا و عامه پسند بوده و  ترانه هایش بر قله شعرهای گیلکی رامسری  همچون نگینی  درخشان در شبهای تار پرتوافشانی می کند.


نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

تی خانه آو  دان(گیلکی رامسری) چهارشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۲ 14:22
 

      

1- هرکی هِسِّه  هر کاره ای هِسِّه  فقط به آینده کاری که انجام دَدَرِه فکر بوکون. چندی کلند(کلنگ) بزن بوشان ولی کاری صورت نگیته.

 ترجمه:

2- یِه نصف خلق مُثان هیتَه دَرجَنِن  کَلَنِن  آخرش هِچّی به هِچّی . هیچ آوی از ایشان گرما نوبونِه!

 ترجمه:

3-گونه نَه باشو نیا بوکِن . کاری بوکون خدا هم از تو راضی باشِه نه فقط خلق خدا.

 ترجمه:

4-هرکی هم خیر و صلاح مردوم کار نوکرده خدایا وِرِه اهلا کن. سر پل صراط وی همره دست به یقه باباش. وره بیگَن جهنم تَش وسط.

 ترجمه:

5-خدایا هرکی کار بوکورده ، تلاش بوکورده وِره قوت بَدَه  وی جان گِه  ساق بوکون. ورِه خیر دونیا و عاقبت نصیب بوکون.  همه وِرِه بوگین " تی خانه آودان".

 ترجمه:

 

توجه:

اگر می توانید مطالب فوق را به فارسی ترجمه کرده و برای ما ارسال فرمایید و جایزه ای شا یسته بگیرید.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

از آداب کوهنوردی یکشنبه بیستم مرداد ۱۳۹۲ 7:58

داشتن سر گروه و یک نفر آشنا به مسیر  و کمک های  امدادی از ضروریات یک مجموعه کوهنوردی است . یک دل بودن و هماهنگ عمل کردن در طی مسیرهای پر پیچ و خم کوهستانی یا عمق جنگل های بکر و یا سراشیبی دره های بزرگ علاوه بر تقویت اراده از بروز خطرات جانی و سقوط پیشگیری می نماید.

اولین مرحله آمادگی هنگام حرکت در سرازیری این است که داخل پوتین جوراب ضخیم و نرم دیگری پوشیده و با بستن محکم بندکفش از حرکت اضافی پا در پوتین جلوگیری نماییم. مراحل چهار گانه حرکت در سرازیری :

1 - قدمهای برداشته شده در سرازیری می باید متعادل تر از قدمهایی باشد که تنها تحت تأثیر قوه جاذبه قرار می گیرد و بی اختیار برداشته می شود.

2 - پا در هر قدم با زانوی شکسته بر روی زمین قرار می گیرد و پاها مرتب و متواتر در کنار یکدیگر حرکت می نمایند. راه پیمایی در سرازیری هیچ کجا به اندازه راه پیمایی در سربالایی مشکل نیست ولی نباید شدت جراحات وارده را در سرازیری نادیده گرفت.

3 - در سرازیری است که خراشهای پوستی ایجاد می شود و مفصل زانوها جابجا شده مچ پا می پیچد، لذا سرعت راه پیمایی در سرازیری نباید خیلی بیشتر از سرعت سربالایی باشد.

4 - در سرازیری شخص باید گامهای خود را با اختیار و کنترل شده بردارد و به دلیل همین کنترل حرکت است که شخص باید به میزان سرعت خود دقت نماید. معروف است که کامیون با هر دنده ای که در سربالایی می رود حداکثر با یک دنده سبکتر از آن در سرازیری به آن توجه کند و همچنین به استراحت در سرازیری به همان اندازه استراحت در سربالایی اهمیت دهد.


منبع: http://www.payakooh.com/news.php?extend.149.4
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

مسیر راه ها و جاذبه های گردشگری  ییلاق جواهرده چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ 11:1

توجه: "برداشت از مطالب و تکثیر آن فقط با اجازه مؤلف امکان پذیر است"

در شهرستان رامسر از خیابان نیدشت (ابتدای  سه راه فلسطین) به طرف جواهرده راه زیادی نیست( در حدود ۲۵ کیلومتر). جاده ای آسفالته با مناظری کاملأ دلفریب و نقاشی­های طبیعی که در خاطره­ها می­ماند. از محل ولگام لَم(محل رویش گیاه پیچک یا دارچسب) به بالاتر مناظر جنگلی انبوه، شکل دیگری به خود گرفته و دیدن مه در یک روز ابری ذهن هر بیننده­­ای را به خود مشغول می­دارد. کوههای پوشیده از درختان تنومند جنگلی و آبشارهای بین راه، چشمه های آب شیرین ، بوستان جنگلی صیقل محله(سکیت محله)، دریاچه قو، باغات فندق و گردو و دکه­های آماده پذیرایی از مهّمانان و گردشگران برای خوردن چای،کباب،خورشت­های محلی و ماهی قزل آلا  همه و همه لحظات سرشار از لذت و با خاطرات زیبایی را برای انسان بوجود می آورند. امروزه علاوه بر استفاده از ماشین مسیر جنگلی و زیبای رامسر به جواهرده را می توان با دوچرخه و یا به همراه چند نفر به صورت پیاده روی در زمان ۶ الی ۸ ساعت طی نمود.

http://bicycling.persiangig.com/north86/bicycle.jpg 

وجه تسمیه جواهرده

در مورد نام‌ این‌ روستا عقاید مختلفی‌ وجود دارد، در گذشته آن‌ را «جورده‌» به‌ معنی‌ ده‌ بالا در مقابل جیرده یعنی پایین ده چنان که در سفرنامه‌های مختلف حتی سفرنامه ناصرالدین شاه قاجار و رابینو آمده است و این گونه نامگذاری در اشکورات و گیلان و مازنداران متداول است و این روستا را می‌‌توان مرتفع‌ ترین‌ روستای‌ کوهستان‌ در پایین چکاد سماموس برشمرد.

جواهرده نام خود را از زن حاکمی  به نام جواهر در دوران گذشته به امانت گرفته است ولی بنا بر اقوال بزرگان در باره وجه تسمیه آن  به وجود گورهای گبری همراه با جواهرات و سکه های قدیمی و خاک جواهرنشان و حاصلخیز برای مزارع گندم و جو  نیز اشاره شده است.


با رویکرد جدید ده یاری جواهرده و برگزاری مراسم کشتی محلی و .....امکان جذب گردشگران داخل و خارج از کشور بیشتر از پیش فراهم شده است.

شکل  94- ییلاق جواهرده رامسر

   

 در گذشته از محل سفیدتمش رامسر جاده­ای به نام رَجِه وجود داشت که از ستیغ کوهها عبور می­کرد و جاده های فرعی از سیاهکل و دیلمان تا تنکابن در نقاط مختلف به آن متّصل می­شدند. پس از ورود اشکانیان  در قرن سوم قبل از میلاد جاده­ای دیگر از کنار دریای سخت سر و کناره­های ساحلی رودخانه بسیار بزرگ سوآورو=سی­آو­رود[1](صفارود) تا جواردیه به نام پولو(تصحیف شده پَهلُوَ یا پهلوی لقب اشکانیان) ساخته شد که در نزد مردم محلی به راه روخانه معروف است.در مسیر بامسی نیز بعد از اشکونکوه(اشکان کوه- اشکنه کوه) درخت بلند مازویی به نام شاه دار چکه وجود داشت که به همراه یک تخته سنگ با نقش هایی بر روی آن در بین منطقه وَلگام و دُرمد  در زمان ساختن جاده ماشین رو از بین رفتند.

 

مسیرهای دسترسی به جواهرده رامسر

http://maps.google.com/maps/api/staticmap?format=jpg&sensor=false&size=640x480¢er=(36.87668192870775, 50.57457686573944)&maptype=hybrid&zoom=11.174999999999999

الف) از راه رودخانه(رُوخانه راه):

1-فاته خانی شر-پسه رولات-کلالُم-نرنا-پوسه لسه-حسن نیشکه-سُمسه کش-لرگ په-ترنگ پشت-لتره کش-ترامه گه دشت- کافر گولو-کُل سم-اژده لم-تولئن چال- تیجه میر-بابران(چشمه اب  خروم پشته اوه)- دوشان کو – ایلتاسره – چوتک – بازه رش- فیلیک دم- پوداره سر(جیری میدان) -  جوردی(جواهرده).

