تئاتر رادیویی گیلکی (مرگ یک معتاد) یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ 7:56

 

مرد: دوگشوب  اَمِه همساده خانِه چه خبر با؟

مرد: دیشب خانه همسایه چه خبری بود؟

 

زن: مشتی رمضان  موقوب بابا، بشو به رحمت خدا

زن: مشهدی رمضان فوت شد.به رحمت ایزدی پیوست.

 

مرد: اون دِ مانِسِن شی نابا، یکی دو بار قبرستان سنگ تَوَدِبا، وی قلف خیلی ناراحت با،

مرد: او دیگر ماندنی نبود، یکی دو بار از مرگ حتمی نجات یافته بود. قلب او خیلی ناراحت بود.

 

زن: خدا اولاد بَده هیچ بنده مسلمانِ قسمت نوکُنِه!

زن: خداوند فرزند بد را نصیب هیچ بنده مسلمانی نکند.

 

مرد: چی با مَگِر؟

مرد: چه بود مگر؟

 

زن: هِچی، یک در یک وی اولاد معتادا با-شیشه چی چی یَه. بعدأ اَشهدِ بُخواندِه، دارِ دونیا هی یِه  وَچِه گِه داشتِه

زن: هیچی، بطور ناگهانی اولادش معتاد شد -شیشه چیست و بعد فوت کرد. از دنیا همین یک پسر را داشت

 

مرد: نوّه و نتیجه ، تخم و تُشکی نِداشتِه؟

مرد: نوه و یا نتیجه و ماتَرََکی  نداشت؟

 

زن:چَرِه، یِه عروس دارِه مثل دسته گُل، درس خوانده ، معلمه، دو تَه کُتِه هم داره. خدا عروس ِ گِه جوانیَه رَحم بوکونِه.

زن: چرا. یک عروس مثل دسته گل دارد. درس خوانده و معلم است. دو تا فرزند هم دارد. خدا به جوانی عروس رحم کند.


مرد: خدا وِرِه رحم بوکورده وی مردگِه بابُرده. معتاد بیکار و بی عارِه، مفت خوارِه مفت هم گردَنِه. هِچ چی یَه رِه بکار نی یَنِه!

مرد: خدا به او رحم کرد که شوهرش را کشت. معتاد بیکار و بی عاراست مفت می خورد و مفت می گردد. به درد چیزی نمی خورد.

 

زن: نو گو، تو خودش اولاد دارِه. مُردُمِه   مُونوم نزن خوشتِه آخر و عاقبت خبر ندارِه!

زن: نگو، تو خودت اولاد داری. به مردم خرده نگیراز آخر و عاقبت خودت خبری نداری!

 

 

مرد: خدایا آخر و عاقبت همه ما را خیرا کن. پل صراط سَر تنها یی امِرِه رُسوا نوکون!

مرد: خداوندا، آخر و عاقبت همه ما را به خیر کن. سر پل صراط من تنها را رسوا نکن!


"همه بُگین الهی آمین"

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |