


https://dc738.4shared.com/img/uHGuaGQCba/s24/15519a7df40/IMG_9378?async&rand=0.7509347368576734
برنامه رادیو جواهرده- شماره سی و دوم
بهار نو
خواننده:ناصر مسعودی
دانلود آهنگ نو بهار (گیلکی) - 4.04 مگابایت
http://www.aranvet.com/news_medical/630.jpg
دریافت مقاله :
اولی: خدایا دور از همه دارموج کُردِن. می وَکتِه کار هِچ کَسِ رِه وَنِکِه!
اولی: خدایا دور از همه بالاروندگان از درخت(انسان و غیره). مشکلی که برایم پیش آمد برای هیچ کس دیگر پیش نیایید.
دومی: مِرِه دادا، مِرِه دادا. چَرِه چُم فَک بوکوردِه. دوگشوب گِرزه وَچِه شیر دَدِبی. هَندَه کوجار فوسوسِه!
دومی: امان ، امان. چرا زیر چشم تو باد کرده است؟ مگر دیشب بچه های موش را شیر می دادی؟(کار زیاد). بازهم کجا خراب شده است!.
اولی: می خانه دل ویران بابا. مِره جواب نَه بَدَن. تو خا ندانه می کوجار درد کانِه. خودشته کُشتی بَتِه خوشته بُرُم هم وَتِه!
اولی: خانه دلم ویران شد. در خواستگاری به من جواب نه دادند.تو که نمی دانی کجایم درد می کند. تو کشتی خود را گرفتی و جایزه خودت را هم بردی[1](غم و مشکلی نداری).
دومی: بی یَه دوغ خنک با یخ دول[2] بخوار. غصّه ی دونیایَه نخوار. کیجا قحطِ مگر. چیزی که پراوانِ کیجا!
دومی: بیا دوغ خنک با یخ طبیعی بخور غصه دنیا را نخور. دختر کم است مگر. چیزی که فراوان است دختر است!
اولی: ممکن از اُن بهتر مِرِه گیر بی یَه. وَلی هِچ کی اُن وَنِکَنِه خا. مو فقط هونو خَسِم!
اولی: ممکن است از او بهتر گیرم بیاید. ولی هیچ کس مثل او برایم نمی شود. من فقط او را می خواستم.
دومی:قشنگی وَرپ هم دارِه ولی ماندگار نی یَه. "سر ندانه سرانجام چی یَه مال ندانه بُخوارده کی یَه". بِن تی پیشاسَر چی بنویشت نی یَه. تی دلِ به خدا بسپار.
دومی:برف هم زیبایی دارد ولی ماندگار نیست. " سر نمی داند سرانجامش چیست مال نمی داند خورنده کیست". ببین سرنوشت تو چیست؟ دلت را به خدا بسپار.
اولی:" آغوز بیشکِن بَن وی لافَه می سَرِ بیشکِن بَن وی طالع ". اَمه سرِ دِ ویشتَه دِنی با .شاید سال دیگر هی موقِه کیک بَزَم یِه چاقُه !.
اولی:"گردو را بشکن ببین نصفه اش را سر من را بشکن ببین طالعم را". شانس بیشتری در سرنوشت من نبود. شاید سال دیگر در چنین زمانی به کیک عروسی یک چاقو زدم!.
دومی: به خدا توکل بوکون هَندَه تُرَرِه بی شیم زن خاس.
دومی: به خدا توکل کن بازهم برایت خواستگاری برویم.
نتیجه اخلاقی:
"دل بِدار گُل بِچین".
(در انجام کارها و مشکلات صبر کن موفقیت از آن توست).
[1] - تی دول بِبه نی یَه تی سینه هم صافِ(کنایه :بدون غم و مشکل).
[2] - در زمان گذشته در کمرکش کوه سه برادر بالاتر از سراگاه(لی سره) در جواهرده رامسر یخچال طبیعی وجود داشت که بچه ها در فصل تابستان از آنجا یخ (یخ دول) می آوردند و با تهیه دوغ محلی و یا آب آلبالوو غیره شربتی خنک را تهیه کرده و در میدان بالای جواهرده می فروختند.
http://dc369.4shared.com/img/EQTO0ppwba/s24/155cad93ef8/IMG_9419?async&rand=0.6943821861290307
سر راهی بوشام می پا بِلغزِست
ﮐﻼﭺ ﻭ ﮐﺸﮑﺮﺕ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﺘﺮﮐﺴﺖ
ﮐﻼﭺ ﻭ ﮐﺸﮑﺮﺕ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﻮﮐﻮﻧﯿﺪ
می یار چنگ بَدَم می دل بترکست
ادامه مطلب
http://www.shia-news.com/files/fa/news/1390/7/10/11811_703.jpg
آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد
http://www.rahafun.com/wp-content/uploads/www.rahafun.com-tafavote-bache-deroz-emroz.jpg
اولی: امسال سال سختی یَه!
اولی: امسال سالی سخت و پر از درد ورنج است.
دومی: سیل از یِه رَه "وَرپ سی" از یِه رَه از همه طرف کشاورز فشار بی یَردِن.
دومی: سیل از یک طرف برف و یخبندان از یک طرف از همه طرف به کشاورز فشار آوردند.
اولی: رحمت الهی از همه طرف هَمَدَره اَمه خوشته کاسه گدایی دُمبرو دَریم.
اولی: رحمت الهی از همه طرف در حال باریدن است ما هستیم که کاسه گدایی خود را وارونه نگهداشته ایم.
دومی: تابستان خشکی دِریم، زمستان هم وَرپ اَمه پرتخال شان تَلا کانه! نه شرکت بیمه درست کار کانه نَه کسی به فکر مایَه! دِ وَنِه بَنیم، بیشیم.
دومی: تابستان خشکسالی داریم و در زمستان هم برف پرتقال های ما را تلخ می کند.نه شرکت بیمه به تعهدات خود عمل می کند نه کسی به فکر ما کشاورزها می باشد.دیگر باید گذاشت و رفت.
اولی: خدا بزرگه زیاد نگران نباش بالاخره دار ریشه هَلِه گل دَرِه اِن شاء الله جبران بونِه!
اولی: خدا بزرگ است زیاد نگران نباش بالاخره ریشه درخت هنوز داخل خاک است ان شاءالله جبران می شود!.
دومی: تی وَرپ دوشاب بُخوار. دُم دونیا درازِه.
دومی: برف همراه دوشاب(شیره خرمالوجنگلی) را بخور. دنیا هنوز ادامه دارد.
اولی: می دل پَرتخال خونی مُثان خونه. هر چی بُخوارِم مِرِه وَنَکَنِه. تو مِرِه چی گونه بِرارِه.
اولی: دل من مثل پرتقال خونی(توسرخ) مثل خون است. هر چه بخورم به من سازگار نیست. تو به من چی می گویی برادر.
دومی: چه غصه بُخواری چه نُخواری دونیا گذرنِه.
دومی: چه غصه بخوری یا نخوری، دنیا می گذرد.