2) راه مخصوص مردم گاورمک از راه پوله راه شامل: گاورمک-شرکت جهان-لوکه چهر- سیم- لم سره- خشکه حالگه پشت- ترنگ پشت-لتره کش-ترامه گه دشت- کافر گولو-کُل سم-اژده لم-تولئن چال- تیجه میر-بابران- دوشان کو – ایلتاسره – چوتک – بازه رش- فیلیک دم- پوداره سر(جیری میدان) – جوردی(جواهرده).

3) مسیرهای فرعی

اردئه بن-چوکاسره پشته-تمیجان کری(بامسی)- نیسه لم –شاداره چکه- راشمه درّه(ابشار بین راه جواهرده) – بارجه لم –چکه لم – ایسپه تاشه – کرسنگ دیار– چاکه دشت- زه لم – تولیگه چال – ایس پرک – چوشمه اوه کش.

ب) از راه کوه (رجه راه):

1-تَلاکین-کُنِه پُتَک- پُتَک – دوراگه سر(دوراگه سه) یا  از راه توبن – وجره گه بن- دوراگه سر.

2-دوراگه سر-پسه رو- زیارتگه سوسه- گل برده گه رابن- پُتَکه روخانه- پُتک(تازه پتک)-

3-تلاکین- کُهنِه پتک- تازه پتک-چشته کو- ول اوهگه سه- زمی گه سه-جورحلگام پشته- سکته سه- به هاله- تیرانی-آهین پُچان- سرگله (سرخه گله چاک)-پلنگ بوته مالگه-سیه تول- دوتر مارگردان- تُساکله سره- خریزانه بن-وازوازانه تنگه-بارگا (جیر بارگا،کهنه بارگا)-جور بارگا(تازه بارگا)- هسی هاله- چاله سه(چال سی)- گل ورگنه-تاشه گوش-سرپشته-دوهاله خانی-داردچین لاکه-یه هاله خانی-چینی کوه-بی خدا کش – سیرسی-کلجاره گه دشت-جور جیرکوه-کینوره درّه-سلمله پولو-پشتوسو- سلمل(محل استخر بزرگ آب، دریاچه قو)- اسله سه – جوردی(جواهرده).

شکل95- از مسیرهای فرعی جاده رامسر به جواهرده

پ) جاده آسفالته از رامسر

1-رامسر- لات محله – اشکونوکوه- من لات- بامسی(تمی جان کِری)- ولگام لَم( محل گیاه پیچک)- دُرمُد- راشمه درّه(ابشار بین راه جواهرده)-زرودک(زوره)- جیرکوه- سَلمَل-فیل دم(فیلیک دم)-  جوردی (چشمه آب علی و ابتدای جواهرده).

نام گذرگاه های مسیر جنت رودبار

از عمده ییلاقات خوش آب و هوا برای گذراندن اوقات فراغت و فرار از گرمای تابستان برای مردم کتالم-سادات شهر و حومه گَرسماسَر و لیماک و جنت رودبار بوده است. مسیر دست یابی به ییلاقات شامل موارد ذیل می باشد:

 

1-    از راه کوه( رَجه راه):

سر لیماک-اربه کَلِه-هردوراسر-پیش کوه تنگه-به هاله کِه ور-کرات کَله-بَسَلم سِرِه-لی لیزه-لوپودارجلم-تله پَس-سرخ گل دیار-جولابُن-لتکاتُکال سر- زَلَم-بارگا-یزید مار قبر وَر-کَلا کولی وَل کَش-مِزی بُن آوِکِه وَر(آب چشمه زیر درخت مازو)- لیلی گوشان-گرسماسَر-سیاسَر-لیماک ده.

2- از راه رودخانه(رُوخانه راه)

کو و لردکِه وَر-لاته-مزی سان-ارباچاله-جَیِر گند- جار گَنده-مهدی کُلام گِه وَر- دیدچال گردن-نَدی نَه گولو-قبله خانی-سیا سَرِت(سیه سرت)- مِن دَرِه دَرِه-سَکوسَر-کَرک بَجان-نال اَشکنان-لوکوسنگ بُن- جَلَم کَش-کیجا آوخوران-آغوزبُن سِره-ریش بُراز دَرِه-اِسیاگاه راه(رو) که خود به دو شاخه تقسیم می شود و یکی به سمت لیماک ده و راه دیگر آن به سمت جنت رودبار می رود. ادامه مسیر راه به طرف مرکز دهستان جنت رودبار از مسیرهای حسن آو وَر-وَلگ پُشته سو-ایزکی(قلعه ایزکی)-اِکراسَر می گذشت.

 

زحمت حمل و نقل بار و انتقال مسافران در زمان کوچ از قشلاق(گیلان) به ییلاق و بر عکس را چارودارها انجام می دادند. چارودارها اغلب آدمهایی مُنصِف- با تقوی بوده و به نظافت خود و اسب ها و قاطرهایشان نیز همّت می گماشتند. اشعار چاروداری نیز نشان از روحی لطیف، تلاش معاش و فراغ یار  دارد و شِکوِه ها و گلایه هایی نیز از سختی کار دارند. زنگ گردن اسب ها و قاطرهای چاروادارها نیز خوش آهنگ بوده و نشان از آغاز فصل کوچ  داشت.

 

 

جاده اشک­ور(جاده کاس ها در قدیم)

این جاده از نظر تجاری و بازرگانی اهمیّت زیادی داشت. محصولاتی نظیر انواع خشکبار مثل نخود و کشمش ، عدس، ابزار و یراق اسب، انواع پارچه­ها، وسایل تزئینی و جواهرات و نمک (رودباری نمک مثل دانه درشت شن ، سنگ نمک قرمزرنگ) از اَلَموت به سخت سر آورده می­شد. در مقابل برنج و فرآورده های دامی، اشیاء صنعتی تراشیده شده توسط کچه تاش­ها(قاشق تراش)از چوب نظیر قاشق، کفگیر ، برپاج و وسایلی نظیر داس، تبر، کارد، نعل­اسب و غیره که توسط سغل­گرها(آهنگر) ساخته می­شدند و همچنین چرم و کفش بوسیله کفاش­ها به همراه صنایع دستی نظیر نمدمالی، محصولات پشمی نظیر شولا، چادرشب و غیره از       سخت سر صادر می­شد. در سال 1318 شمسی همزمان با آغاز نقشه­برداری جهت توسعه سخت­سر این جاده نیز با همکاری مهندسین آلمانی و یک شرکت تابع چکسلواکی نقشه برداری شد که جاده از سخت سر به جواهرده را  با جاده­ای دیگر از جنّت رودبار تا سخت سر وصل  می­نمود که به دلیل شروع جنگ جهانی دوم و هجوم روس ها به ایران خصوصأ سواحل دریای خزر کل نقشه عملی نشد. در حال حاضر طرح احداث جاده­ای برای اتصال جواهرده به جنّت رودبار از طریق سغل محله (صیقل محله) از کنار بوستان جنگلی آن در دست بررسی می باشد و پاره­ای از روستاها از طریق این راه دارای برق نیز شده­اند.


[1] - سی به معنای کوه است و" سی او رود" یعنی رودی که از کوه سرچشمه گرفته شده است.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

http://www.javaherde.com/images/stories/1390/4/DSC01273.JPG

ضمن عرض تبریک به اعضای منتخب شورای اسلامی دهستان جواهرده که با برنامه ای از پیش آماده شده به میدان آمده اند و آرزوی دورانی پر از تلاش سازنده و همفکری با مردم در جهت توسعه روستای نمونه هدف گردشگری در استان مازندران اذعان می دارد:

 توسعه زیرساخت هایی نظیر دو بانده کردن مسیر رامسر به جواهرده(در دراز مدت از راه رودخانه سو آو رود=صفارود) و اتصال جاده ارتباطی از طریق بوستان جنگلی صیقل محله (سغل محله) به گرسماسر(در میان مدت) علاوه بر سهولت حمل و نقل گردشگران و مردم بومی به  مناطق خوش آب و هوای ییلاقی در کنار سایر طرح های زودبازده و کوتاه مدت نظیر ایجاد جاده کمربندی از مسیر چشمه آبعلی و ترویج کشتی گیله مردی و بازیهای محلی علاوه بر افزایش درآمد و اشتغال می تواند برای حل معضل ترافیک در شش ماه اول سال در جواهرده بسیار کارگشا باشد. 


