


در جنگل ها و کوه های شهرستان رامسر و ییلاقات اطراف آن تا ارتفاع خاصی از سطح دریا پلنگ وجود داشت. در بین مردم داستان های زیادی در این مورد نظیر خرس ها نیز وجود دارد. که نشاندهنده وجود پلنگ در جنگل های رامسر در دوران کمتر از یک قرن پیش است. شکارچیان پلنگ نیز اکثرا کشاورز بوده و برای پیشگیری از حمله پلنگ به گوسفند و گاوهای خود روشهای مقابله و تکنیک های شکار خاصی داشتند.
آخرین قلاده پلنگ نیز در دوران روس ها (بلشویک) در مازندران شکار شده است.موسساتی چند در جهان به تربیت و پرورش پلنگ ایرانی نظیر اسبچه خزر همت گمارده اند و کارهای شایسته ای نیز در حفظ این گونه حیات وحش انجام داده اند که در خور تقدیر و تشکر است. و در وبلاگ رامسر شهر دریا و جنگل قبلا به آنها اشاره شده است(آرشیو موضوعی حیات وحش و محیط زیست رامسر).
داستان پلنگ با لهجه گیلکی رامسری
یه روز یه پلنگ زغال کوره دیم دامان دل لانه دشته
یک روز یک پلنگ داخل جنگل نزدیک یک کوره زغال سازی لانه کرده بود.
پلنگ دوته کته دشته و هی جار جیر شا
پلنگ دوتا بچه داشت و بالا و پایین می رفت
زغال فروش وره بگوته مو خا تره کار ندارم از می جان چی خنه
زغال فروش به پلنگ گفت من که به تو کاری ندارم از جان من چه می خواهی
آخر سر یکی زغال فروش بگوته این تره کوشنه
سرانجام یک نفر به زغال فروش گفت. این پلنگ تو را می کشد.
بروج د اوجه نسه اون هم هی کاره بوکورده
فرار کن و دیگر به آن محل برنگرد. او هم همین کار را انجام داد.
(Josh Hedges/Getty Images)
پا بوزی یه فلیک بزه
آماده رفتن و گردش در بیرون شده است.
وی دل بند نیه
در پوست خود نمی گنجد و فکرش در جای دیگری است.
دَچِِکِ میر
کنایه از کسی است که در کارهایش پیگیری زیادی داشته و تا حصول به نتیجه دست از کار نمی کشد.
اَنا مَنا گُرِه نوکانِه (نوکورده)
کنایه از محلی خلوت و سوت و کور است که هیچ صدایی از آن به گوش نمی رسد.
وی اَجار در بِمَه
کنایه ازفرد لاغر و استخوانی است که دنده هایش بیرون زده است.
وی صدا از ته چاه در هَنِه =پلا نخوارده وچه
صدایش ضعیف است و انگار از ته چاه صحبت می کند و انگار بچه غذای کافی نخورده است.
بولَن گو(بلندگو) قورت بَدِه = لوی گه تله
صدایش رساء و خیلی بلند است انگار داخل حنجره اش بلند گو کار گذاشته اند.و مثل صخره ای در ییلاق جواهرده رامسر که به شکل دیگ است صدایش منعکس می شود.
وی طویله(طویلی- تبیری) بوگوت نِیَه
مشخصات و صحّت و سُقم کارهایش بر همگان معلوم و آشکار است.
کلاه نییَنِن برای مردی نه برای گرمی و سردی
کلاه را به عنوان مردی بر سر می گذارند نه برای گرما و سرمای هوا
طیفیلی=طیفیله
در روزگاران قدیم ازدواج های فامیلی مرسوم بود و اگر عروس از خانواده ای غیر خویشاوند بود این نام به او اطلاق میشد.معنی سربار هم می دهد.
سرکه اَندی تُندِه تا آب بِینَه
سرکه تازمانی تند است که با آب مخلوط نشود. این ضرب المثل هنگامی بکار می رود که شخصی بخواهد مشکلی را حل نماید و با قدرت و پشتوانه ای که دارد در جهت رفع مشکل بربیاید.

امروزه در تمام اماکن گردشگری و مکان های جذب توریست از امکانات اینترنتی به عنوان یکی از مصادیق بارز جذب گردشگران داخل و خارج از کشور در کنار سایر امکانات رفاهی و تفریحی استفاده زیادی شده و می شود. ولی مثل اینکه مراکز مسئول و ادرات ذیربط در این مقوله برای شهرستان رامسر و حومه چشم و گوش خود را بسته و فقط به موازی کاری هایی با سازمانهای مرکزی خود و احیانا یکی دو اطلاعیه بیشتر اکتفا نموده اند.