نتیجه اخلاقی:
دنیا محل گذر است. غم دنیا خوردن فایده ای ندارد.
http://dc385.4shared.com/img/mPW8Sskrce/s24/152725339f8/File0559?async&rand=0.09092271991922385
* جهت دریافت فایل کتاب به صورت PDF می توانید با Email نگارنده مکاتبه فرمایید.
http://dc395.4shared.com/img/RvKaHC2hba/s24/14394389dd8/IMG_0803?async=&rand=0.5118174744268003
عکس: محمد ولی تکاسی
مسیر جنگلی جواهرده به گرسمه سَر
1394
جواهرده تا سال 1404
محمد ولی تکاسی
ظهور و پیدایش شاخه های جدید گردشگری در جهان مثل گردشگری سلامت، مذهبی، دریایی و دیگر شاخه های فعلی آن نظیر اکوتوریسم و غیره حاکی از اهمیت رشد و گسترش این صنعت در مناطق مختلف جهان با توجه به امکانات باستانی و طبیعی آنها خواهد بود. به همین دلیل هر کشوری که آرزوی رونق این صنعت را داشته و دارد سعی می کند راهکارهای مختلفی برای معرفی توانمندی های گردشگری منطقه خود به دیگران را به کار گیرد تا حجم بیشتری از گردشگران را به سمت مرزهایش جلب کند. حذف روادید، پایین آوردن هزینه سفر و اقامت در منطقه ، ایجاد انگیزه های مختلف مثل جشنواره های خرید و برگزاری بازیهای سنتی و ورزشی از جمله راهکارهایی برای جلب نظر گردشگران و در نهایت رونق صنعت گردشگری کشورها بوده است .
بر اساس سرشماری سال 1390 جمعیت جواهرده به 9800 نفر(2400 خانوار) افزایش یافت. در سال 1395 نیز سرشماری عمومی در کشور در حال انجام می باشد و تا انتشار نتیجه نهایی آن چند ماه وقت لازم است. احتمال می رود با توجه به خوش نشین بودن منطقه و امکان عدم سکونت در فصول پاییز و زمستان به دلیل برودت زیاد هوا، آمار جمعیت محلی ساکن در ییلاق جواهرده از این هم کمتر شود. کما اینکه ما در سالهای اخیر،کمتر شاهد سکونت افراد محلی و بومی در فصل تابستان در جواهرده هستیم.
به نظر می رسد عواملی نظیر مهاجرت افراد محلی، افزایش قیمت کرایه منازل استیجاری، خرید مواد خوراکی و افزایش هزینه زندگی، برگزاری کلاسهای فوق العاده و جبرانی دانش آموزان رامسری در فصل تابستان، نگرانی مردم از وضعیت وخیم رو به رشد ساخت و سازهای غیر منطقی و به دور از اسلوب و قوانین مطابق با منطقه گردشگری و غیرهمگام با بافت سنّتی که فقط جیب بانکهای وام دهنده را پر می نماید و هم چنین راه یابی افراد غریبه به جواهرده جهت خوشگذرانی و هنجارشکنی برخی از این افراد به اصطلاح متجدِّد و نوگرا به باورها و اعتقادات مردم این ناحیه، همه این عوامل می تواند موجب عدم رغبت مردم بومی منطقه به گذراندن اوقات فراغت در جواهرده شود. (نظر شخصی نگارنده).
هجوم مسافران و گردشگران برای یک یا چند روز و نبود امکانات زیرساختی نظیر جاده آسفالته در برخی مسیرها، عدم رعایت بهداشت محیط در اماکن مناسب جذب گردشگران، با توجه به تصویب طرح های خرد و کلان و جذب اعتبارات، بازسازی بافت سنّتی، احداث چند بوستان جنگلی، وجود اتاق ها و یا خانه ها وهتل ها بدون پارکینگ مناسب و غیره همگی دست به دست هم دادهاند تا عرصه بر مردم محلی و بومی که سالها به دور از هیاهوی شهری و مشکلات عدیده به دامان طبیعت پناه می بردند، تنگ و تنگ تر شده و دیگر نتوانند روی آسایش و آرامش را ببینند. بر اساس نتايج حاصل از بررسي شاخص های عمده بخش گردشگری در سند چشم انداز کشور
(1404-1384)چنین اعلام شد:
1- عدم بهره برداري مناسب از حجم عظيم آثار تاريخي، فرهنگي و طبيعي متنوّع و جذاب كشور.
2- عدم كفايت اعتبارات دولتي براي پژوهش، حفاظت، مرمت، احياء و معرفي اين آثار ارزشمند و در معرض نابودي قرار گرفتن يا به فراموشي سپرده شدن اين آثار مهم تاريخي، فرهنگي و طبيعي.
3-عدم بستر سازي براي سرمايه گذاري مُستمر در تأسيسات و تجهيزات گردشگري كه باعث مُستهلك شدن اين تأسيسات و كاهش بهره برداري مناسب از آنها گرديده است.
لذا می توان احتمال داد که ادارات، ارگان ها و نهادهای دولتی و یا وابسته به دولت نتوانستند امور مربوطه به رشد و توسعه گردشگری را با اقتصاد بیمار وابسته به نفت به نحو اَحسَن انجام دهند. اگر چه در این راستا تعدادی از مسئولین کشوری، استانی و شهرستان نهایت سعی و تلاش خود را نمودند ولی در مسیر خلاف آب شناکردن در بعضی مواقع مانع تراشی ها و مشکلات زیادی را نیز به همراه دارد. اگرچه پیش بینی شده است ایران تا سال 1400 بیش از 14 میلیون گردشگر داشته باشد ولی در برخی مناطق هنوز کارهای شایسته و بایسته برای جذب گردشگران انجام نشده است.
رشد قارچ گونه ساختمان ها و آپارتمان ها در جواهرده و مسیرهای بین راهی آن بدون برنامه ریزی قبلی، آزمایش مکانیک خاک و بر اساس سلیقه و هزینه های مالک /مالکان جهت کسب سود و درآمد بیشتر در آینده ای نزدیک ما را با حجم انبوهی از مشکلات نظیر تأمین آب آشامیدنی سالم، دفع زباله و فاضلاب، آلودگی رودخانه ها و جنگل مواجه می سازد. در نهایت تبدیل شدن جواهرده در سالهای آتی به صورت روستایی بی آب و علف و به دور از مناظر طبیعی و جنگلی امری محال و دور از انتظار نخواهد بود.
با توجه به سیاست کلان بخش گردشگری و توجه به دستورالعمل کلّی اهتمام به امر ميراث فرهنگي, تاريخي و طبيعي كشور که وظيفه اي است همگاني، می توان اذعان داشت که نقش مردم و فعالیت نهادهای مردم نهاد(NGO) جهت کمک در اجرای فعالیت های دولتی کمتر به چشم میآید که نتیجه این کم توجّهی را شاهد هستیم.
کارشناسان محیط زیست، منابع طبیعی، گردشگری و میراث فرهنگی، مسکن(از نظر ترکیب و رنگ در طرّاحی سازهها جهت ایجاد آرامش) و کارشناسان شاغل در اقتصاد توریسم و تورهای گردشگری به جای صِرف انتشار و ارائه آمار گردشگران داخلی و خارجی به جواهرده همه متفّق القول هستند که جهت قدم نهادن در مسیر درست گردشگری، ارزآوری مناسب، ایجاد اشتغال ، تهیه بِرَند برای محصولات کشاورزی نظیر فندق و گل گاوزبان و حفظ میراث ناملموس نظیر مهمان نوازی اهالی و تجهیز امکانات جواهرده با حفظ بافت سنّتی و خانه های قدیمی و با توجه به وجود مناظر طبیعی و بِکر و حفظ آنها برای نسل آینده، نیازمند طرحی جامع و فراگیر با شرکت نهادهای ذیربط، همکاری مردم و سرمایه گذاری بیشتری بر روی آموزش و فرهنگ عمومی گردشگرپذیری از طریق رسانه های جمعی، افزایش افق دید و بینش مسئولین و استفاده از نیروی کارشناسی با استفاده از تجربیات کشورهای همسایه می باشد.