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

عید شما موارک یکشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۱ 14:52

http://dc588.4shared.com/img/srnhn2kW/s7/0.5468464764244497/farvardin__-Ramsar_web_.jpg 

ضمن عرض تبریک ایام خجسته عید نوروز

به رامسری های مقیم در ایران و جهان

و سایر هموطنان عزیز

*جهت دریافت کلیه ماههای تقویم ۱۳۹۲ شمسی با عکس های با کیفیت زیاد از مکان ها و ابنیه گردشگری رامسر و حومه بر روی دسک تاپ  یا روزنامه دیواری  می توانید با ای میل نویسنده تماس بگیرید تا به صورت رایگان برای شما ارسال گردد.

"نثر گیلکی"

دِبار، مُردوم خوشِته عیدَرِِه آدابی دَشتِن، دست و پایَه حینا نیانِبان ، پنجکِ گرما شونوبان،مُرغانِه جنگ، عید دیدنی و پول عیدی وِِچِن.کَسَنِ هَمرَه شاد بان.

عید میجال ، سال تحویل موقع همه دست به دعا بونوبان.خوشتِه سلامتی یَرِه ، همساده، تمام فک و فامیلِ رَه دعا کُردِن.

خدا بدارِه ، خدا بِدارِه، برکت ویشتَرا با، مال و مِنال ویشتَرا با. بعضی ها یِه خونِ کولَه نِدارِن(فرزند ندارند) تا وی هَمرَه عید بوکونِن.سیزده بِدَر بَشون به صحرا.

 امَّه مردوم هَندَه دُو دُو کانِن.دل شاد نِیَن. دنیا خیلی به دُوسِن  نِیَه . بَن تی سر طالع چی داَرِه  هونو بهتره از خدا بخواه.

خدایا هرچی مریضی یَه، هرچی درد و بِلایَه از همه ما دورا کُن.هرچی خاطرخوایَه، دل دوستِ شانِ به هم برسان.

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

عروسی

چند وقت پیش امه محل عروسی با                همه جار سرخ گل سَر بکشی با

چند وقت پیش محله ماعروسی بود       گل سرخ در همه جا سبز شده بود(احتمالا شقایق)

هرکی خو دل خوایَه نابُرده ناجِه دارِه             هرکی خو دلخوایَه بابُردِه پادشایَه

هرکس به دلخواه خود نرسید آرزو دارد         هرکسی به داخواه خود رسید پادشاه است

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

رادیو جواهرده(برنامه بیست و هفتم) چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۱ 11:47

http://dc373.4shared.com/img/-CZFjYZv/s3/19_online.jpg

رادیو جواهرده(برنامه بیست و هفتم)
آهنگ  زرد ملیجه
(فولکلور گیلان)

ساخته:استاد ابولحسن صبا
نوازنده گان: استاد فرامرز پایور و عباسی

دریافت
آهنگ

دریافت آهنگ های وطنی

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

http://dc622.4shared.com/img/fTMvmjFV/s3/0.1312513209448577/IMG_0415.jpg 

آبشار ناو کش دره

این آبشار زیبا با آبی سردو بسیارخنک در دل تابستان در فاصله کمتر از یک کیلومتری از لوی گه تله در مسیر رودخانه پشت کوه تاک سر  از لابلای صخره های بلند با مناظری بدیع و کاملا طبیعی و چشم اندازی زیبا وجود دارد. سرچشمه این آبشار از چشمه های آب شیرین و گوارای سیاه کند کوه(پپی خان چشمه) و برتل بوده که مسیری طولانی را پیموده تا به رودخانه صیقل محله(سغل محله) می رسد.

این آبشار دارای مسیر پیاده روی باریک بر روی تخته سنگ های پشت کوه تاک است. برای افراد عادی-زنان و بچه ها مسیری پرپیچ و خم و پرخطر بوده ولی برای کوهنوردان با تجهیزات کافی جهت دیدن شاهکار طبیعت مناسب است.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

معرفی کتاب "سٍماموس" پنجشنبه بیستم مهر ۱۳۹۱ 12:10

http://dc399.4shared.com/img/HR4UhD3k/s3/File0102.jpg 

گیلن جان سوزنه اسپه سُماموس

گیلان جان سماموس سفید رنگ می درخشد

تی جان پو زنه اسپا سُماموس

برای تازگی تو نفس و زندگی را برایت به ارمغان می آید.

هزارون شب تی سر کورفی بنالست

جُغد هزاران شب بر روی تو ناله سر داد

هنده سوسو زنه اسپه سُماموس

ولی سُماموس سفید هنوز هم زنده است و نمرده است.

گیلان جان ایلمیلی سورخه قبایه

گیلان جان کوه ایلمیلی جامه ای قرمز رنگ به تن دارد(کنایه ازشادابی و طراوت زندگی)

 سماموس تی چومه، دُلفَک تی پایَه

کوه سُماموس در بالادست و کوه دُلفَک در قسمت پایی ندست  استان گیلان است

هزارون گَپ دَاره تی کاس دریا

دریای کاس(کاسپین) با تو هزاران گفتگو دارد.

بنازم تی چومِه تی دَست و پایَه

چشم (کوه سماموس) و دست و پای (کوه دلفک) تورا بنازم

مِندُج

(روحانی)

 توجه:

جهت دریافت اطلاعات بیشتر و شنیدن چکامه سماموس به آرشیو موضوعی  وبلاگ رامسر شهر دریا و جنگل در بخش رادیو رامسر مراجعه فرمایید.

۱-اینجا را کلیک نمایید

۲-اینجا را کلیک نمایید

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

نامها و اسامی گیلکی رامسری دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۱ 10:38

در لهجه گیلکی رامسری معمولا نام پدر را قبل از نام فرزند آورده تا نیای افراد راهنمای مناسبی برای شناختن فرد مذکور توسط افراد غیرفامیل باشد. نظیر:

1- شمع افروز اکبر = یعنی اکبر فرزند زنی به نام شمع افروز

2- الله قلی دیو تقی = یعنی تقی فرزند الله قلی

3- امیر علی (ایمرِلی) عباس= عباس فرزند امیر علی

علاوه بر این روش نامگذاری گاهی اوقات افراد را با لقب خاص و ویژه گی خاصی در چهره و اعضای بدن نیز می شناسند که  از رفتار و حرکات فرد مذکور نیز می تواند ناشی گردد نظیر:

1- کَل تقی  = تقی که سرش کچل است

2- کوبو فاطمه = فاطمه که رنگ چشمش کبود است.

3- شِل شریف = شریف که پایش لنگ است.

گاهی اوقات با آوردن پسوند شغل افراد را نامگذاری می نمایند تا بهتر شناخته شوند.

1- قِلی گر حسن= حسن که کارش قلع و سفید کردن ظروف مسی است.

2- قاسم شکاربان= قاسم که کارش شکار است.

در استانهای شمالی بیشتر اسامی علاوه بر اسامی مذهبی و عربی وارد شده به زبان فارسی که نشان شیعی بودن و علاقمندی به خاندان امامت و نبوت مردم این منطقه است از واژه ها و اصطلاحات منابع طبیعی و نام برخی حیوانات و ... نظیر دریا، شوکا، نسرین، بنفشه و غیره نیز استفاده می شود که نمایانگر روح لطیف و با احساس مردم این دیار در نامگذاری فرزندان خود است.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

کوهنوردی یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۱ 11:36

http://www.p30data.com/upload/files/2od1qqswo2vo4tmjisvd.jpg

با شگاه کوهنوردی سُماموس رامسر


زندگی مسابقه ای همگانی،همیشگی و دائمی است.