از طرفی برخی از هتل ها و مهمانپذیرها و حتی رستوران ها-بنگاه املاک و غیره جهت ترویج محصولات و جذب گردشگر راسا اقدام به راه اندازی وب سایت- وبلاگ ها و تبلیغات اینترنتی نموده اند.این موارد اگر از طریق یک نهاد دولتی با مجوز رسمی باشد می تواند علاوه بر پیشگیری از ورود اطلاعات غلط و بعضا اشتباهی از روی عمد یا تصادف به پربارتر شدن وب سایت ها و وبلاگ ها و نظر جامعه گرایانه سودمند واقع شود. اگر در حیطه منطقه خود هر هتلدار یا رستوران داری بخواهد از اینترنت استفاده نماید می تواند با مطالعه ودر اختیارگرفتن اطلاعات منطقه خود و توسعه آن در آینده نظیر طرح های هادی- گردشگری- رفاهی- زیربنایی نظیر جاده و اتوبان و هزاران مورد دیگر تبلیغ بهتری را ارائه نماید.
همفکری ادارات با بخش های خصوصی در حل مشکلاتی نظیر آب و فاضلاب- ترافیک شهری- بهداشت و غیره نظیر احداث بوستان جنگلی جواهرده در محل پو دار به همراه امکانات رفاهی نیز می تواند باری از دوش دولتمردان بکاهد.
آیا گوش شنوایی هست!!!!!!!

مجری رادیو : شما چند سال دارید
جوان= کمی بیشتر از ۱۵ سال
مجری رادیو: بنظر خیلی جوانتر باشید
جوان=شاید ولی روزگار پیرم کرد
مجری رادیو: درس هم می خوانی
جوان= می خواندم
مجری رادیو:با عشق چه زنده ای
جوان= با عشق پولدارشدن و خوشبختی
مجری رادیو: فکر می کنی خوشبختی چگونه به دست می آید
جوان= در پارکها با فروش مواد-دزدی اتومبیل و سرقت از منازل
مجری رادیو: آیا با ریسک به زندان افتادنش می ارزد
جوان= برای من بله چون کسی در خانه چشم انتظارم نیست
مجری رادیو: چرا
جوان= چون اینجوری بیرون می آم و کسی من را قبول ندارد
مجری رادیو: نمی توانی بهتر باشی
جوان =من الان بهترین هستم.

روز جوان در کشور ایران مصادف با اول مرداد ۱۳۸۹ شمسی و تولد حضرت علی اکبر (۳۳ه.ق)
و روز جهانی جوانان در ۲۱ مردادماه ۱۳۸۹ است.
پنجمین کنگره جوانان جهان در استانبول ترتیب می یابد .
دومین توقفگاه جوانان شرکت کننده د راین کنگره از کشورهای چین، اندونزی، آذربایجان، مراکش، آرژانتین، مصر، رومانی، روسیه و کاندا شهر ادیردنه بود.
طی سه روز برای میهمانان جوان برنامه های متنوعی ترتیب داده شد.
جوانان میهمان ابتدا از اماکن تاریخی بازدید نموده و سپس فرصتی برای دیدن و بررسی زندگی روستایی در ادیرنه یافتند.
جوانان شرکت کننده در کنگره امسال با تم " همیاری در امور روستائی"، در چرای گوسفندان، هرس علفهای هرز ه و برداشت محصولاتی چون ذرت، آفتابگردان و هندوانه با روستائیان همکاری نمودند.
سپس به جوانان شرکت کننده در برنامه ریزیهای ادیرنه، هدایای مختلفی اهدا گردید.
جوانا ن میهمان بعنوان سومین توقفگاه وارد چانک قلعه شدند.
جوانان که ۳ روز در چاناک قلعه بسر خواهند برد، در کارگاه مرکزی جوانان ساخت ظروف سفالی را یاد گرفتند.
جوانان میهمان همچنین از شهر باستانی تروا، موزه دریایی و دیگر نقاط دیدنی چاناک قلعه بازدید کردند.
پنجمین کنگره جهانی جوانان که با حضور نزدیک به هزار جوان از نقاط مختلف جهان برگزار می گردد، در ۱۳ ام ماه میلادی جاری پایان خواهد رسید.