منابع مورد استفاده:
1-سند چشم انداز توسعه بخش میراث فرهنگی وگردشگری کشور ایران (1384 تا 1404 ).
آدرس اینترنتی : سند چشم انداز گردشگری کشور ایران - افق 1404.
2-کشکول (http://www.emadezzati.blogsky.com/1392/03/01/post-173/)
مادر: وی دیوشان نوشان. وی دوک وَلِه! اَمِه هَمرَه هَلَه وَلِ وَلِه راه شونو.اَمِره جوش وَرگِن نوکون!.
مادر: هنوز ناراحت است. دوک او کج است(کنایه: ناراحتی)! با ما هنوز هم چپ افتاده است! داغ دل ما را تازه نکن!.
پدر: اَمِه کیجا وِرِه نخاسِه وی تاوانِ وَنه اَمِه هَدیم.اُن خا مُرده خاکِه خدا وِرِه بیامرزه .لابد قسمت نوبا زن شهید وَکِه.
پدر: دختر ما او را نمی خواست تاوان او را ما بدهیم. او که مرده خاک است. خدا او را بیامرزد. لابد قسمت نبود زن شهید شود.
دختر: شاید تقدیر ما هم همین با. یِه مَردِه بابُردِم هر روز یِه نفر هَمرَیَه. هم پول دارِه هم د .......
دختر: شاید تقدیر ماهم همین بود. شوهری کردم که هر روز با یک نفر است . هم پول دارد هم د.........
مادر: خدایا می مرگ برسان دِ ای روزایَه نَنِم. خدایا این چه بلایی با اَمِه سر بِمَه?
مادر: خدایا مرگ من را برسان دیگر ین روزها را نبینم. خدایا این چه بلایی بود سر ما آمد?
پدر: مرد مال بیرون ازخانه. تی کیجا حتما وره خیلی گیربده با. کی بِمه بی! کی بوشا بی! . کوجار هِسّه بی کوجار بوشا بی ? بَدِه اونم جواب "کینه پِسی" بَدَه."آقا آقا از خانه بیرون شونو".
پدر: مرد مال بیرون از خانه است. دختر تو حتما خیلی به او گیر داده بود. کی آمده بودی کی رفته بودی!. کجا بودی کجا رفته بودی? دیدی او هم جواب "عکس" داد." آقا آقا بودن از خانه شروع می شود.
(کنایه: احترام به افراد در داخل خانواده)
مادر: اَی دل غافل . شوهرداری و زن داری یک هُنره که هرکی نِدارِه!!!
مادر:ای دل غافل. شوهرداری و زن داری یک هنر است که هر کسی ندارد!!!
نتیجه اخلاقی:
خوشبختی و آرامش خانواده در زندگی با رفتار و عمل خود افراد به دست می آید.
http://dc748.4shared.com/img/a7eco5qKce/s24/15777543998/IMG_7618?async&rand=0.19629694505024298
عکس: محمد ولی تکاسی
امامزاده ...............
در سال 1373 خورشیدی در هنگام حفر قبری برای دفن آقای «حاجی خانی » برادر زن آقای محمد نحوی در قبرستان تاریخی مسجد مقدس جواهرده، سنگ قبری از جنس یشم سبز به دست آمد. این سنگ قبر شکسته بود. روی آن خطوطی بود که حجه الاسلام سید ابراهیم بنی هاشمیان تولیت و مسئول مسجد آدینه قادر به خواندن آن نشد؛ زیرا نامبرده در کهولت سن به سر می برد و از دیدن و خواندن خطوط آن ناتوان.
آقای افتخاری که در آن زمان به دوستان در آن جا بود نقل می کند که در پی آقا زمان حسین کاکویی معروف به حاج حسین کاکویی پدر دکتر محمد زمان کاکویی فرستادیم. نامبرده پس از آن که بر سر قبر حاضر شد. سنگ قبر را پس از شست و شو به ایشان دادند و ایشان متن را خواند و چنین گفت: بر روی سنگ قبر نوشته شده است: سید خدیجه از کربلا آمد. در جنگ با زرتشتیان در لزک شکست خورد و شهید شد.
تاریخی که روی سنگ قبر حک شده بود، سال 750 قمری بود که با احتساب این که اکنون در سال 1435 قمری هستیم 685 سال از زمان دفن این خانم گذشته است.
آنان پس از خواندن سنگ قبر تصمیم گرفتند که سنگ را روی قبر آقای حاجی خانی بگذارند. پس از مدتی که مراجعت می کنند می بینند که سنگ قبر به سرقت رفته و اثری از آن نیست.
گفتنی است که لزک در جواهرده در آبادی چوتوک سه کیلومتری جواهرده قرار دارد و راه آن از بازراش و دریاچه قو می گذرد. در این منطقه گورهای گبری بسیاری است که خودم چند تا از آنها را در بیست سال پیش دیده بودم. برخی از آنها کنده و اشیای درون آن غارت شده بود.
به نظر می رسد که کسی که سنگ قبر را برداشته از ارزش آن آگاه بوده است؛ ولی پرسش این است که آیا ارزش تاریخی آن برای اهالی رامسر بیش از آن نیست که بخشی از تاریخ رامسری ها به غارت برده شود و هیچ کس از آن اطلاع و نشانی نداشته باشد، چنان که بسیاری از اشیای تاریخی دیگر در همین جواهرده از جمله سکه های به دست آمده در زیر مسجد آدینه جواهرده به غارت برده شده و هیچ اثری و نشانی از آن باقی نیست؟! تا کی باید غارت اشیای تاریخی و تاریخ این مردم غارت شود و مردم از گذشته خود که عبرتی بر آیندگان است آگاه نشوند؟
(به نقل از حاج حسن پورمنصوری محقق و نویسنده رامسری)
همانطور كه در زندگي اجتماعي واقعيت هائي چون اختلاف طبقاتي،قشر بندي اجتماعي و جنسيت بسيار تعيين كننده هستند در گورستان نيز، اين عوامل بصورت بارزي خود نمائي مي كنند به عنوان نمونه بناهاي ياد شده در بالا براي افراد برگزيده ساخته مي شدند و مردم عادي از آنها بي بهره بودند.ولي مردم نيزبراي ماندگاري، راه خود رايافتندو با توجه به اينكه سنگ مصالحي با دوام و مقاوم است از آن براي نشان گور خود استفاده كردند. سنگ هاي گور تنديس هاي متنوعي هستند كه در نقاط مختلف به شكل هاي گوناگون ديده مي شوند. شكل ها، نقش ها و نوشته هاي روي سنگ هاي گور دنيائي از ناگفته ها را در دل خود پنهان كرده اند بطوري كه پژوهش بر روي ........
ادامه مطلب
کرم شب تاب(کین سوزنه)
http://www.fenland-photography.co.uk/images/111221.jpg
به تولید و انتشار نور توسط موجودات زنده که در اثر واکنشهای شیمیایی در بدن آنها صورت گرفته باشد، زیستتابی (bioluminescence) گفته میشود.
در بیشتر زیستتابیها مادهای به نام آدنوزین تریفسفات (ATP) واکنش دارد. این واکنش شیمیایی ممکن است درون یاخته یا بیرون از آن صورت بگیرد.در این واکنش ها فسفر تغییر ظرفیت داده و مابقی انرژی الکترون ها به نور تبدیل می شود.