 برنده این مسابقه کیست و جایزه اش چیست؟

با ورزش کوهنوردی می توان قلّه انسانیت،فرزانگی، بُردباری،گذشت و مردانگی را فتح نمود و در کنار تقویت جسم ، روح را زیبا نمود و به تربیت جان پرداخت. باید به باشگاه تقوی رفت و با پذیرفتن حرف حق و تقویت اراده، تمرین خود سازی کرد تا بتوان مدال شرف و معرفت را به دست آورد.در میان کوهنوردان ، همه با حرکت خود مرحله ای از صعود را به نمایش می گذارند ولی افراد معدودی  می توانند به قله مقصد برسند. امّا امید برای صعود همیشه باقی است. آنچه مهم است، نباید به نفس خود ببازیم که شرمندگی دارد. نباید هشدارهای مسئولین و راهنمایان صعود را نادیده گرفت و در لبه پرتگاه تاریکی به پیشواز تباهی و سقوط رفت. ورزش کوهنوردی یک مسابقه معنوی و عقیدتی برای فتح و تسخیر خوبی هاست. پس سزاوار است از این فرصت طلایی خوب استفاده نموده و در تیم شایسته کوهنوردی عضو شد تا بتوان گل حقیقت را چید.آگاه و هشیار باشیم تا داور در سوت مرگ ندمیده ، شاید بتوانیم آخرین گل صعود را بچینیم و با افتخار از میدان رقابت بیرون آییم . در حقیقت بازنده واقعی کسی است که فرصت رفتن را از دست بدهد.آواز پرندگان در ارتفاعات کوهستان و دامنه تپه زارها بدرقه راهتان و رایحه دل انگیز گیاهان خوش عطر و بو، آرام بخش روح و روان لطیفتان باد.      

"مانند کوه همیشه استوار،پایدار و پر افتخار باشید".


نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

رادیو جواهرده (برنامه بیست و چهارم) سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۱ 8:1

 رادیو جواهرده- برنامه بیست و چهارم = زرد ملیجه

http://www.4shared.com/get/rZFqgSO-/__-___.html;jsessionid=85216CEE738CB80E642BB1A882D7A456.dc323 

Download Now

زرد ملیجه نام آلبوم موسیقی بی کلام سنتی ایران است که حاصل دونوازی سنتور «فرامرز پایور» و تنبک «حسین تهرانی» می باشد. این آلبوم حاصل اجرای سال ۱۳۴۹ استاد فرامرز پایور و استاد حسین تهرانی در حافظیه به مناسبت «جشن هنر شیراز» است.

به روایت «فرهنگ فارسی معین»: «زرد ملیجه» نوعی قطعۀ موسیقی ضربی متداول در گیلان می باشد.

«مَلیجه» در زبان گیلکی(میلجَه در گیلکی رامسری) به معنی «گنجشک» است و «زرد ملیجه» به نوعی گنجشک سینه زرد که در این منطقه زندگی می کند.

گفته می شود استاد «ابوالحسن صبا» همیشه به اقصی نقاط ایران مسافرت می کردند و آهنگهای زیبای محلی را ثبت می کردند. قطعه « زرد ملیجه » ره آورد یکی از این سفرها به گیلان می باشد.

اجرای این نوع موسیقی فولکلور توسط اساتید برجسته  و سازهای مختلف همواره یادآور خاطرات گذشته و تاریخ گهربار منطقه شمال کشور در ذهن شنوندگان است.



نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

 

بعد از رسیدن به مسجد آدینه و قرائت فاتحه برای از دست رفتگان به بوستان جنگلی صیقل محله(سَغِل محله) که با همّت اداره منابع طبیعی و قرق بان های دلسوز از مرتعی پر آب و گل که چراگاه اسب ها بود و به جنگلی سرسبز و پردرخت از سوزنی برگان تبدیل شد، سری زدم. همزمان  با ترنّم آواز پرندگان بهاری ،منظره ای  شگفت آور از تلألوی انوار زندگی بخش خورشید در قطرات به جای مانده از مه صبحگاهی بر نوک برگهای سوزنی شکل درختان کاج و سرو  در پیش چشمان شما ظاهر می گردد. با بالا آمدن آ فتاب در آسمان نیلگون جواهرده ، جنب و جوش اهالی و گردشگران برای آغاز روزی دیگر از روزهای خدا با گل گشتی دیگر در طبیعت زیبای آن زندگی، دوباره جریان می یابد.صدای آب چشمه سارها و تعقیب و گریز مِه به دست باد همه و همه خاطراتی خوش را در ذهن می آفرینند. اینجا بوستان جنگلی صیقل محله(سَغِل محله) است که از سمت جنوب به کوه تاک سر و لِوی گِه تَلِه و از سمت شرق به شاه سفید کوه و کوه سه برارگِه رَجه(سه برادر) و از غرب به دیودره و کوه وَژک و از سمت شمال به سمت دریا و ورگ چال سو سر اِشراف داشته و به هر طرف که رو می کنی جلوه ای از جلوه های خدا را نظاره گر خواهی بود که مادر طبیعت بدون هیچ هزینه اضافی در اختیار مردم گذاشته است. در مسیر ورگ چال سو خطی چون نقاشی بد شکلی بر پیکر زیبای کوه از ترّدد موتورسوارها و ماشین های  دو دیفرانسیل و تفریح برخی افراد جوان بوجود آمده است. شاید در گذشته هایی نه چندان دور گرگ ها بر بالای آن کوه می ایستادند و چشمهایشان در شبهای تاریک جواهرده  که خبری از برق نبود همچون دو ستاره پرنور در انظار مردم محلی درخشان می نمود. شاید به دنبال شکار خرگوش ها و دامهای اهلی تا آنجا آمده بودند.

حال حفظ این مواهب طبیعی  همراه با رونق گردشگری  منطقه و پیشگیری از تخریب درختان و مراتع سرسبز این دیار در اثر هجوم برخی مسافران  و گردشگران بی مسئولیت را بر عهده کدام ارگان دولتی و یا جمعیت های غیر دولتی حامی طبیعت می توان گذاشت؟!.

به راستی نظر شما چیست؟

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

رادیو پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ 9:49

در گذشته های دور رادیوهای لامپی از شهرت جهانی بر خوردار بودند که با مسافرت حاکمان قاجار کم کم از اروپا به ایران راه یافتند. در ابتدا همچون بازگشایی مدارس به سبک جدید و غیر مکتب خانه ای با مخالفت شدید مراجع و کدخداهای دیندار به عنوان یک حربه تهاجمی به فرهنگ دینی مردم مسلمان قلمداد شد. در نتیجه استفاده از آن نیز به قشر خاصی از طبقه درباریان و متولین محدود گردید که به همراه گرامافون یکی از اشیای لوکس در چیدمان منازل نقش خود را ایفاء نمود. نخستین فرستنده بی‌سیم موج بلند تهران و شهرهای تبریز، مشهد، کرمان، باختران و خرمشهر در ساعت 3 بعد از ظهر 6 اردیبهشت سال 1305 شروع به کار کرد.پس از شروع جنگ جهانی دوم رادیوی تبلیغاتی شوروی نیز به رادیوهای مذکور اضافه شد و بنگاه سخن پراکنی بریتانیا نیز از دی ماه 1319 برنامه زبان فارسی خود را شروع کرد. نصب و راه اندازی این فرستنده در اواخر سال 1318 صورت گرفت. پس از نصب دستگاه فرستنده و آماده سازی یک استودیوی موقت در عمارت بی‌سیم پهلوی، سرانجام رادیو تهران در چهارم اردیبهشت سال 1319 افتتاح شد.

از آن زمان تاکنون رادیو به دلیل سهولت حمل و نقل، کار در شرایط مختلف مکانی و زمانی، مصرف پایین و مطالب جالب توجه تر نسبت به سایر رسانه ها پیشی گرفته و در آموزش و آگاه کردن مردم نسبت به مطالب و موضوعات مختلف نقش بسیار مهمی را ایفاء می نماید.

استفاده از رادیو به قشر خاصی محدود نبوده و در همه جای کشورهای جهان با اندکی جستجوی فرکانس ها قابل استفاده است .مردم فارغ از هر نژاد، رنگ پوست، دین، فرهنگ و .... می توانند از مطالب رادیو حتی در زمان جنگ، اعلام اخطار خطر حمله هوایی، زلزله و ... از این همراه بدون توقع خود استفاده نمایند.

بالاترین مقام رادیو، معاون رییس سازمان در حوزه صدا می‌باشد.

و .رادیو جوان، رادیو پیام، رادیو البرز، رادیو زمانه و ده ها رادیوی استانی و ملی ...................