منبع: وب سایت موسیقی گیل و گالش
باورکنید برای این مراسم ریالی هزینه نکردیم و خود مردم بصورت خودجوش این کار را انجام دادند.جای دوستان میراثی ما هم خالی بود که ببینند بدون میکروفون و بلند گوغریوشادی و انرژی ای که ازمردم ملکوت و از عشق بی پایانشان گرفته بودم را چگونه بگوش کیهان نشینان رسانیدم.حتمااگربودند اول صحنه را ازوجود من و دوستانم پاک میکردند و سپس به فاکتورسازی های خودبرای فریب سازمان مرکزی میراث کشور میپرداختند.
این مژده را هم بدهم که انشالله درسالهای آتی باوجود فرارسیدن ماه مبارک رمضان که سه سال پشت سرهم این ماه میهمان نوروزبل گالشهاست با افطاری و احترام به دین مقدس اسلام این نوروز را جشن خواهیم گرفت.ازخداوند کعبه یاری و مدد میجوییم و با کمک مردم ملکوت برای همیشه میزبان آیین ارجمند نوروزبل دیلمی خواهیم بود.فقط دعاکنید پای سازمان میراث گیلان دوباره به این منطقه بازنشود.آمین یا رب العالمین
جهت دریافت تقویم دیلمی می توانید اینجا را کلیک فرمایید
این ضرب المثل ها هدیه به وب سایت زبانزدها ی سخت سر
http://zabanzadha.blogfa.com
بُز بُز وینِه پِلَم چَرِنِه
بز، بز را دیده و برگ گیاه آقطی(پِلَم) را می چرد.(کنایه از تقلید کورکورانه)
راه خوبی شونِه یا گوز خوبی کانِه
خوب راه می روی و یا اینکه حرکت خوبی را انجام می دهی (کنایه از بی عرضه بودن و کار مثبتی را انجام ندادن برای کسی که توقع انجام دادن کاری از او دارند.
وی کَچال دل تَش دانو کون
اورا از این بیشتر عصبانی تر نکن
وِره جوش وَرگِن نوکون
او را تحریک به داشتن چیزی که ندارد نکن(بیشتر برای کودکان به کار می رود)
دریای شمال عصبانیه وی مردوم ِ مُثان
دریای شمال مثل مردمش بیشتر اوقات سال عصبانی است
لب دریا فلانه سماموس بز ه کَسِن ِ همره دَشتِه نشانِه
فلان زن خوش چهره در ساحل دریا و گله بز و گوسفند را در بالای کوه سماموس با هم نمی توان نگهداشت(کنایه از دوهندوانه با یک دست برداشتن نتوان)
یِه ییلاق دَرِه وِرِه جوردی گونِن تابسّان تعطیلی (گرَما)مَن اوجِه شونون
ییلاقی بنام جواهرده دارد زمان تعطیلی(گرمای) تابستان به آنجا کوچ می کنند
دِبار جَدِه نابا، اَسبه راه با کوه گیلان شانَرِه، چربدار با(دابا)
در قدیم جاده ای وجود نداشت و مالرو بود برای کوچ کردن از قشلاق به ییلاق صاحبان اسب ها اینکار را انجام می دادند
مِن دامان هسّه نِه بان، چام بَزنِن اَلَن خا جَدِه بَزَن دِ یه سرشونون
در محلی بنام من دامان(میان جنگل) خستگی می گرفتند الان جاده وجود دارد و(با ماشین)بدون توقف به ییلاق می روند
اَمِه جوردی کوه دَرِه، چُشمِه دَرِه آبعلی وَژِک تَلِه بُن دَرِه
ییلاق ما کوه و چشمه دارد چشمه آبعلی در زیر صخره کوه وَژِک وجود دارد
وختی اَفتاب بَنِه تی غُصه شونو اَمّه غم تِرِه گَرِه تِرمی بُنِه
اگر آفتاب باشد تمام غصه هایت از بین می روند ولی در زمان آمدن مه غم تو را فرامی گیرد
جوردی دل مَچّد و اَسّانِه نِیَه جیری میدان دل پودار، جوری میدان دل خانه نیَه
در ییلاق (ده بالا) مسجد و آستانه (امامزاده) وجود دارد- در میدان پایین ده درخت پو دار و در میدان بالای ده خانه وجود دارد
جیری میدان دل وچه گَل بازی کانِن جوری میدان دل هم کُشتی گَرِن
در میدان پایین بچه ها بازی می کنند در میدان بالا هم کشتی می گیرند
مَچّد آینه جوردی محلِ نگینه هرکی جوردی بِیَه گونه شِمِه آبشار کِمینه
مسجد آدینه در ییلاق مثل نگین است هرکسی به ییلاق سفر کند می پرسد آبشار شما کدام است؟.