کرم شب تاب (کین سوزنه)
در قريه رينه[1] کرم شب تاب زياد دارد. شب در اراضی سبزه زار بيرون آمده زمين را روشن می کنند، هر کدام به قدر يک وجب در يک وجب زمين را روشن می کند، مثل چراغ درخشنده است. گاهی روشنی خود را توی جلد برده زمين تاريک می شود. به قدرگويد. ستاره يمانی که در آيد اين کرم ها « ولدالزّنا » زنبور عسل است. عرب اين کرم را
بيجان شوند و بميرند که شعراء طالع ممدوح خود را ستاره يمانی قرار دهند و دشمن او را ولدالزّنا خوانند که ستاره يمانی آن را بکشد.
[1] - شهر رینه در کیلومتر ۷۹ جاده هراز از بخش لاریجان درشهرستان آمل به تهران بالاتر از گزنک واقع گردیده و دارای کلانتری مستقل میباشد. از سال ۱۳۷۹ با تصویب طرح هادیشهر رینه، روستاهای گرنا و آبگرم جزو حوزه خدماتی شهر رینه قرار گرفتند. کوهنوردانی که قصد صعود به قله دماوند از یال جنوبی را دارند نیز میبایستی از مسیر رینه رفت و آمد نمایند. از مناطق دیدنی و جالب توجه رینه میتوان آبگرم لاریجان (در ۵ کیلومتری رینه با راه آسفالت) و دشت لاله را نام برد.
در شهرستان رامسر و حومه
تا دو دهه قبل این نوع حشره زندگی می کرد. در عصرهای اواخر تابستان هرشب از زیر زمین بیرون آمده و تا حوالی صبح به پرواز خود جهت جستجوی غذا و .... ادامه می دادند.
آسمان شب خصوصا در بین درختان مرکبات و میوه های دیگر از نور آنها روشن می شد. انگار ستارگان آسمان به زمین آمده و به خودنمایی می پردازند.احتمالا با تغییر اکوسیستم و سم پاشی های مکرر نسل آنها نیز همانند حشرات دیگر رو به زوال رفته و تنها خاطره ای بیش از آنها در اذهان وجود ندارد.
دراکولای شمال حشره غریب گز (تل گز)
دراکولا در شب به سوی نور و روشنایی جلب میشود و به راحتی در سقف و دیوار اتاق قابلمشاهده است. در چنین شرایطی پیشنهاد میشود با جاروبرقی، دستکش مخصوص یا حشره کش آن را شکار و از تماس مستقیم دستهایتان با آن خودداری کنید زیرا ممکن است دستهایتان آلوده شده و باعث انتقال ترشحات پشه به نقاط بسیار حساس بدن مانند اطراف چشمها و صورت خود فرد و دیگران شود.
غریب گز
در خانه های رينه جانوری است که آن را سرخه می گویند مثل عدس(مورجو) بسیار کوچک است. در لای کتاب ها، در رختخواب خانه ها و زير فرش ها و حصيرهائی پيدا می شود.غريب را که بگزد خالی از تب و تعب و رنج نخواهد بود. بايد شير زياد چند روز بخورند تا زهر آن دفع شود. در هر جا به شکلی و رنگی است و نام های متعدد دارد. در راه خوانند و آنها خيلی سميّت دارد. «
منبع:
1-افضل الملک، غلامحسین(به کوشش حسین صمدی). 1383. سفر مازندران و وقایع مشروطه.http://niniweblog.com/upl/dokhtaramtarannom/13439942962.jpg?9?w=450&h=677
http://dc595.4shared.com/img/XUXRp9kJba/s24/157b9a31418/IMG_0703weblog?async&rand=0.6612068153336557
عکس: محمد ولی تکاسی مهر 1395
عشق تورا حسین به عالم نمی دهم
در دست غیر حلقه خاتم نمی دهم
زلف من از ازل به تو پیوند خورده است
این وصل را به گیسوی پر خم نمی دهم
حمد خدا به بزم عزای تو آمدیم
این بزم را به جنت اعظم نمی دهم
روزی که بر غمت بگرییم دل خوشیم
حزن تو را به عید عجم هم نمی دهم
نام مقدست نمک زندگی ماست
جز شور یا حسین دگر دم نمی دهم
این اشک نیست چشمه جوشان فاطمه است
این آبرو به چشمه زمزم نمی دهم
سینه زن تو بیمه عبا س تا که هست
دیگر محل به دارو و مرهم نمی دهم
بیرق علم کتیبه بود اعتقاد ما
در دست دشمنان تو پرچم نمی دهم
شور و نشا ط سال جهان را
به لحظه ای از روضه های ماه محرم نمی دهم
اسلام در طبرستان
محمد ولی تکاسی
تقریبأ 200 سال بعد از حمله اعراب به ایران و به دلیل استقامت دیوان مازندران با توجه به وجود باتلاق ها و جنگلی بودن منطقه و عدم آشنایی اعراب به ان بر دین آباء و اجدادی خود باقی ماندند.سپس با حمله نخستین سردار اسلام به مازندران که سعیدبن العاس بود و تمیشه را در سرحد گرگان و نامیه را متصّرف شد، اسلام در مازندران حاکم شد.
هنوز آثار اشکانیان، ساسانیان و دولت های بعدی در شهرهای مازندران از جمله ییلاقات شهرستان رامسر نظیر جواهرده، جنت رودبار و اشکور کشف شده و یا شناسایی می شوند که نشان از قدمت چند هزارساله این مناطق دارد.
http://stgraphic.persiangig.com/image/%D8%B9%D9%83%D8%B3/20.jpg
اسلام در اوایل قرن دوم هجری جایگزین دین مزد یسنا و آتش پرستی در طبرستان شد. در این عصر حکام عرب که از طرف خلیفه در آنجا فرمانروایی می کردند همه سنی مذهب بودند . چندی نگذشت که داعیان علوی بر قسمتی از مازندران تسلط یافتند و به اشاعه مذهب تشیع به خصوص تبلیغ عقاید مذهب زیدیه پردختند. ولی اسپهبدان طبرستان و رستمدار برای تقلیل نفوذ داعیان شیعه رعایای خود را به قبول آیین تسنن وا می داشتند. همچنین عده کثیری از طرفداران مذهب اسماعیلیه در نواحی کوچک وجود داشتند. این ناحیه توسط حشاشین یا طرفداران حسن صَباح به تدریج اشغال می شد. بعد از مدتی دراز دین مزدیسنا به کلی از میان رفت و مذهب تشیع در زمان حکومت سادات مرعشی (760 هجری) مذهب رسمی مازندرارن (طبرستان) شد. ولی در رستمدار آیین تسنن تا زمان حکومت کیومرث بن بیستون (857 هجری) رواج داشت. سر انجام این امیر رعایای خود را به قبول مذهب شیعه وادار نمود.
در سال 250 هجری حسن بن زید علوی (معروف به داعی کبیر) مؤسس سلسله سادات زیدیه طبرستان نواده های خلفای دست نشانده عرب را از مملکت خود بیرون نمود و سلسه باوندیان در جبال سواد کوه و سلسله پادوسبانی (گاوباره) در جبال رستمدار( و رویان) تسلط و استقلال داشتند. در اواخر قرن سوم هنوز آتشکده های زرتشتی در کوههای سواد کوه روشن بود.