رادیو دریا: خاطرات یک مجری رادیو

رادیو دریا به تقلید از رادیو ساحل در پراگ پایتخت چکسلواکی تاسیس شده بود و همه ساله از 15 خرداد تا 15 شهریور برنامه پخش می کرد.هنوز آهنگ های شاد این رادیو نظیر رادیو دهلی (ترانه هایی نظیر سبز کشمیر، دوچرخه چی و ....)در گوش شنوندگان زمزمه هایی شیرین دارد و در باغات مرکبات و چای و یا در زمین های شالیزار و خانه های مردم شمال در خاطره ها زنده است.

مشابه این رادیو در پراگ چکسلواکی معروف به رادیو ساحل بود که به کشتی های عبوری آمار توفان و وضعیت آب و هوا و خط سیر کشتی های عبوری را اطلاع رسانی می کرد تا دچار حادثه نشوند.

بعد مسئولان وقت رادیو ایران تصمیم گرفته بودند تا مشابه این رادیو را نیز در ایران داشته باشند.
رادیو دریا در 25خرداد 1351 در چالوس برنامه های خود را آغاز کرد.

برای اجرای آن شهر چالوس درنظر گرفته شد. چالوس آن زمان با دریا 4 کیلومتر فاصله داشت.

و آب هنوز پیشرفت نکرده بود و جاده کناره ای وجود نداشت.

با تراکتور، رنجرور و لندرور از روی ماسه ها، تپه ها و کتل ها و شن زارها به ساحل دریا رسیدیم.

سال اول در چادر کارکردیم و تمام برنامه رادیو دریا را در یک فرستنده کوچک اجرا می کردیم.

در آن سال از چالوس جاده ای به دریا نبود. ما یک خط به نام خط 8 تاسیس کردیم و رفتیم ساحل مستقر شدیم. ارتش یک چادر پشه بندی به ما داد تا در آن موقع فصل، پشه ها ما را کباب نکنند.

اعضای این تیم رادیویی ده نفر بودند. وقتی رادیو دریا شکل گرفت مقرر شد همچون رادیو ساحل پراگ برنامه داشته باشیم. با این تفاوت که علاوه بر برنامه های راهنمایی مسافران، برنامه های تفریحی نیز اجرا شود. و مدت این برنامه ها همه ساله از 15 خرداد تا 15 شهریور باشد.

شکل و محتوای این برنامه ها که از 7 صبح تا 7 شب ادامه داشت شامل راهنمایی مسافران بود که در کدام منطقه باید شنا کنند. بیماریهای آب را تشریح می کردیم. آدرس کمپ و پلاژ و رستوران را برای مردم اعلام می کردیم.

موسیقی پخش می شد. نشانی پارکینگ و مراکز درمانی را می خواندیم و حتی درباره وضعیت جاده ها نیز به مسافران بین راهی هشدار می دادیم.

از برنامه های رادیو دریا، علاوه بر برنامه ویژه دریا، که از ساعت 9 صبح تا یک بعدازظهر ادامه داشت پخش خبر، و برنامه ناهار با موسیقی و شام با موسیقی بود که آهنگهای ملایم خارجی را پخش می کرد و هر نیم ساعت خبرهای کوتاه نیز پخش می شد. بعدازظهرها برنامه مخصوص دریا از ساعت 3/30 تا 6/30 عصر بود.
از عوامل اصلی برنامه های رادیو دریا جمشید عدیلی و همسرش مولود کنعانی، منوچهر نوذری ، ژاله علو، مولود زهتاب، فریدون توفیقی، ایرج فهیمی، محمود امینی و محمود معلمیان بودند .

حیدر صارمی، هرمز شجاعی مهر و چند گوینده دیگر نیز پس از انقلاب با رادیو دریا قبل از تعطیل شدن همکاری داشتند. از کارکنان محلی نیز میردار، ادیب، قاسمی، موسوی، صفری و دیگران بودند.

به خاطر شرجی بودن و گرمای هوا هر 15 روز همکاران عوض می شدند ولی شاهرخ نادری تهیه کننده، منوچهر نوذری، جمشید عدیلی و مولود کنعانی گویندگان دائمی رادیودریا از سال 1351 تا سال 1357 بودند.

در سال 51 رادیو دریا جاده نداشت. جاده رادیو دریا از سال دوم احداث شد.

در سال 1352 تعداد چهارمغازه کنار بانک ملی چالوس مقابل کلانتری دچار آتش سوزی شد و هر 4 مغازه به کلی در آتش سوخت و از بین رفت.

پشت این مغازه ها هم شن زار بود و آبادی وجود نداشت. به همت رادیو و تلویزیون این چهار مغازه سوخته شده خریداری شد و موجبی شد برای جاده رادیو دریا و راه باز شد .

و به قول معروف رادیو دریا باعث شد تا چالوس به دریا راه پیدا کند. فاصله این مغازه ها در مرکز شهر چالوس تا دریا 4 کیلومتر بود. راهی باریک و شنی که بعدها تعریض و تبدیل به بلوار و آسفالت شد و پلاژها، ویلاها و ساختمانهای جدید در آن دایر شد.
دریا در آن ایام بیشتر به کمک ویلاسازی در متل قو به مسافران معرفی شد و به مرور در سایر نقاط ویلاسازی شد و مسافرتهای تابستانی رواج یافت.

آن زمان بیشتر این جاده ها کنار شالیزار و جنگل بود. چالوس برق نداشت و نهایت یک پست برق 63 هزار کیلو وات بود که فرودگاه و هتل هایت و بعدها رادیودریا از آن استفاده می کردند.

تمام اطراف باغ مرکبات بود و به تدریج ساختمان سازی شد. چالوس شهر کوچکی بود که فقط یک پل بزرگ داشت. آن موقع مسئولان شهر چالوس از مسافران می خواستند با خودشان نان همراه بیاورند.

رادیودریا چهار شماره تلفن داشت که در سال دوم به جمع آنها اضافه شد .

از شماره تلفن های رادیو دریا 3031 تا 3034 و 2341، 2342 و 4289 و کد ارتباطی آن 02451 بود.
پس از انقلاب رادیو دریا مدتی با اجرای هرمز شجاعی مهر، سید عباس حسینی، ابوالقاسم عبدالهی. خانم وفایی و چند تن از گویندگان رادیو ایران، رشت و ساری هم فعالیت داشت.
در سال 1364 رادیودریا دوباره راه اندازی شد و موجب شادی مردم و رفاه اهالی و مسافران تابستان گردید.
قدرت فرستنده رادیو دریا ابتدا 2 کیلووات بود که بعد با تجهیز امکانات به دو فرستنده ده کیلوواتی افزایش یافت و صدای آن غروب و شب در بیشتر نقاط کشور شنیده می شد.
نادری درباره فرستنده رادیو دریا و شدت علاقه مردم می گوید:

رادیو دریا در چالوس با یک تیم ده نفره و دو تا فرستنده ده کیلو واتی که آنها را با هم رله کرده بودند شده بود یک فرستنده بیست کیلو واتی که از 7صبح تا 7 شب در 3 ماه تابستان برنامه پخش می کرد.

و با اینکه فرستنده بیست کیلوواتی بود از یک طرف به آستارا و اردبیل منتهی می شد و از طرف دیگر به گرگان و بندرترکمن، و شبها صدای رادیو دریا تا آبادان و خرمشهر هم می رفت.

شبها آلودگی صوتی کمتر است و برنامه های رادیو برد بیشتر پیدا می کنند. یکبار طوماری به رادیو آوردند که طی آن اهالی باکو آذربایجان امضا کرده و گله کرده بودند، چرا مدت برنامه رادیو دریا کم است. چرا این برنامه برای تمام طول سال ساخته نمی شود و سه ماه اجرا دارد؟
به سه علت امکان حضور دائمی رادیو دریا نبود، هوا، جمعیت و نیروی انسانی.

چون فصل دریا تابستان است و مسافران در دیگر فصل ها از دریا استفاده نمی کنند و همین طور شرایط جوی از لحاظ امکانات فنی اجازه نمی داد. و از طرفی کل اعضای تیم برنامه رادیو دریا ده نفرند که روی هم با هنر پیشه های مهمان به 15 نفر می رسید و امکان نبود، این 10 یا 15 نفر یکسال در شمال بمانند و برنامه اجرا کنند.

رادیو ساری هم در تمام سال برنامه خودش را دارد.