دیودره دیم شیرسنِگی تماشا دَرِه فلیک دُمِ دریاچه قو هَلِه صفا دَرِه
در کنار دره دیو(سلمل) مجسمه شیر سنگی تماشایی است دریاچه قو در محل فیلیک دم (فیل دُم) هنوز هم با صفا است
سه براره گِه رَجه، لوی گِه تَلِه، باز دشت سُرخه تَله، تاک و بَرتُل و چاک دشت
کوه سه برادر،کوه مانند دیگ محلی بنام بازدشت کوه سرخ، چشمه های منطقه برتُل و محلی بنام چاک دشت
سماموس و لپاسر و رُسُم سره اَسّاِنِه هر کی رامسریه ، وَنِه ایشانِه بُدانِه
کوه سماموس و لپاسر و آستانه رستم هرکسی رامسری است باید اینها را بداند
کوکه گِه، زَرج و تُرُنگ تَلا مِن دامان خرس و ُاشکُل وگالشه پوسِن کُلا
پرنده کوکو، کبک و قرقاول خرس میان جنگل و سنجاب و کلاه پوستی گالش ها
از گالشان د هچ کی مِمُل نبونِن بیشی جار بیه جیر، د هچ کی گالش نبونِه
از گالش ها دیگر کسی شیر و ماست مردم را نمی آورد بالا و پایین بروی(هر کاری بکنی) دیگر کسی گالشی و چوپانی نمی کند
اَلَنِه دِ گالش وَچه تُک سر سیگار نیَه گالش کیجَه اصلا و ابَدا دِ هُشیار نِیَه
در حال حاضر پسر گالش سیگار می کشد دختر گالش هوش و حواس درست و حسابی ندارد
روز:
روز یا شبانهروز. آنچه در زبان فرانسه امروزه به معنای «روز» به کار میرود در واقع ریختی از زبان فارسی است و برگرفته از واژه «روز» فارسی است. این واژه ژور(jour) همان واژه فارسی «روز» است که به مرور زمان حالت اصلی خود را از دست داده است. در خود زبان فرانسه علاوه بر کاربرد این واژه پسوند «دی» (di) نیز به معنای «روز» است که در کلمات lundi, mardi, mercredi, jeudi, vendredi, samedi دیده میشود که البته همان معادل day در زبان انگلیسی است. یکای زمان است که برابر با ۲۴ ساعت است. بیشتر در گفتگوی رایج به شبانهروز، روز گفته میشود. مثلاً میگویند از فلان تاریخ ده روز گذشت، که منظور ده شبانهروز است. شبانهروز از یکاهای سیستم SI نیست، اما کاربرد آن همراه با یکاهای SI مجاز است. شبانهروز در سیستم SI با ۸۶۴۰۰ ثانیه برابر است.در ستارهشناسی روز نجومی برای هر سیاره برابر است با یکبار گردش سیاره بهدور خود نسبت به ستارگان ثابت. در مورد زمین طول روز نجومی ۲۳٫۹۳۴ ساعت خورشیدی و ۲۴ ساعت نجومی است.
نام ترتیبی روزها(فارسی و گیلکی)
پسپسانپریروز = پَس ÷پَسان پِریگروز
پسانپریروز = پَس پِریگروز
پسپریروز یا پیشپریروز (در برخی لهجههای فارسی) = پَس پِریگروز یا پیش پریگروز
پریروز= پِریگروز
دیروز = دوگروز
امروز= ایمرو = ایمروز
فردا= فردا
پسفردا= پَس فردا
پسانفردایا پسترسبا (در برخی لهجههای فارسی افغانستان)= پَسان فردا
پسپسانفردا= سه روز دیگه
نام ترتیبی شبها
پسپسانپریشب = پَس پَسان پِریگ شُب
پسانپریشب = پَسان پِریگ شُب
پسپریشب یا پیشپریشب (در برخی لهجههای فارسی)= پسپریگشُب یا پیشپریگشُب
پریشب= پریگشب
دیشب= دوگ شُب
امشب = ایم شُب
فرداشب= فردا شُب
پسفرداشب = پَس فردا شُب
پسانفرداشبیا پسترسباشب (در برخی لهجههای فارسی افغانستان)
پسپسانفرداشب = سه شُب دیگَه
جدول1- فهرست روزهای هفته در تقویم های مختلف
ردیف |
هجری شمسی |
میترایی |
دیلمی |
طبری (تبری) |
هجری قمری |
میلادی |
1 |
شنبه |
کیوان شید |
شَمبه |
شَمبه |
السبت |
Saturday |
2 |
یک شنبه |
مهرشید |
یِه شَمبِه |
یِه شَمبِه |
الاحد |
Sunday |
3 |
دوشنبه |
مه شید |
دُ َشمبِه |
دوَشمبِه |
الاثنین |
Monday |
4 |
سه شنبه |
بهرام شید |
سُه شَمبِه |
سه شَمبِه |
الثلاثاء |
Tuseday |
5 |
چهار شنبه |
تیر شید |
چارشَمبِه |
چارشَمبِه |
الاربعا |
Wenesday |
6 |
پنج شنبه |
اورمزدشید |
پَن شَمبِه |
پَن شَمبِه |
الخمیس |
Thursday |
7 |
جمعه |
ناهید شید |
آدینه |
آدینه |
الجمعه |
Friday |
در همه جای دنیا همیشه روزهای هفته با هم منطبق و برابرند. مثلأ یکشنیه ایرانی ها برای تقویم های گرگوری و اسلامی هم یکشنبه است.