سخت سر و حومه آن نیز از این جنگ ها و کشمکش ها برای دست یابی به حکومت محروم نماند و در سال به آتش کشیده شد. هنوز آثار قلعه ها و بناهای اسماعیلیان بر بالای قله مارکوه و ییلاقات رامسر بر جای مانده است.
http://www.ramsar.org/sites/default/files/img_8555.jpg
کاخ موزه شمال - رامسر استان مازندران
http://dc524.4shared.com/img/Yi-UpjSKba/s24/157773be320/IMG_7597?async&rand=0.7116246160489786
http://dc618.4shared.com/img/imyo78JFce/s24/15777481ff0/IMG_7621?async&rand=0.004149496423737298
http://mj45.persianfun.info/img/92/4/Time-Machine/13.jpg
آداب وسنن مردم رامسر بیشتر مانند مردم گیلان است مثل ریسه کردن سیر وپیاز، ظرف گلی نمک کار، ساختن کندوج و کوپا و… همه شبیه بومیان جنوب فرانسه میباشد؛ چنانکه پرفسور گیرین باستان شناس فرانسوی میگوید: مردم جنوب فرانسه از مهاجرین گیلانی میباشند.
سالیان زیادی طول کشید تا مردم مناطق گیلان و مازندران از آیین گذشته خود میتراپرستی دست کشیده و بعد از گذر از چند مرحله تاریخی و هجوم اسکندر به اسلام روی آوردند. آموزه های دینی و روش زندگی صحیح در آیین اسلام برای مردم که طرفدار صلح و آرامش بودند و از طرفی آموخته های آنها را برای زداشتن یک زندگی به دور از جنگ و خونریزی تکمیل می نمود باعث شد تا مردم این دیار در کنار سایر تمهیداتی که برای اسلام آوردن آنها اندیشیده شد به این دین آسمانی روی بیاورند. بعد از اسلام آوردن ایرانیان و ساکنان مناطق شمال کشور از روی میل باطنی خود که مصداق آیه لا اکراه فی الدین است مردم به انجام امور مذهبی نظیر نماز و روزه ترغیب شدند. با بوجود آمدن مذاهب جدید (منتزع شده از دین مبین اسلام) نظیر فرقه های حشاشین(اسماعیلیان، زیدیه و غیره دوباره جنگ و خونریزی های زیادی بر سر به دست گرفتن قدرت در بین فرزندان حاکمان ولایات و فرماندهان نظامی در سخت سر در گرفت که بیشتر ناشی از حس قدرت طلبی آنها بر سرزمین مادری و آباء و اجدادی خود بود. منطقه سخت سر و حومه نیز از این درگیریها بی نصیب نماند و چندین بار مورد تهاجم و غارت قرار گرفت. بعد از مهاجرت آقاپلاسید از اصفهان به سادات شهر در زمان شاه طهماسب اول(به روایتی شاه عباس) و ترویج مذهب شیعه توسط ایشان و سایر علمایی که در نجف و عراق تلمذ نموده بودند و به این دیار بازگشتند حوزه های علمیه جان گرفت و به تربیت علما و دانشمندان دینی زیادی همت گماشته شد. افرادی چون الهیان سمامی اشکوری (صاحب مکتب تفکیک) و فرزندان آقاپلاسید به همراه جمعی از سرسلسسه دودمان نحوی(شریعت زاده) نظیر آقا میر عبدالصمد و سکینه آباجی و غیره جهت ترویج مذهب شیعه دوازده امامی در منطقه سخت سر همت گماردند.
چاووش خوانی
در گذشته که مردم با پای پیاده و یا چهارپا به زیارت مرقد امام رضا(ع)، کربلا و یا مکه می رفتند و ماهها طول می کشید رسم چاووش خوانی برقرار بود.علاوه بر دعای خیر برای سلامت رفتن و سلامت برگشتن، زائرین کمک های نقدی و غیره را نیز برای اجابت دعای حاجت مندان جمع آوری نموده و نائب الزیاره می شدند.
در محوطه مسجد دارالوداع (دارالفداء) از جواهرده (کوبو فاطمه(فاطمه که رنگ چشمش به کبودی می زد)و زرگر یعقوب و غیره در مبادی ورودی و یا خروجی کوچه های شهر رامسر (سخت سر قدیم) افراد مختلفی با صدای خوش چاووش خوانی می کردند تا مردم بیشتری برای بدرقه و یا استقبال زائرین جمع شوند.اشعار چاووش خوانی بیشتر فی البداهه بوده و در مدح امامان و امیری خوانی و غیره بوده است.
چاووشخوانی در تمام ایران مرسوم بوده است و اگر کسی به زیارت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) میرفت، مردم هنگام رفتن و مخصوصا برگشتن او، به استقبالش میرفتند.
مردم روستاهای الموت نیز چاووشی می خواندند و گاه برای استقبال از زائر امام رضا از یک روستا به روستای پایین تر میرفتند و با ذکر صلوات، او را به احترام این که زائر امام رضا (ع) بود، به خانهاش بازمیگرداندند. هنگام بردن زائر به خانه، به زبان او میخواند.
شکر الله،
شد نصیبم مشهد شاهرضا
یافتم بوی بهشت،
از مرقد شاهرضا
بر در اول،
که سقاخانه آن حضرت است
آب کوثر در میانش
شربت بیمارهاست
هرکسی یک جام
نوش کند، دردش زایل شود
از حکیمان طبیبان جهان او را شفاست
یوسفی از مصر خوبان،
در خراسان آمده
سنگ بر تعظیم او،
از سنگ غلتان آمده
گرچه خانه سنگین شده زیارتگاه
شرافتش ز وجود علی عمران آمده
منبع:http://www.tadaneh.com/2007/01/blog-post_4424.htm
http://mazandsport.com/images/78/77/555/02/20/7.jpg
مسابقات کشتی گیله مردی (محلی) گرامیداشت پهلوانان فقید منطقه با حضور کشتی گیران بنام این رشته در استانهای گیلان و مازندران در روستای چورته از توابع شهرستان رامسر
http://www.tishineh.com/tour/Pictures/Item/3567/44532.jpg
1- هوا(زمینِ) تَش وَرِه
از آسمان(زمین) آتش می بارد.
کنایه: شدت گرمای هوا
یادآوری:
1- هوا پو نزنه
هوا باد ملایمی هم ندارد(نمی وزد).
2- هوا هَلووود کانِه
هوا مثل حالتی که بخار از آب بلند می شود، می باشد.
3- اَزَ وی گوز ببیشت(ببیشته) نَنَه!
انگار گ .... زش برشته شده نیست.
کنایه: حرف یا سخن اشتباه گفتن یا عمل نادرست انجام دادن بدون توجه به وضعیت موجود.
یادآوری:
1-اََززَ وِرِه دَنگ زَنِه!
2-وی نفس از جای گرم دَر هَنِه!(این زبانزد فارسی است)
نفسش از جای گرم بلند می شود.
4- آسمان کین لوکا دَکِت(دکِتِه)
آسمان سوراخ شد.
کنایه: شدت بارندگی.
5- پَرده باسُس (داسُس)!
(پرده باسُس نی یَه)
پرده پاره شد.
کنایه: از بین رفتن حجاب و یا پرده شرم و حیاء.
یادآوری:
1- گاو اُرَک باسِس(داسُس)
طناب بلند دور گردن گاو پاره شد. بی صاحب. بدون کنترل.
2- وِلَنگِ مادیان، ایلخی مادیان.
6- مِرِه اِنگیس دَنِه!
چیزی به نظرم می رسد(می آید).
کنایه: خیال پردازی از روی حدس و گمان.
7- می چُم(دل) روشِنِه!
چشم(دل) من روشن است.
