


اشعار امیر پازاری(شاعر شیعی مازندران)
محمد ولی تکاسی(mwtokasi@yahoo.com)
اشعار پاک و بیریای امیر پازواری به نام امیری معروف هستند که در مناسبتهای گوناگون و انجام مراسم محلی مازندران ، گرگان و شرق گیلان نظیر ترمه سیزده(به یاد فداکاری آرش کمانگیر و پاسداشت الهه آب) سینه به سینه نقل شد تا به دست ما رسیده است. زمان زندگی امیر پازواری به درستی معلوم نیست و زادگاه او را روستای پازوار از توابع آمل(بارفروش) و دوران زندگی سراسر رنج و سختی و عشق بی مثال او را به سیده گوهر(نظیر عشق عزیز و نگار) از قرن نهم تا قرن سیزدهم تخمین زده اند.
تاکنون چند نسخه کتاب از اشعار ایشان گردآوری شده است. ابیات الهام بخش و عاشقانه این عارف بزرگ در کَنزالاسرار، دیوان امیر پازواری و غیره به اهتمام دورن(ترجمه آقای گل باباپور)، گوسف ، میرزا شفیع و محمد صادق بارفروشی و آقای محمد داودی درزی کلایی چاپ و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
به نظر می رسد در متن این اشعار جهت سهولت خوانده شدن با لهجه های مختلف رایج در شرق و غرب مازندران توسط مردم و تبری خوانان(امیری خوان)، تخلیص و تلطیف آوایی و گاهأ تحریفاتی نیز صورت گرفته است(نگارنده).
اشعار امیر پازواری، دارای مضامین عاشقانه و عارفانه با نظر به قدرت لایزال خداوند و برخاسته از ناملایمات در زندگی ، تلاش و پشتکار کشاورزان شمال و با عشق خالصانه به پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع) و مذهب شیعه دوازده امامی است. اشعار امیر پازواری برخاسته از دل است لاجرم بر دل می نشیند و نسل های متمادی بعد از او این اشعار را خوانده و خواهند خواند.
در دیار سخت سر نیز امیری خوانانی نظیر آقای ذوقی، طالش عزیزی و غیره وجود دارند که با صدایی خوش در ترویج اشعار این عارف و شاعر بزرگ می کوشند.
آن ده و دویی دولت به تو یکی وا آن هشت و چهار نظر باتو بئیوا
همواره دولت آن دوازده امام به تو یکی بود نظر آن دوازده امام با تو می شد.
آن دو شش تره دست به سر مالنی وا دوازده امام با تو جدا نأیوا
آن دوازده امام دست به سر تو می کشیدند ای کاش همیشه دوازده امام از تو جدا نمی شدند
*******************************
آن محل که بتونستیما ندوستیما اسا که بدونستیما نتونستیما
آن زمان که توانایی داشتم دانایی نداشتم اکنون که دانایی دارم توانایی ندارم
شه نیک وبد تیم ره دَپشونستیما دروکردنی ور خوش درمونستیما
بذر نیکی ها و بدی های خود را در هم آ میختم به هنگام دروکردن محصول درماندم
*****************************
مثل مس کوک دایمأ چاق کیجا گاهی به ییلاق گاهی قشلاق کیجا
مانند کبک مست، چاق است دختر گاهی به ییلاق گاهی به قشلاق است دختر
عاج گردن وی چی اسبی ساق کیجا خوبان پُرنه ولی که طاق(تاکِه) کیجا
عاج گردن است چه ساق سپید است دختر خوبان زیادند ولی منحصر بفرد است دختر
******************************
امیر بئوته مه کار توکلی یه توکل بر خدا مدد مه یاعلی یه
امیر گفته: کار من توکل کردن است توکل به خدا می کنم و یارم حضرت مرتضی علی(ع) است.
گننم دکاشتمه ملخ گردن بوری یه غصه کار دنیا بُخردن بی عقلی یه
گندم کاشتم ملخ ساقه آن را خورده است غصه کار دنیا خوردن از روی بی عقلی است
*****************************
اون سبزه بهشته که وی باصفایه خین حسین سال یک بار برپایه
آن سبزه بهشت است که با صفا است خون حسین است ک سالی یک بار برپا است.
در خانه کعبویه سال یک بار وائه جواب ره گهر بوته امیرِ آشنایه
در خانه ی کعبه است که سالی یک بار باز است جواب را گوهر گفت که آشنای امیر است
منبع:
دیوان امیر پازواری.1384. ستوده،م و م، داودی درزی کلایی. نشر رسانش.چاپ اول. تهران. شابک 1-79-7182-964