صبح دم= صُب(صُبح) میجال=اذان صُب(صبح)= صُبا دَم= میلجه .....
دم ظهر= ظُهر = ظُهر میجال= ناهار موقع
دم مغرب= گرگ و میش= شَن سَه سَر = نیماشتِه
نیمه شب= نصفه شُب
منبع:
http://www.bing.com/travel/content/search?q=Tiny+Hotel+Rooms%3a+Hotel+De+Vrouwe+Van+Stavoren&FORM=RQTRAV
بدون شک مراکز کسب درآمد و امرار معاش اهالی ساکن در مناطق توریستی و گردشگری از طریق امور زیربنایی همچون ایجاد راه های هوایی-دریایی و زمینی به منطقه مورد نظر و احداث مکانهای مورد توجه توریست های داخلی و خارجی - همچنین استفاده از جاذبه هایی همچون ابنیه تاریخی- طبیعت-حیات وحش و هزاران مورد دیگر می تواند انجام پذیرد.
استفاده مطلوب از امکانات موجود و به سوی اهداف عالی حرکت کردن توسط مسئولان محترم شهرستان و استان شاید در کوتاه مدت میسر نباشد. ایجاد انگیزه و سود آوری طرح های گردشگری در درازمدت امکان پذیر است و هر قدمی در این امر در زمان حال برداشته شود در آینده چندین برابر پاسخ خواهد داد.
تغییر شکل ساختمان و نماها و معماری داخلی و خارج هتل ها و اماکن استراحتی هم استی( Home Stayیکی از این مقوله هاست که کشورهایی نظیر ژاپن و مالزی از دیر باز برای جذب گردشگران خود استفاده می نمایند. در تصاویر زیر نماهایی از تغییر ساختمان ها و هتل ها نمایش داده شده اند.
توجه:
با مراجعه سالیانه چند صد هزار نفر گردشگر داخلی و خارجی از ییلاق جواهرده و سایر ییلاق های رامسر و احداث هتل ها و مهمان پذیرها به همراه کرایه اتاق های خانه های سنتی آیا توسط شهرداری- اداره مسکن و شهرسازی -میراث فرهنگی و غیره در طراحی ساختمان ها و اتاق ها بر گرفته از ویژگیهای فرهنگی و مذهبی مردم منطقه همچنین ایجاد راه های مناسب آسفالته و نصب تاسیسات رفاهی و تفریحی در کنار این اماکن طرحی انجام شده است!!!!!!!!!!!!!!!!!!.

احساس سوختن به تماشا نمی شود آتش بگیر تا که بفهمی چه می کشم

ابر قدرت ها از حملات جت و موشک فارغ شده و به جان و روح مردم جهان می تازند.
امروزه در هر منطقه از ایران به دلیل پیشرفت تعاملات فرهنگی و استفاده از فن آوری های جدید بعضی از کلمات-اصطلاحات و واژه های جدید وارد زبان شده و لذا کلمات قدیمی تر از چرخه خارج می شوند. حال اگر این کلمات قدیمی مکتوب نشوند شاید بعد از چند نسل دیگر به کلی از صحنه روزگار محو شوند. کلماتی از این قبیل:
۱- کوبو فاطمه(فاطمه که رنگ چشمش زاغ بود) که در ییلاق جواهرده رامسر چاووشی خوان بود.
۲-کل فیل مارجان (زنی بنام مرجان که مانند یک فیل نر نترس بود و تنهایی در فصول سرد سال در جواهرده زندگی می کرد و به تنهایی و بدون ترس از حمله خرس ها برای چیدن سبزی کوهی به کوهستان می رفت.