شاهرخ نادری با ذکر خاطره ای از رادیو دریا گفت:

یادم می آید یک روز در تهران میدان ارک مشغول برنامه ریزی بودیم برای رادیو دریا، که آقایی به دیدن من آمد و سئوال کرد آیا امسال هم رادیو دریا برقرار است؟ پرسیدم چطور مگر؟ جواب داد چون می خواهم تعداد چهارهزار تا رادیو ترانزیستوری به قیمت 3 هزار تومان بخرم و در هنگام اجرای برنامه رادیودریا در شمال آن را 5 هزار تومان بفروشم. و می خواستم قبل از معامله از طرف شما خاطر جمع شوم.

همه اینها نمونه هایی از استقبال مردم بود. علاقه به رادیویی که خواندن خبرهای غمگین در آن قدغن بود. یکبار اطلاعیه درخواست خون پخش کردیم تلفن زدند گفتند: یخچال ندارند برای نگهداری خون که یخچال هم دادند.

رادیو دریا بر روی موج متوسط ردیف 1215 مترپخش می شد ..


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

رادیو جواهرده (برنامه بیست و سوم) دوشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۱ 13:27

رادیو  جواهرده-برنامه بیست و سوم

آیین نمایشی گیلکی "عروس گلی" توسط گروه دیلمان


ایرانیان آمدن بهار و آغاز نوروز را در اغلب ادیان آسمانی و کیش های مردم در دوران قبل از اسلام و بعد از آن با طرق مختلف و از راههای گوناگون به هم خبر داده و جشن می گیرند. سنتی قدیمی که در هر سال نو می شود.

آیین هایی نظیر انجام اعمالی قبل ، حین و بعد از تحویل سال نیز خود در مقوله ای جداگانه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در بین مردم خطه ساحلی دریای خزر نیز آیین عروس گلی، رابه چره ، نوروزخوانی و غیره انجام می شود.

گروه دیلمان استان گیلان بر اساس یک باور قدیمی داستان امیر نما ماه(امیرماه تقویم دیلمی و نه گیلکی )  را همراه با تواشیح و شعرهایی برخاسته از فولکلور مردم گیلان به نظم کشیده و در قالب یک نمایشنامه  به اجراء در می آورند.

امیر که مردی چوپان و صداقت پیشه است با گرم شدن تدریجی زمین و شکوفه زدن چند درخت عازم کوچ می شود ولی از بخت بد به گیر دیو سرمای زمستان می افتد و نمی تواند به دیدار عروس خود(عروس گلی) نایل آید لذا از سیاگالش (اسطوره گالش ها جهت کمک در اوقات سختی و مشکلات) استمداد می طلبد و در نهایت بهار بر زمستان پیروز شده و تمام طبیعت به یکباره جلوه ای تازه می یابد.

*افرادی که مایل به دریافت سی دی و خلاصه ای از فیلم تهیه شده از این مراسم هستند می توانند با ایمیل نویسنده وبلاگ  تماس بگیرند.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

شِمِه عید مُوارک یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۰ 9:40
عید شما مبارک    صد سال بِه  از این سال ها 
(هرچند که می چُم آو نُخواره)


دِبار، مُردوم خوشِته عیدَرِِه آدابی دَشتِن، دست و پایَه حینا نیانِبان ، پنجکِ گرما شونوبان،مُرغانِه جنگ، عید دیدنی و پول عیدی وِِچِن.کَسَنِ هَمرَه شاد بان.

عید میجال ، سال تحویل موقع همه دست به دعا بونوبان.خوشتِه سلامتی یَرِه ، همساده، تمام فک و فامیلِ رَه دعا کُردِن.

خدا بدارِه ، خدا بِدارِه، برکت ویشتَرا با، مال و مِنال ویشتَرا با. بعضی ها یِه خونِ کولَه نِدارِن(فرزند ندارند) تا وی هَمرَه عید بوکونِن.سیزده بِدَر بَشون به صحرا.

 امَّه مردوم هَندَه دُو دُو کانِن.دل شاد نِیَن. دنیا خیلی به دُوسِن  نِیَه . بَن تی سر طالع چی داَرِه  هونو بهتره از خدا بخواه.

خدایا هرچی مریضی یَه، هرچی درد و بِلایَه از همه ما دورا کُن.هرچی خاطرخوایَه، دل دوستِ شانِ به هم برسان.

به حق هرچی قشنگ کیجایَه همه بوگین الهی آمین.
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

دکتر: عزیزم چُ تَرِه ، تو خا ککِ مُثان واز کُردِه!

دکتر: عزیم چطور شدی؟ تو که مثل کک می پریدی!

 

مریض: آقای دکتر مردَرِم، دِ می نفس جار نیَنِه

مریض: آقای دکتر دارم می میرم، دیگر نفس من بالا نمی آید

 

دکتر: بعد از معاینه کامل ،  تِرِه هِچی نِیَه، یِه کم سرما بُخواردِه  سوتِپ  بیاردِه! چَرِه زودتر نِمه؟

دکتر: بعد از معاینه کامل، تو هیچ چیزت نیست. کمی سرما خوردی، خلط ها راه گلویت را بسته اند و سینه ات خِس خِس می کند. چرا زودتر نیامدی؟

 

مریض: خدایا، خداوندا ای مار لَه مو دَرشُِه بی!

مریض: خدایا ، خداوندا این بار من از زیربار بیماری در می رفتم !

 

دکتر: چیَه هَلِه جوانِه، آرزو دارِه؟

دکتر: چه خبر شده. هنوز جوان هستی و آرزو داری؟

 

مریض: نَه، مو خَنِم امسال پنجکِ گرما بَگِنِم، عید دیدنی مرغانه جنگ و ...

مریض: نه. من می خواهم به آبگرم قبل از تحویل سال بروم. عید دیدنی، جنگ تخم مرغ و .....

 

دکتر: وَرِس تو مِرِجی سالمتره، شیر و ماست محلی بُخوارده آدِمِه، زو خوبا بونِه.

دکتر: بلند شو. تو از من سالمتر هستی، شیر و ماست محلی خورده ای، خیلی زود خوب می شوی.

 

مریض: خدایا مِرِه مُحتاج شِل خِه نیسَه(شل خمیر نساء) نوکون

مریض: خدا یا من را محتاج نساء که کارهایش را به آهستگی انجام می دهد نکن.

 

گفت شما باشد، لطف خدا.

 

توضیح:

1-     شل خِه نیسَه: خانمی به نام نساء که کارهایش را به کندی و سستی تمام انجام می داد طوری که طاقت فرد طاق می شد(آدمِ  دق دِسَر دَنِه= طاقت آدم طاق می شود= کاسه صبر لبریز می گردد.)

2-     پنجک گَرما: در رامسر قدیم رسم براین بود که جهت زدودن پلیدی ها و رفع درد از بدن در سال آیند ه در مدت پنجک تبری (پنج روز مانده به تحویل سال )به آبگرم معدنی می رفتند تا سالم بمانند.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

منبع: وب سایت درباریان

در ١۵۰ کیلومتری غرب شهر کرمانشاه و در قلب کوه های دالاهو، در منطقه ای که آن را ریژاو می خوانند روستایی دور افتاده ،  کوچک و بسیار زیبا  با نام زرده وجود دارد که در دل خود رازی شگفت آور را پنهان نموده است  و آن سخن گفتن مردم آن به زبان پهلوی ساسانی می باشد
روستای زرده  از یک سو به کوهی صخره ای تکیه داده است  و از سویی دیگر به " دیوار ستبر یزدگرد"  و " قلعه ی عظیم ساسانی"  محدود می گردد. جمعیت آن تنها۴۵۰ تن است و در میان آن همه روستا در آن منطقه،تنها اهالی این روستا می توانند به زبان کهن سخن بگویند واین خود بر شگفتگی ناظران می افزاید.
از فراز کوه بلند ِ صخره ای، در آن جا که مقبره ی بابا یادگار قرار دارد و در میان انبوهی از درختان سرو ِ کهن سال، آب چشمه ای خروشان و زلال  به سمت روستای زرده  جاریست که در کنار آن به هر ایرانی میهن دوست احساسی عجیب همراه با دل تنگی از آن زبان و تاریخ کهن  دست می دهد.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

پَئر: پسر جان وَرِس سِردی یَه بِیَر بَنِه اَمه گَتِه پَرتقال دار سَر  یِه کم پَرتقال بِچین!