کنایه: امید داشتن به آینده کار، نتیجه خوب گرفتن.
8- می چُم دَر(راه) سر نی یَه.
چشم من بر سر درب(راه) ورودی است.
کنایه: انتظار کشیدن آمدن مهمان، منتظر خبری بودن.
9- پیش قاضی معلّق بازی(این زبانزد فارسی است)
کنایه:گفتن دروغ و پیچاندن موضوع آشکار.
10-بی سر بی پوس بوشا!
بدون سر و بدون لباس رفت!.
کنایه: سراسیمه شدن، فرار از روی ترس . شنیدن خبر ناگوار.
11-علف جای سختان دَر هَنه.
علف در جای دشوار و سخت می روید.
کنایه: تحمل سختی ها، صبوربودن.
یادآوری:
1-کار نیکوکردن از پرکردن است.
12-تی شکم جُخ دَرِه مَگر؟!
مگر داخل شکم تو انگل وجود دارد؟!
کنایه: نکوهش پرخوری فرد.
یادآوری:
1- تِرِه مگر خرس بترسه دینَه(دینابا)؟
تو را مگر خرس ترسانده است(بود) ؟
* این داستان واقعی است*
در زمان گذشته مردم در قهوه خانه های جواهرده نشسته و از هر دری سخن می گفتند. چه بسا جهت رفع خستگی همدیگر را به یک استکان چای و یا قلیان دعوت می کردند و اوقات فراغت خود را اینطور می گذراندند.
گالش زنه: حاج آقا تَلا بیردِم هِنیگَرِه؟
زن گالش: حاج آقا خروس آوردم نمی خری؟
حاج آقا: چند گونِه؟ اگر ارزان حیساب بوکونی مو دوتَه خَنم.
حاج آقا: قیمت چند است؟ اگر ارزان حساب بکنی من دو تا میخواهم.
زن گالش: خیلی ارزان. دو تَه وَکِنِه پنج تومان.
زن گالش: خیلی ارزان. دو تا می شود پنج تومان.
حاج آقا: این هم تی پول. اُشان بابُر اَمه خانه حاج خَنم بگو یکی یَه سر بِبینِه یکی هم بدارِه!
حاج آقا: این هم پول تو. آنها را ببر به خانه ما و به حاج خانم بگو یکی را سر ببرد و یکی را هم نگهدارد.
مردی در قهوه خانه نشسته بود و همه صحبت ها را شنید. لذا زودتر از قهوه خانه خارج شد و در بین راه خانه حاج آقا جلوی زن گالش را گرفت و گفت:
مرد: مو حاج آقا خانه نوکرم. تَلاشانِ هَدِه مِرِه بابُرُم خانه. نشانه به اُ نشانه که حاج آقا بگوته با یکی یَه سر ببین یکی رِ هم بدِریم.
مرد: من نوکر خانه حاج آقا هستم. خروس ها را به من بده تا به خانه ببرم. نشانه اش هم همین است که حاج آقا گفته بود: یکی را سر ببر و یکی را هم نگهداریم.
زن گالش خروس ها را تحویل مرد داد و مرد خروس ها را گرفت و به خانه خودش برد و به زنش گفت امروز هر دو تا خروس را سر ببر مهمان داریم! خودش فورأ راهی قهوه خانه شد.
مرد: امروز روز خوشی یَه حاج آقا وَنِه اَمِه مهمان باشه!.
مرد: امروز روز خوبی است حاج آقا باید مهمان ما باشد!
حاج آقا: مگر گنج پیدا کُرده خَنِه اَمِره زور بابُری پُلا بَدی؟.
حاج آقا: مگر گنج پیدا کردی میخواهی ما را با زور به خانه برده و برنج بدهی؟
مرد: تو چیکار دَرِه "باقلا بُخوار باغه نپرس".
مرد: تو چه کار داری " باقلی بخور ولی از باغش سوال نکن"
آن روز مرد حاج آقا را به خانه برد و خروس های خودش را به او خوراند و عصر هنگام حاج آقا وارد خانه خودش شد و به خانمش اینطور گفت:
حاج آقا: حاج خَنِم، گالش زنه تَلا شان بیردِه با تِرِه تحویل بَدِه؟
حاج آقا: حاج خانم، زن گالش خروس ها را آورد به تو تحویل داد؟
زن حاج آقا: نه!
زن حاج آقا: نه!
نتیجه اخلاقی:
خواجه را گفتند: آیا زرنگ تر از خود دیده ای؟
یادآور: داستان "خر برفت و خر برفت و خر برفت صاحب خر خورد و در مجلس نشست".
http://dc738.4shared.com/img/1gCB1g8jba/s24/15519c2c9e0/IMG_9430__1_?async&rand=0.4377911266760206
http://dc738.4shared.com/img/Ekfd4iMQba/s24/15519a8c1d0/IMG_9424?async&rand=0.17308785902431312
http://dc738.4shared.com/img/OCZvOOQMce/s24/15519d0b460/Photo-0026?async&rand=0.4383714685067982
منطقه جنت رودبار و ییلاقات اطراف آن نظیر اشکورات، دو هزار و سه هزار تنکابن ، طالقان و روستاهای منطقه رحیم آباد رودسر به دلیل وجود خاک و شرایط مساعد آب و هوایی یکی از مناطق مستعد کشت گیاه گل گاوزبان در کشور محسوب می شوند. منطقه جنت رودبار به دلیل وجود امکانات رفاهی و زیرساخت هایی نظیر آب لوله کشی، برق و جاده آسفالته جهت توسعه فعالیت های اقتصادی توسط سرمایه گذاران بخش خصوصی می تواند مد نظر قرار گیرد. از طرفی تعاونی های روستایی با نظارت شوراهای اسلامی و ده یاران می توانند راهکارهای مناسب تولید و توزیع این گیاه دارویی با قدمتی بیش از چند هزار سال در منطقه را مورد توجه قرار دهند. سومین جشنواره گل گاوزبان در منطقه جنت رودبار در حالی برگزار می شود که در زمینه ترویج اقلام اصلاح شده(نظیر فندق و گردو)، نیازهای آبی و خاک، برداشت مکانیزه ، فرآوری و بسته بندی شکیل آن بر اساس تنوع فرآورده های فرعی و جانبی و نحوه استخراج مواد دارویی و ترکیبات شیمیایی آن هنوز در اول راه هستیم. همدلی و تلاش همه جانبه توسط ادارات ذیربط و شوراهای اسلامی و ده یاران به معنای واقعی کلمه برای برنامه های جشنواره ، کنترل ایاب و ذهاب و ترویج فرهنگ تولید مرغوب و توزیع گیاه گل گاوزبان در کشور هنوز وجود ندارد. شایسته است جمع کارشناسی در مدیریت جهاد کشاورزی شهرستان رامسر با همکاری دانشکده کشاورزی و متخصّصان گیاهان دارویی نسبت به پیگیری امور مربوط به کاشت، داشت و برداشت و توزیع این گیاه شفابخش در استان های همجوار، کشور و حتی صادرات آن اقدام عاجل فرمایند.
بهره گیری از تجربیات استان های دیگر نظیر زعفران در خراسان، گلاب گیری و صادرات غنچه گل محمدی در کاشان و کرمان، سقّز در کرمانشا و غیره می تواند راهگشا باشد. برنامه ریزی میان مدت و استمرار در انجام فعالیت های فرهنگی جهت شناساندن این محصول از طریق رسانه های جمعی و روزنامه های کثیرالانتشار همراه با افزایش تعداد غرفه های فروش در مبادی ورودی روستاها و مراکز جذب گردشگران و مسافران نظیر فروشگاه های بزرگ داخل شهر می تواند در آمار استقبال از جشنواره و کسب درآمد شاغلین این بخش که اغلب از روستائیان پرتلاش این دیار هستند تأثیر قابل ملاحظه ای داشته باشد.