۳- شهردار ییلاق که ما همیشه او را کمربند به دست به یاد داریم .
۵- یه گل که همراه اسبش برای اهالی جواهرده هیزم تهیه می کرد.
۶- عبدل که باربری می کرد.
۷- مم دلی بوف که نام فردی بنام محمدعلی بود و حال خوشی نداشت.
۸- افرادی با اسامی گل مار- مشتی نایب (ناییب)- یزدان و ده ها کلمات-اسامی و واژه های دیگر که امروزه کمتر مورد استفاده قرار می گیرند.
در عوض کلماتی نظیر ول لش- جواد- ژیب(ژیپ)- ساسی- ککی شدن- حروف ایکس و ۶۶۶ (شیطان پرستی) و هزاران کلمات نامفهوم و نامانوس فرنگی براحتی وارد زبان ما شده و استعمال می شوند. کتابها -رمان ها و متون علمی ترجمه شده دانشگاهی نیز اغلب بدون ویراستاری و استفاده از کلمات صد در صد ایرانی در تیراژ بالا چاپ می شوند. فرهنگ سایر کشورها از این طریق وارد کشور مان شده و در نتیجه نامگذاری کودکان و مغازه ها و دستگاه ها و حتی منازل مسکونی و دکورهای معماری ما نام و اسامی خارجی به خود می گیرند.
شاید فرهنگستان زبان نیز نتوانسته است رسالت واقعی خود را به انجام برساند چون خود مردم - علاقه ها و سلیقه هایشان را نادیده گرفته و بر روی کمک آنها جهت ترویج فرهنگ بومی حساب باز نکرده اند.
از توابع جنت رودبار تنكابن است - آبشار سیا سرت معروف است و در حومه جنگل های دالخانی در جنت رودبار قرار دارد.
از دادمهر فرخان (حاكم مازندران در پايان دورهي امويه) پسري به جا ماند به نام خورشيد كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود و كار سلطنت از او بر نمي آمد بنابراين دادمهر برادر خود سارويه (شهر ساري منسوب به اوست) را به سلطنت رساند تا خورشيد به سن بلوغ برسد . بعد از گذشت 8 سال دادمهر به عهد خود وفا كرد و سلطنت را به خورشيد سپرد .
در زمان اسپهبد خورشيد منصور خليفه عباسي وليعهد خود را نزد او مي فرستد و از او مي خواهد كه براي سركوب شورش ها در خراسان اجازه عبور لشكر خليفه را از مازندران و كنار دريا بدهد. ولي لشكر خليفه بر خلاف وعده داده شده به شهرهاي مازندران حمله كردند و آمل را به تسخير درآوردند. اسپهبد تمامي زنان و اولاد خود را به همراه مرداني جنگي كه جمعا 500 نفر مي شدند به طاقي در سوادكوه فرستاد و آذوقه 10 سال آنها را تامين كرد .
عرب ها به مدت 2 سال و 7 ماه آن غار را محاصره كردند اسپهبد خورشيد فرمانرواي مازندران در جبههاي ديگر در ديلمستان مشغول نبرد بود. بانو نيکلا زن اسپهبد خورشيد در نبود همسرش فرمانروايي اين دژ را به عهده داشت.
بالاخره سپاه عرب سرچشمه آب را که در بالادست غار قرار داشت به گفته اهالي به زهر و به گفته تاريخ آلوده به ميکروب طاعون (در جايي وبا گفته شده است) کردند. با آلوده شدن آب حدود 400 نفر از ساکنين غار به بيماري طاعون دچار شدند. کسي جرات خاکسپاري آنها را نداشت.نيکلا که خود را هلاک شده ميديد و دختران خود را اسير شده هنگامي که ماه در شب 14 به بالا برآمد به بالاي برج آتشکده رفت و با تمام توانش اسپهبد را سه بار صدا زد: خورشيد، خورشيد، خورشيد (در باور مردم در شب 14 هرماه هنگامي که ماه کامل ميشود از داخل اين غار صداي اين زن که ميگويد: خورشيد، خورشيد، خورشيد شنيده ميشود). در اين هنگام اسپهبد خورشيد در ديلمان به نعرهاي سخت از خواب بيدار شد و فرياد کشيد که دژ سقوط کرد . اطرافيان پرسيدند: که آيا خواب ديدي؟ او پاسخ داد: نه، اما صداي بانو را شنيدم که مرا مي خواند. صبح روز بعد اسپهبد به طرف دژ حرکت کرد. در نيمههاي راه در مسير چالوس فعلي (فلام رودبار اشكور) به او خبر دادند که دژ سقوط کرد ... بانو نيکلا، دو دخترش شهکلا و مهکلا و چهار دختر سردار وندادوند، « بهتري » ، « زري » و « زيمري » و « پري » و اکثر نواميس تبرستان به ارسارت عربها درآمدند.