پدر: بلند شو و نردبان را بیاور و بر روی درخت پرتقال بزرگ ما گذاشته و کمی پرتقال بچین!

 

پسر: خا شونِم

پسر: چشم می روم.

 

مار: امشوب اَمِه کیجایَه رِه خواستگار هَمَدَرِه  وَچه بَجِنب

مادر: امشب برای دخترمان خواستگار می آید پسر بجنب

 

پسر: داماد می رفیق با مو درس نخواندم وکتم کاسب کار اون درس بخوانده

پسر: داماد رفیق من بود من درس نخواندم و کاسب کار شدم ولی او درس خواند.

 

پَئر: مو تِرِه چندی گوتِم وَچِه درس بخوان تی دَس تی جیب دل بُشو محتاج نامرد نباشی

پدر: من چقدر به تو گفتم پسر درس بخوان دست خودت تو جیب خودت برود و محتاج نامرد نشوی

 

مار: تی وچه درس بخواندی بی تی کار کشاورزی یَه کی بوکونِه!

مادر: بچه ات اگر درس خوانده بود کار کشاورزی تو را چه کسی انجام می داد

 

پَئر: مگر اَمِه داماد کار کشاورزی نوکورده با خوشته درسم بخوانده

پدر: مگر داماد ما کار کشاورزی نمی کرد درس خودش را هم خواند.

 

پسر: مو درس خواندن زیاد دوس نداشتِم

پسر:من درس خواندن را زیاد دوست نداشتم.

 

پَئر: لااقل یِه حرفه یا صنعتی یاد گیتِه دو فردای دیگر تِرِه کار هَمَه

پدر: لااقل یک حرفه یا صنعتی را یاد می گرفتی تا در فردا به دردت می خورد.

 

مار: آدم خوشته زندگی دل بی برنامه باشه عاقبتش همینه

مادر: آدم در زندگی خودش بدون برنامه باشد عاقبتش همین است.

 

پَئر: بله آدم یِه لنگه واز باشِه، خود رأی باشِه، گردن شَق باشِه همیشه سر در گریبانِه  بهتر از این نوبونِه!

پدر: بله آدم خوشگذران و بی برنامه ، خود رای باشد و به حرف کسی گوش  ندهد همیشه ناراحت و افسرده است، بهتر از این نمی شود.

 

پسر: ولی الآن زن بابُردِم، خانه دارِم، زندگی دَرِم اَلَن دِ  خوشتره خوشته آینده بچه هایَه رِه برنامه دارم، بیکار  نَسَّم.

پسر: ولی الان زن گرفتم، خانه دارم، زندگی دارم.الان برای خودم برای آینده بچه های  خودم برنامه دارم، بیکار نیستم

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

طایفه جولا خیل در جواهرده چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۰ 11:38

این طایفه نظیر لولی ها و یا لولوبی ها از سمت لرستان و آذربایجان ایران به این منطقه آمدند که اجدادشان از مهاجرین منطقه سیبری است. جولا ها مردمانی پرتلاش، خود جوش و کمی شر هستند و زبانی گیلکی مخصوص به خود دارند. جو لاها معمولا سر سازش با هیچ گروه دیگری را ندارند. در جواهرده محله ای بزرگ را به خود اختصاص داده اند (مرکز جواهرده) . اغلب به کارهای نجاری، صنایع دستی و ... اشتغال دارند. 

پهلوان تقی جولا


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

مردی انگلیسی یک پسر  زایید چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۰ 8:45

 http://en-maktoob.yahoo.com/?p=us&r0=1329281530

تغییرات هورمونی بالاخص هورمونهای جنسی نظیر تستوسترونُ-استروژن و پروژسترون مترشحه از گونادهای جنسی و غده فوق کلیوی تحت تاثیر ترشحات هورمونهای آزاد کننده هیپوفیز پیشین مسئول اصلی تظاهرات جنسی و رفتار مردان زن صفت و زنان مرد صفت با رشد غیر عادی مو در صورت و بدن می باشد. تیم پزشکی آقای لی و سایر محققین جهت پیشرفت کارهای تحقیقاتی بر پایه اصول علمی می خواهند درمانی برای نازایی زنان و بیماریها و ناهنجاریهای تولید مثلی انسان بیابند و در این زمینه موفقیت های زیادی نیز کسب نموده اند.

ادامه مطلب در:

http://en-maktoob.news.yahoo.com/british-man-gives-birth-to-baby-boy-.html

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

تئاتر رادیویی گیلکی (مرگ یک معتاد) یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ 7:56

 

مرد: دوگشوب  اَمِه همساده خانِه چه خبر با؟

مرد: دیشب خانه همسایه چه خبری بود؟

 

زن: مشتی رمضان  موقوب بابا، بشو به رحمت خدا

زن: مشهدی رمضان فوت شد.به رحمت ایزدی پیوست.

 

مرد: اون دِ مانِسِن شی نابا، یکی دو بار قبرستان سنگ تَوَدِبا، وی قلف خیلی ناراحت با،

مرد: او دیگر ماندنی نبود، یکی دو بار از مرگ حتمی نجات یافته بود. قلب او خیلی ناراحت بود.

 

زن: خدا اولاد بَده هیچ بنده مسلمانِ قسمت نوکُنِه!

زن: خداوند فرزند بد را نصیب هیچ بنده مسلمانی نکند.

 

مرد: چی با مَگِر؟

مرد: چه بود مگر؟

 

زن: هِچی، یک در یک وی اولاد معتادا با-شیشه چی چی یَه. بعدأ اَشهدِ بُخواندِه، دارِ دونیا هی یِه  وَچِه گِه داشتِه

زن: هیچی، بطور ناگهانی اولادش معتاد شد -شیشه چیست و بعد فوت کرد. از دنیا همین یک پسر را داشت

 

مرد: نوّه و نتیجه ، تخم و تُشکی نِداشتِه؟

مرد: نوه و یا نتیجه و ماتَرََکی  نداشت؟

 

زن:چَرِه، یِه عروس دارِه مثل دسته گُل، درس خوانده ، معلمه، دو تَه کُتِه هم داره. خدا عروس ِ گِه جوانیَه رَحم بوکونِه.

زن: چرا. یک عروس مثل دسته گل دارد. درس خوانده و معلم است. دو تا فرزند هم دارد. خدا به جوانی عروس رحم کند.


مرد: خدا وِرِه رحم بوکورده وی مردگِه بابُرده. معتاد بیکار و بی عارِه، مفت خوارِه مفت هم گردَنِه. هِچ چی یَه رِه بکار نی یَنِه!

مرد: خدا به او رحم کرد که شوهرش را کشت. معتاد بیکار و بی عاراست مفت می خورد و مفت می گردد. به درد چیزی نمی خورد.

 

زن: نو گو، تو خودش اولاد دارِه. مُردُمِه   مُونوم نزن خوشتِه آخر و عاقبت خبر ندارِه!

زن: نگو، تو خودت اولاد داری. به مردم خرده نگیراز آخر و عاقبت خودت خبری نداری!

 

 

مرد: خدایا آخر و عاقبت همه ما را خیرا کن. پل صراط سَر تنها یی امِرِه رُسوا نوکون!

مرد: خداوندا، آخر و عاقبت همه ما را به خیر کن. سر پل صراط من تنها را رسوا نکن!


"همه بُگین الهی آمین"

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

تئاتر رادیویی گیلکی (خواستگاری) یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۰ 11:3

 

پدر: وَچه بُشو گاو پالِفِه کِرات پیله داکون ، گوسِندِ شانِ رُجام بُکون.

پدر: پسر برو برای گاو میوه لیلکی بریز و به گوسفندها غذا بده.

 

مادر: اَخِّه می وَچِه گِه چیکار دارِه، وی نیل خُم زَئه بابا، پدر عاشقی خوبِ  بُسوجِه. می وَچِه گِه روح بُشو.

مادر: آخ، به پسر من کاری نداشته باش، او سر کلاف را گم کرده. پدر عاشقی بسوزد .روح بچه من در گیر یار است.

 

وَچِه: چَشم پَئر جان.

پسر: چشم پدرجان.

 

پدر: عاشقِ چُم کوره گوش هم کَر، خیال کانِه هَمسادِه کورِه.