در ضمن ناگفته نماند، تجربه نشان داده است که کارهای فرهنگی جذب توریسم در درازمدت جواب داده است و تأثیر شگرف خود را در اقتصاد توریسم و موضوع توریسم سلامت (استفاده از دم نوش های گیاهی به همراه چای ) گذاشته است.
http://www.bandpay.ir/wp-content/uploads/Ruze-Pedar.jpg
به دلیل نبودن جاده و وسایل نقلیه در زمان گذشته و در هنگام کوچ از قشلاق به ییلاق جهت انتقال مسافرها و وسایل زندگی چارودارها فعالیت زیادی داشتند.آنها همچنین فروشندگان خرده پای گذشته گیلانی، مازندرانی و سایر استان های غربی، شرقی نیز بوده اند که با چهارپایان خود کالاهائی مانند:برنج، گندم، حبوبات، ذغال و هیزم را به نقاط دیگر منتقل می کردند و در مقابل نفت، قند، چای و کالاهای مورد نیاز منطقه خود را می آوردند .
موسیقی آوازی هم بازتاب زندگی چارودارها است که به وسیله چارودارها خوانده می شد. ملودی چاروداری گاهی در ریتم 6/8 و گاهی بصورت آوازی معمول است که آوازگونه آن بیشتر رایج است . چارودار گاهی سواره و گاهی پیاده بوده و احتمال می رود هنگام سواره و یورتمه رفتن بیشتر آواز سرمی داد.
قطعه ای از آواز چاروداری
..................................
چاروداری کُنم،شب دار وشب گیر(چاروداری می کنم از اول صبح تا شامگاهان)
دسته یاسه بیته کمر ره زنجیر(دست مرا این کارسنگین زخم کرده است و کمر مرا هم زنجیر)
دتر دارون شوموتیر بخورین تیر(انهایکه دختر دارند الهی به تیر غیب دچاربشوید وتیر بخورید)
من مرد جوونا زارزار بومه پیر(زیرا شما با ندادن دختر به من جوان، پیرم کردید)
-----------------------------
سَمند قاطر
بهاره بِمَه نوکوردِم چاروداری
سَمَن قاطر بَچِرسِه مُلکِ ساری
سمن قاطر تی پا نال(نَعل) نِدَشتِه
هزاران حیف تی صَحَب یار نِداشتِه
سَمَن قاطر مِرِه خلخال برسان
صُبِه تا چاشت مِرِه می یار برسان
اگر می یار خاتِه وِرِه وَنِرسان
وی جیب دل دَس دُسمالِ مِرِه برسان
چاروداری
http://mw2.google.com/mw-panoramio/photos/medium/42327597.jpg
گل گاوزبان بِچَم دَسته به دسته
می جان یار چای گاوزبان از من بِخَستِه
ای خدا! تُکامجان مَحل اَندی چَرِه پَستِه
ای امان! تُکامجانِ کیجَا اَندی چَرِه مَستِه
*روستای "تکامجان" در ۶۹ کیلومتری بخش رحیم آباد و۸۴ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رودسر و در همسایگی روستای چاکل واقع شده است.امامزاده برهان از بقاع معروف اشکورات در این روستا می باشد.از لپاسر جواهرده بعد از گذشتن از تنگ گولو(سوراخ حرام و حلال) سه ساعت راهپیمایی تا تکامجان ادامه می یابد.
کاربرد حرف "ت" در زبانزدهای گیلکی رامسری
ت در اغلب زبانزدهای رامسری اغلب نقش فعلی داشته و گاها در نقش مصدری و یا اسم مصدر کاربرد دارد. حرف ت اغلب اوقات با غلیظ شدن ادای کلماتی(فونتیک) که نقش صفت یا فعلی را دارند دلیل برتأکید است. کلماتی نظیر قباحَت، جُفتِک زَه.
تئاتر رادیویی گیلکی ( تی شی ترِه وِگیت دَرِه)
مُلّا: بَس بوکون، مگر تی سَرِمالِه. وی هَمرَه سرتاسَر نی یَنِه! قِباحَت دارِه.وَللّه به خودَ(خودَا)!
ملّا: بس کن. مگر هم سن توست. با او دعوا نکن (یکی به دو نکن). زشت است. سوگند به خدا!
همسادِه: اینم گونِن اولاد. ماشین بُروته موتورسیکلت پَرِشی هِگیته تا کوه دَره پَرت باباشِه نیفله باباشِه.از خوشی پَره ِ گیته اَسوِ بُروته خَر هِگیته!
همسایه: به این هم اولاد می گویند? ماشین را فروخت موتور پرشی خرید تا در کوه یا دره پرت شده و نفله شود. از خوشحالی پر گرفت اسب را فروخت و خر را خرید!.
ملّا:آی تی شی ترِه وگیت دارِه که . دونیا هِچ چی مونِم ندارِه. مگر تو نِبی اسب سر جُفتک زَه. کوه و کمر کم بی یَر دَشته.
ملّا:ای کسی که به خودت زیاد می نازی و خودت را فراموش کرده ای! در دنیا هیچ وقت به چیزی مغرور نشو. مگر تو نبودی می پریدی بالای اسب و کوه و دره را برای گشتن کم می آوردی!
همسادَه: اُ موقع خودشه کار و کاسبی یَه دَشتم. نان آورخانه بام. روزی خانه دل هَردَم روزی نابُردِنابام! دوس باز نوبام. سر و همسر مِره هَلی با.
همسایه: ان موقع کار و کاسبی خودم را داشتم. نان آورخانه بودم.روزی خود را می آوردم و روزی را قطع نمی کردم. دوست باز نبودم.سر و همسر حالیم می شد.
ملا:یِه کم راس گونه! آدم کار بوکوردبی وی گردن اُ کلفتی نوبا! وِره هفت سال خرس بُخوارِه وُنُموجَنِه!
ملّا: کمی راست می گویی!. انسان کار بکند گردنش کلفت نمی شود! اگر او را خرس هفت سال بخورد تمام نمی شود!
هَمسادِه: یِه مَنِه وی سر سو پیدا نوبا. بروته گَه هِسّه با! قرض بالا بی یَرده وی بدهی شانِ همه هَدَم تا نمایان بابا. دل خوندان چاکانِه خایه نمکدان!
همساده: یک مدت سر و صدایش پیدا نبود. حالت فراری داشت. قرض بالا آورد بدهی هایش را دادم تا آشکار شد. دل را خانه خون و ب....ها را خانه نمک می کند.(کنایه: دردسر ساز است).
ملّا: خودِته ناراحت نوکون. موجی یَه هَنِه شونو! صبر بوکون.
ملّا: خودت را نارحت نکن. موجی است که می آید و می رود! صبر کن.
همسادِه: دِ سوتُب بی یَردِم .دِ وُلُو بابام. دِ فوسُسِم. می تلیک[1](زِرتک= زرتق) دَر بِمَه! دِ اَشهَدَن بالله!
همسایه:دیگر حالم بسیار وخیم ست. دیگر پخش زمین شدم. دیگر ویران شدم. به آخر خط رسیدم. دیگر به خدا پناه می برم!
ملّا:اَی تی بِکشته به چی یَه! . دِ بهتر در نیانِه . ای کارا ترِه هَکی نداشته. ناامید نباش ."وی دول بِبه نی یَه وی سینه م صافِ". امسال ورَرِه زن بابُر . بلکه اهل زیندگی وَکِت.
ملّا: ساخته و پرداخته توست. دیگر بهتر از این نخواهد شد. این کارها از تو بعید است. ناامید نباش.امسال برایش زن بگیر. شاید اهل زندگی شد.
نتیجه اخلاقی:
خودکرده را تدبیر نیست.
[1] -تلیک: در گذشته لبه ها و دیواره سینی و یا برخی از ظروف فلزی را به صورت دندانه دار و یا مُضرّس می ساختند و به آن تلیک می گفتند.

http://hw11.asset.lenzor.com/lp/5918154-8948-l.jpg
کیجا جانِه
مَزَر آب بومَه پُل بابُردِه
آب رودخانه مَزَر(چشمه کیله تنکابُن[1]) آمد و پل را آب برد
مَن و می یارگِه دلِ بابُرده
دل (آرزوی وصال ) من و یار من را را آب با خود برده است.
پُل سازان بی یِن ، پُل بسازین
پل سازان بیایید و پل را بسازید.
من و می یارگِه دل ِ بسازین
دل (آرزوی) من و یارم را به هم برسانید.
باز می جانِه، باز می جانِه، باز می جانِه
باز هم جان من هستی(3).
اَمِرِه مُحال نوکانِه، کیجا پُر غمزه دارِه
به ما محلی نمی گذارد. دختر زیاد غمزه دارد.
چِچِل دُم کولاک مِرِه چَفتِه کانِه
آب از آبریزگاه ناودان خانه من را خیس می کند.
به متن اصلی اضافه شده است:
{پدر سوخته کیجا خو مارِه مانِه
دختر پدر سوخته مثل مادرش است.
پدر سوخته کیجا، دَر وا نوکانِه
دختر پدر سوخته در را باز نمی کند. }
دو دَستانُم سَرِ دالان بُمانِس
دو دست من سر اول تونل مانده است.
دوچشمانم سر راهان بُمانِس
دو چشم من سر راه مانده است.
خودت گفتی سرهفته می یایی
خودت گفتی سر هفته می آیی.
تی خرمن کا(کاه) بُمانِس تو نُمایی
خرمن کاه تو بر جای ماند ولی تو نیامدی.
{من و تی عاشقی نیم راه بُمانِس
عشق من و تو در نیمه راه مانده است}.
[1] - چشمه کیله تنکابُن یکی از رودهای پرآب و بزرگ تنکابن است که از چشمه های آب شیرین دو هزار، سه هزار و لَمرود سرچشمه می گیرد و در هر سال ماهیان آزاد دریای خزر به غیر از رودخانه شیرود و چالوس جهت تخمریزی وارد آن می شوند.
خوشتِه خر نعل بوکورده
(خر خود را نعل کردن)
http://cdn.fararu.com/files/adv/3007_114.jpg
اشعار امیر پازاری(شاعر شیعی مازندران)
محمد ولی تکاسی(mwtokasi@yahoo.com)
اشعار پاک و بیریای امیر پازواری به نام امیری معروف هستند که در مناسبتهای گوناگون و انجام مراسم محلی مازندران ، گرگان و شرق گیلان نظیر ترمه سیزده(به یاد فداکاری آرش کمانگیر و پاسداشت الهه آب) سینه به سینه نقل شد تا به دست ما رسیده است. زمان زندگی امیر پازواری به درستی معلوم نیست و زادگاه او را روستای پازوار از توابع آمل(بارفروش) و دوران زندگی سراسر رنج و سختی و عشق بی مثال او را به سیده گوهر(نظیر عشق عزیز و نگار) از قرن نهم تا قرن سیزدهم تخمین زده اند.
تاکنون چند نسخه کتاب از اشعار ایشان گردآوری شده است. ابیات الهام بخش و عاشقانه این عارف بزرگ در کَنزالاسرار، دیوان امیر پازواری و غیره به اهتمام دورن(ترجمه آقای گل باباپور)، گوسف ، میرزا شفیع و محمد صادق بارفروشی و آقای محمد داودی درزی کلایی چاپ و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
به نظر می رسد در متن این اشعار جهت سهولت خوانده شدن با لهجه های مختلف رایج در شرق و غرب مازندران توسط مردم و تبری خوانان(امیری خوان)، تخلیص و تلطیف آوایی و گاهأ تحریفاتی نیز صورت گرفته است(نگارنده).
اشعار امیر پازواری، دارای مضامین عاشقانه و عارفانه با نظر به قدرت لایزال خداوند و برخاسته از ناملایمات در زندگی ، تلاش و پشتکار کشاورزان شمال و با عشق خالصانه به پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع) و مذهب شیعه دوازده امامی است. اشعار امیر پازواری برخاسته از دل است لاجرم بر دل می نشیند و نسل های متمادی بعد از او این اشعار را خوانده و خواهند خواند.
در دیار سخت سر نیز امیری خوانانی نظیر آقای ذوقی، طالش عزیزی و غیره وجود دارند که با صدایی خوش در ترویج اشعار این عارف و شاعر بزرگ می کوشند.
آن ده و دویی دولت به تو یکی وا آن هشت و چهار نظر باتو بئیوا
همواره دولت آن دوازده امام به تو یکی بود نظر آن دوازده امام با تو می شد.
آن دو شش تره دست به سر مالنی وا دوازده امام با تو جدا نأیوا
آن دوازده امام دست به سر تو می کشیدند ای کاش همیشه دوازده امام از تو جدا نمی شدند
*******************************
آن محل که بتونستیما ندوستیما اسا که بدونستیما نتونستیما
آن زمان که توانایی داشتم دانایی نداشتم اکنون که دانایی دارم توانایی ندارم
شه نیک وبد تیم ره دَپشونستیما دروکردنی ور خوش درمونستیما
بذر نیکی ها و بدی های خود را در هم آ میختم به هنگام دروکردن محصول درماندم
*****************************
مثل مس کوک دایمأ چاق کیجا گاهی به ییلاق گاهی قشلاق کیجا
مانند کبک مست، چاق است دختر گاهی به ییلاق گاهی به قشلاق است دختر
عاج گردن وی چی اسبی ساق کیجا خوبان پُرنه ولی که طاق(تاکِه) کیجا
عاج گردن است چه ساق سپید است دختر خوبان زیادند ولی منحصر بفرد است دختر
******************************
امیر بئوته مه کار توکلی یه توکل بر خدا مدد مه یاعلی یه
امیر گفته: کار من توکل کردن است توکل به خدا می کنم و یارم حضرت مرتضی علی(ع) است.
گننم دکاشتمه ملخ گردن بوری یه غصه کار دنیا بُخردن بی عقلی یه
گندم کاشتم ملخ ساقه آن را خورده است غصه کار دنیا خوردن از روی بی عقلی است
*****************************
اون سبزه بهشته که وی باصفایه خین حسین سال یک بار برپایه
آن سبزه بهشت است که با صفا است خون حسین است ک سالی یک بار برپا است.
در خانه کعبویه سال یک بار وائه جواب ره گهر بوته امیرِ آشنایه
در خانه ی کعبه است که سالی یک بار باز است جواب را گوهر گفت که آشنای امیر است
منبع:
دیوان امیر پازواری.1384. ستوده،م و م، داودی درزی کلایی. نشر رسانش.چاپ اول. تهران. شابک 1-79-7182-964