اسپهبد وقتي اين خبر را شنيد گغت :"بعد از اين عمر را لذتي نيست." و از نگين انگشتر خود که زهر هلاهل در آن بود خورد و جان به جان آفرين تسليم کرد.
التدوين في جبال شروين نوشته اعتماد السلطنه وزير انطباعات دربار ناصري
سوادكوه سرزمين خورشيد - پژوهشي است از احمد باوند سوادكوهي
دریافت تصویر غار
نقشه داخل غار cave plan
This cave is located on roadside of Firuzkooh road, in the vicinity of 'DoAb' in Mazandaran province, Iran. Measuring 80x100 meters, its arched entrance is the largest natural one in the world. On the left side of the cave, a four-story-high castle was built; made of stones and mortar, it is the masterpiece of architecture of its time.
On the right side of the cave, numerous trenches and defensive buildings were built, all of which remained firm and intact after centuries.
These two parts were connected through a road made of stones and mortar. 2 meters wide, this road was built 50 meters above ground level. Today only traces of it remain. The remains of a cistern, several silos and numerous defensive monuments are located outside the cave.
Dating back to the end of the Sassanid period (224–651 AD), it was regarded as a fortified garrison and a fortress of Tabarestan later on. According to chronicles, this cave was used as a shelter by Khorshid (Sun), the last ruler of Tabarestan, then surrounded by Arab invaders for several months and seized after poisoning its drinking water supply. This cave is considered as latest Persian stronghold against Arabs.
Access to the cave needs special equipments and also expertise in alpinism.
ترانه هاي رامسري: | ![]() |
![]() |
![]() |
نویسنده مدیریت سایت سماموس | |
يكي از ترانه هاي معروف و مشهور رامسري كه به ويژه در شب هاي سرد زمستان هنگامي كه پرتقال ها را كاغذ پيچ و انبار مي كرديم در جمع خانوادگي آن را مي خوانديم و به داستان مربوط به آن با ترس و شور گوش مي داديم، داستان و ترانه " اوسا نوروز و ديوان " بود. وقتي داستان را از بزرگ ترها مي شنيديم تن هاي ما مي لرزيد ولي احساسي خوشي به ما مي گفت كه اين تجربه واقعي ديگران را گوش بدهيم تا از آن بهره بگيريم به ويژه كه به ظاهر داستان در همان محله و يا محلات اطراف خانه مان اتفاق افتاده بود. همواره از تنگدره و كش باغ و كنده سر و مانند آن با آن خانه هاي تك و دور افتاده و درختان سر به فلك كشيده و تاريكي مهيب آن مي ترسيدم . اگر به تركرود هم سري مي زديم شبانه در جاده توبن در كنار نهر آبدنگ و مانند آن مي هراسيدم، چون آن جا را جايي را تصور و ترسيم مي كرديم كه اوسا نوروز با داسش گرفتار جنيان و ديوان شده بود. داستان از اين قرار بود كه اوسانوروز كه استاد نجاري بود از پوتك ( پتك ) راه مي افتد و از سراشيب تند كوه به دشت مي آيد. از ديودره مي گذرد ولي با شگفتي آتشي بزرگ مي بيند كه گروهي بر افروخته بودند و بساط جشن و سرور برقرار بود. اوسا نوروز كه سحرگاهان از كوه پايين زده بود تا آفتاب نزده خودش را به بازار برساند و كالايي بخرد و يا بفروشد. بامداد شنبه اي بود و شنبه بازاري ولي چرا اين جا اين بساط برگزار شده بود؟ پيش از اين در ديودره، وارجارگاهي بود كه بساط دستفروشان پهن مي شد؛ زيرا گذرگاه شاهي عباسي بود كه از گيلان از پس كوه ايلميلي مي آمد و تا آخوندمحله ادامه مي يافت اما از زماني كه راه رضا شاهي از كنار دريا پشته گذشت اين بساط بازارچه واجارگاهي هم جمع شده بود. با اين همه شگفت اين بود كه امشبي دراين جا بازار بلكه عروسي بود و بساط بزن و برقص نيز بر پا بود. تا جماعت اوسا نوروز را با داس ديدند از او خواستند تا به جمع آن ها بپوندد و با آن ها در اين بزم شبانه همراه شود. اوسا نوروز از چهره هاي شاد ايشان خوشحال شده و به جمع مي پيوندد ولي ناگهان مي بيند كه شكل و شمايل آنان به آدميان شبيه نيست و داراي سم و چيزهايي هستند كه از اوصاف آدميان نيست. پس ترس در دل مي افتد و مي خواهد بگريزد ولي ديوان و جنيان او را دوره مي كنند و او را به رقص و حركات موزون مي خوانند. كرنا و تنبك و چگاله و مانند آن در دور آتش آن چنان بالا بود كه گوش فلك را كر مي كرد. اوسا نوروز ديد كه چاره اي ندارد و شروع به رقص با آنان كرد. ديوان از او خواستند كه داس را كناري نهد و بي داس (خجره) با آنان برقصد. اوسا نوروز كه مي دانست ديوان و جنيان از آهن مي ترسند و تا آدميزاد در دستش آهن و سوزن و چيز تيزي داشته باشد به سراغ نمي آيند تا او را اذيت و ازار كنند با همان داس مي رقصد. جنيان شعر و ترانه اي را همخواني مي كنند كه مضمون آن اين است كه داس را فرو گذار و بي داس با ما برقص ولي اوسا نوروز چون مي دانست كه داس تنها وسيله حفظ جان اوست وگرنه جن زده و ديوزده مي شد آن را حفظ كرد. او نيمه شب تا آفتاب در آيد با جنيان مي رقصد و داس بر زمين نمي گذارد و به خواسته هاي آنان وقعي نمي نهد. اين گزارش ديدار با جنيان را به ترانه اي سروده اند كه بخشي از آن هنوز در خاطرم مانده است. آن را با هم زمزمه مي كنيم : اوسا نوروزا اوسا نوروزا !! منگتاب شب و بازار روز داس بنه برقصيم (اوسا نوروز پاسخ مي دهد:) همراه داسم برقصيم. |

وَچَه وَرِس اَفتاب در بِمَه یه بَرپاچِ هِندی
پسر بیدار شو آفتاب به اندازه یک سینی بزرگ چوبی خودش را نمایان کرده است
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
گنبد دوار بچرخد با گردش روزگار
بسوزد هر خشک و تری می رسد
ایجاد پارک تفریحی و مجتمع فضای سبز در میدان پایین جواهرده(پودار سر) فکر بعضی ها را به خود مشغول داشته است.شاید برای مطالعه بر روی زیرساخت ها از جمله استراحتگاه-امکانات اقامتی و تفریحی همچون آلاچیق ها - آبخوری ها وایجاد پارک آبی همچون دریاچه قو تمهیداتی اندیشیده شده باشد.
یا اینکه مثل بعضی از پروژه های سابق با کج سلیقگی ها و بدون دلسوزی تا چند سال آینده ما ناظر جمع شدن آشغال-راه یابی فاضلاب ها به تنها رودخانه جواهرده که از آب صاف و زلال چشمه های اطراف سیراب گشته و سپس جاری می شود باشیم.
لااقل تا ۱۰ سال آینده چشم اندار رامسر و حومه را مطالعه دقیق بفرمایید
تا ۹۰ سال آینده پیشکش شما.
اینجا را کلیک نمایید

به یاری تصویرسازیهای هالیوود، رومانی را به عنوان سرزمین دراکولای خونآشام میشناسیم. اما در این سرزمین چیزهای عجیب دیگری هم یافت میشوند. یکی از این چیزهای عجیب سنگهایی هستند که به نظر میرسند خود به خود رشد میکنند و بزرگ میشوند!
شاید اگر هالیوود و نویسندگانی به استفان کینگ، از وجود این سنگهای عجیب مطلع میبودند، در آثارشان، از آنها هم استفاده میکردند.
کافی است به دهکدهای در جنوب رومانی مرکزی بروید تا شاهد این پدیدههای عجیب باشید. تا قبل از بارش باران همه چیز طبیعی است، اما بعد از بارشهای سنگین اوضاع متفاوت میشود: سنگها شروع به رشد کردن میکنند و اشکال عجیب و غریبی به خود میگیرند.
این سنگها موسوم به Trovant هستند، آنها هستهای سنگی و پوستهای شنی دارند، مرطوب شدن آنها باعث انبساط پوسته شنی آنها میشود و از آنجا که این انبساط، متقارن نیست، این سنگها شکلهای مختلفی پیدا میکنند.
در سال ۲۰۰۶، در دهکده Costesti، موزهای از این سنگها بر پا شد.