پدر: چشم عاشق کور و گوش او کر است. خیال می کند همسایه کور است.

 

مادر: دوس داشتِن در هیچ مرامی نینگ نیَه فقط خوجور جا دِل  دُرون بیشی بی!

مادر: دوست داشتن در هیچ مذهبی ننگ نیست. فقط قاطی آدمهای خوب بشود!

 

پَئر: اَلَن تِسکه پِسکِه گِه شان خا زن زنیدگی نِیَن، طیفلی گِه شان.رِسلَه یِه پُلا پات ِ نُدانِن، وَچه داری ایشانِ پیشکَش.

پدر: الآن دخترهای نازک و نارنجی زن زندگی نیستند. غریبه ها. نمی توانند به طرز درستی پلو بپزند. بچه داری پیشکش آنها.

 

مادر: در عیوَض دَرس بُخواندِن، دکتر مهندس صَحرایَه بِگیت دارِه

مادر: در عوض درس خوانده هستند. دکتر مهندس در دشت و صحرا پر شده است.

 

پدر: اَلَن پَرتقال دارشان هم خوشترِرَه مهندس دکتر بیَردِن.

پدر: الان درخت پرتقال هم مثل برگهای خود دکتر مهندس دارد.

 

وَچِه: مِرِه ویلا کونین، بِدَه خوشتِه تَشِ همرَه بُسوجِم.

پسر: من را رها کنید. بگذارید با آتش (عشق) خود بسوزم.

 

پدر:پسر می گبِ گوش بوکون اُ خانواده اَمِه وصله نِیَن، کمی هم آخر عاقبت خوشتِرِه فکر دَکِه. تی چُم شانِ دُرُس وازا کُن بِن کِمین رایَه کِمتان وِرایَه.

پدپدر: :پسر حرف من را گوش کن. آن خانواده وصله ما نیست. کمی پدر:هم به عاقبت خودت بیاندیش. چشمهایت را باز کن ببین کدام راه است و کدامیک غیر راه است.

 

مادر: می وَچِه گِه رَه صحرا کیجا کَلِسِه، اَمَّه یکی یَه بابُردی بی وی سرو کول بیشکِس  نیا بو.

مادر: برای پسرم دختر فراوان است. اما با یکی ازدواج نماید که پر شر و شور نباشد(خانواده دار باشد).

 

وَچِه: مو فقط هونو خَنِم.

پسر: من فقط اورا می خواهم.

 

پدر: پسر از خر شیطان بِیَه به جیر

پدر: از خر شیطان پایین بیا

 

یک هفته بعد:

پسر دختر مورد علاقه اش را در شهر دیگری با یک نفر دیگر می بیند. با خود می گوید شاید پسرهایی باشند که مثل این دختر طرفشان را سر کار می گذارند اما آن پسر من نیستم.

 

وَچه: پَئرجان، مو مُنصرف بابام بیشم مِرَه خواستگاری.

پسر: پدرجان، من از آن دختر منصرف شدم برویم برایم خواستگاری کنید.

 

پدر: کوجار بیشیم چَرِه هولَه گِت نیَه؟

پدر: کجا برویم ، چرا دستپاچه شده ای؟

 

مادر: بیشیم همساده کیجا خانه. هرچی باشه فامیل و آشنا تی گوشتِه بُخوارِه تی استخوانِ نیگَنِه(تَنِوَدَنِه)

مادر: برویم خواستگاری دختر همسایه، فامیل و آشنا اگر گوشت تو را بخورد استخوانت را دور نمی اندازد.

 

وَچه: خدا را هزاران مرتبه شُکر چال دِل نَکِتِم.

پسر: خدا را هزاران بار شکر که داخل چاه نیافتادم.

 

خدایا

"چشم بصیرت جوانهای مارا خوب وازا کُن تا دام نَکِّن"

"چشم دل همه جوانهای ما را باز کن تا وارد تله (نااهلان) نیافتند"

به حق هرچی قشنگ کیجایَه بُگین الهی آمین

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

تئاتر رادیویی گیلکی (مصاحبه) چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۰ 12:7

خر: سِلام

اسب: علیک سِلام

 

خر: ای بگو مگو چی چی یَه(چی چی شِیَه)

خر: این بگو مگو(سر و صدا) برای چیست؟

اسب:مو نُدانِم، به گمانم خَر داغ دَرِن(کُردِه دَرِن)

اسب: من نمی دانم شاید دارند خر داغ می کنند.

 

خر: اَمَّه اسب گوشت آدمیزادَرِه با مُزِه تَرِه!

خر: ولی گوشت اسب خوشمزه تر است.


اسب: بهر حال آدمیزاد اسبه جای خر و خَرِه جای اسب هم قالب کانِه!

اسب:بهر حال آدمیزاد اسب را بجای خر و خر را بجای اسب قالب می کند

 

خر: این خا بَحثی نِیَه، امَّه موضوع جالب تر خر سِواری یَه، آدم خر داشته بی پیاده راه نوشونِه!

خر: این که بحثی ندارد موضوع جالب تر خر سواری است.آدم خر داشته باشد پیاده راه نمی رود.


اسب: چو تُه با مگر(چو تَرِه)

اسب: چطور است مگر!

 

خر: جِل جاو گاو مُثان چَکِن ِ وازا کانِن دَرجَنِن کَلَنِن وهمه چی یَه گونِن، آخرش هِچی به هِچی!!!

خر: مثل گاوی که پارچه کهنه می جود دهان باز کرده و یک ریز حرف می زنند. همه چیز را می گویند آخرش هم چیزی دستگیر ما نمی شود.


اسب:بِدَه مُردُم خوشتِه دل دویَه دَرکُنِن

اسب: بگذار مردم درد دل خود را بگویند.

 

خر : بَگِ نِیَه، اَمَّه حرف زَئن هم خوشتِرَرِه آدابی دارِه

خر: عیبی ندارد ولی حرف زدن هم برای خودش آدابی دارد.


اسب: ای همه بنیشتِن، بگوتِن، وَرِسَن، بِدَه یِه خورده هم ایشان بوگون.

اسب: این همه نشستند، گفتند، برخاستند بگذار یک کمی هم اینها بگویند.

 

خر:از حرف زَئنِ زیاد آبی گرم نبونِه

خر: از حرف زدن زیاد آبی گرم نمی شود.


اسب:خدا خر را شناخت شاخش نداد، بی تورِه بُخوارده بی افسارَم بموتِه

اسب: خدا خر راشناخت شاخش نداد بدون آخور خوردی و بدون افسار هم گردش کردی

 خر: این درسته تو قبلا خر بی  بعد جهش پیدا کردِه  اَسبا     بی!

خر: آیا این درست است که تو اول خر بودی بعد جهش پیدا کردی اسب شدی!

اسب: نه دورویَه!! مو تکذیب کانِم. مو وقتی زن بابُردِم خَرا بام اول اسب بام خیلی جُفتِک زَم.

اسب: من تکذیب می کنم. من وقتی زن گرفتم خر شدم اول اسب بودم و خیلی جفتک می زدم.


خر:نوگویَه نادان دانِه پر گویَه شیطان، مِرِه گَپ در نَِیَر (بده می زبان وا نباشِه).تو پارسال یِه چی گوتِه امسال یِه چی دیگَه گونِه تا مِرِه خَرا      کنی!

خر: تو کسی را که حرفی نمی زند نادان می دانی و کسی را که حرف می زند شیطان. من را به سخن نیار(زبانم را باز نکن). تو پارسال یک چیزی می گفتی ولی امسال چیز دیگری می گویی تا من را خر کنی!


اسب:مو سعی کانِم هرچی گونِم عمل هم بوکونِم.

اسب: من سعی می کنم هرچه می گویم انجام هم بدهم.

 

اسب:مِرِه خیال دَکِه تا تِرِه خیال دَکِم. هر چی خرج بوکوردِه چند برابر تِرَرِه وِگر دَنِم

اسب: در فکر من باش تا من هم در فکر تو باشم. هر چقدر هزینه کردی چند برابر آن را به تو بر می گردانم.

خر: خر خره پاسِرَرِه هِچ وَخ نِمَرِه مگر نیشناوُسِه:

خر: خر برای لگد خر دیگری هیچ وقت نمی میرد مگر نشنیدی:


"شاهنامه آ  خَرِ ش خوشِه"

 

 

 

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |