مرد: دوگشوب اَمِه همساده خانِه چه خبر با؟
مرد: دیشب خانه همسایه چه خبری بود؟
زن: مشتی رمضان موقوب بابا، بشو به رحمت خدا
زن: مشهدی رمضان فوت شد.به رحمت ایزدی پیوست.
مرد: اون دِ مانِسِن شی نابا، یکی دو بار قبرستان سنگ تَوَدِبا، وی قلف خیلی ناراحت با،
مرد: او دیگر ماندنی نبود، یکی دو بار از مرگ حتمی نجات یافته بود. قلب او خیلی ناراحت بود.
زن: خدا اولاد بَده هیچ بنده مسلمانِ قسمت نوکُنِه!
زن: خداوند فرزند بد را نصیب هیچ بنده مسلمانی نکند.
مرد: چی با مَگِر؟
مرد: چه بود مگر؟
زن: هِچی، یک در یک وی اولاد معتادا با-شیشه چی چی یَه. بعدأ اَشهدِ بُخواندِه، دارِ دونیا هی یِه وَچِه گِه داشتِه
زن: هیچی، بطور ناگهانی اولادش معتاد شد -شیشه چیست و بعد فوت کرد. از دنیا همین یک پسر را داشت
مرد: نوّه و نتیجه ، تخم و تُشکی نِداشتِه؟
مرد: نوه و یا نتیجه و ماتَرََکی نداشت؟
زن:چَرِه، یِه عروس دارِه مثل دسته گُل، درس خوانده ، معلمه، دو تَه کُتِه هم داره. خدا عروس ِ گِه جوانیَه رَحم بوکونِه.
زن: چرا. یک عروس مثل دسته گل دارد. درس خوانده و معلم است. دو تا فرزند هم دارد. خدا به جوانی عروس رحم کند.
مرد: خدا وِرِه رحم بوکورده وی مردگِه بابُرده. معتاد بیکار و بی عارِه، مفت خوارِه مفت هم گردَنِه. هِچ چی یَه رِه بکار نی یَنِه!
مرد: خدا به او رحم کرد که شوهرش را کشت. معتاد بیکار و بی عاراست مفت می خورد و مفت می گردد. به درد چیزی نمی خورد.
زن: نو گو، تو خودش اولاد دارِه. مُردُمِه مُونوم نزن خوشتِه آخر و عاقبت خبر ندارِه!
زن: نگو، تو خودت اولاد داری. به مردم خرده نگیراز آخر و عاقبت خودت خبری نداری!
مرد: خدایا آخر و عاقبت همه ما را خیرا کن. پل صراط سَر تنها یی امِرِه رُسوا نوکون!
مرد: خداوندا، آخر و عاقبت همه ما را به خیر کن. سر پل صراط من تنها را رسوا نکن!
