
http://mw2.google.com/mw-panoramio/photos/medium/42327597.jpg
گل گاوزبان بِچَم دَسته به دسته
می جان یار چای گاوزبان از من بِخَستِه
ای خدا! تُکامجان مَحل اَندی چَرِه پَستِه
ای امان! تُکامجانِ کیجَا اَندی چَرِه مَستِه
*روستای "تکامجان" در ۶۹ کیلومتری بخش رحیم آباد و۸۴ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رودسر و در همسایگی روستای چاکل واقع شده است.امامزاده برهان از بقاع معروف اشکورات در این روستا می باشد.از لپاسر جواهرده بعد از گذشتن از تنگ گولو(سوراخ حرام و حلال) سه ساعت راهپیمایی تا تکامجان ادامه می یابد.
رادیو جواهرده
برنامه شماره 35
هوشنگ ابتهاج
(تصنیف تو ای پری کجایی)
![]()
هوشنگ ابتهاج در سال 1306 در رشت متولد شد .با تخلّص شعری "سایه" از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلها، تصنیفها و اشعار نیمایی او توسط موسیقیدانان ایرانی نظیر شجریان، ناظری و حسین قوامی اجرا شدهاست. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است.از کتابها نخستین نغمهها، سیاهمشق ۱ و ۲ و ۳، شبگیر، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو را می توان نام برد.
دریافت فایل صوتی " تو ای پری کجایی" با صدای حسین قوامی

http://www.saridownload.org/wp-content/uploads/2013/12/images-1.jpg
ادامه مطلب
http://altapeh.persiangig.com/image/92/winter/norozkhani/anorozkhani92%2032.JPG
مادر رو به همسرش: هَندَه آسمان ترق و تروق بوکورده تِرَم سگ اخلاق وَکِتِه! به گمانم فردا هوا خرابِه! هَندَه خانه "سر گیتِه" نوتونِه!!
مادر: باز هم هوا سرو صدا کرده. تو هم اخلاق سگی شدی! به گمانم فردا هوا خراب است! باز هم نمی توانی پشت بام خانه را تمام کنی!!
پدر: آسمان قار بیَر دارِه ایندم آن دَمِه که آسمان کین لوکا دَکِه.
پدر: آسمان قهر دارد همین الآن است که آسمان سوراخ شود(کنایه: آمدن باران).
مادربزرگ: الن وَرنه یِه ساعت دیگر هِسَّنِه! بهار هوایَه دَ!
مادربزرگ: الآن می بارد یک ساعت دیگر باران بند می آید! هوای بهاری است دیگر!
پدربزرگ رو به نوه خردسالش می گوید:
آسمان صدا بوکورده نکنِه بترسی تی پَئر تی مارِه همره دعوا بوکورده نکنه بترسی!
آسمان صدا کرد نکند بترسی پدرت با مادرت دعوا کرد نکند بترسی!
مادربزرگ:تا با، بین زن و شوهر قهر و آشتی داو با! هیتَه قایدَرِه!
مادربزرگ: تا بود، بین زن و شوهر قهر و آشتی مرسوم بود! همینطور قاعده و قانون وجود دارد!
پدر: "شکم وَنِه پَلا دابو تنِ رخت" دِ مابقی "دوزَر صِد نار" ارزشی نِدارِه. کَتاری گَبه! می جیب پول مَشتا(مَشت) باشِه تِررِه "انگوشت وِراکِن" هم کانِم!
پدر: داخل شکم باید پلو باشد و تن انسان نیز لباس باشد. دیگر بقیه "دو ریال صد دینار" ارزشی ندارند!. حرف مفت است!. اگر داخل جیبم پر از پول باشد برای تو بِشکَن هم می زنم.!
نتیجه اخلاقی:
شادی که باشد، دنیا جور دیگری است. شادی که باشد، لبخند هم هست ..
خدایا، دل این مردمان را شاد کن، آنهم در زمانه ای که بهانه شادی را در بی نهایت ها باید جُست.
منبع: http://www.andigari.com
گل بی مرگ(منطقه جواهرده و اشکورات)
نام علمی : Helichrysum setosum
نام محلی: لِرو
*( با بومادران به رنگهای زرد و سفید اشتباه نشود.)
![]()
بومادران Helichrysum moeserianum
در پیشگاهِ گل
میدان از آنِ شما
امّا
آغوشِ گل به روی شما بسته ست.
بر خاک
گل بود و
سبزه بود
وآهویی
مغموم در کنارِ چمنزار.
میدان از آنِ شما بود
امّا
گل ها از آنِ ما.
1
من با گلی به نام «لِ رو»
که در ولایتِ ما آن را
- گه گاه-
بر تاقچه می گذارند
یا دسته ای از آن را
به دیوار می آویزند
دیری ست آشنایم.
این گل
- که مثل دیگر گل ها-
با یک تلنگر
پرپر نمی شود
دارای ساقه ای ست
و گلبرگ های کوچک
با رنگِ زرد
برخی به رنگِ ارغوانی
با عطرِ ناشناس.
گل دیده ام بسی
در کوهسارهای دیلم گیلان
در ریگزارهای بلوچستان
امّا به مثلِ آن
هرگز ندیده ام.
دیر آشنای من
در آفتاب می ماند
تا بادهای پاییزی
از قله ها به دامنه رو آرند.
2
من با گلی دگر نیز
از دیرباز آشنایم
این گل، شقایق نعمانی ست
امّا من می خواهم آن را
- چون همولایتی هایم-
با نام «کاسه اشکنک»
بشناسم.
این گل
وقتی جدا شود از خاک
تابِ نسیم ملایم را هم
حتی ندارد
و بی درنگ
پژمرده می شود
امّا تمامِ کشتزارها را تسخیر کرده است
و دشت ها و دامنه ها را
با رنگِ خون
و لکّة سیاهی
بر دامن.
آسان به دست می آید و
آسان هم
از دست می رود
وابسته است
و بی خاک
یک لحظه زیستن نتواند.
3
اکنون که دو آشنای قدیمی من را شناختید
می گویم:
من اوّلی را بسیار دوست می دارم
چون کوچک است و خاکی
و مانندِ دانه ای نخودِ زردرنگ
بر ساقه ای قرار گرفته ست.
این گل
در لا به لای علف ها می روید
در پرت جای دامنه ها.
اهل حضور در همه جا نیست
بودن به جمع ساقه ها و علف ها را ترجیح می دهد
در جلگه های پَست نمی روید
مغرور و بی نیاز و سرافراز است
زین روی دوستش می دارم
زیرا که با هوای کوهستان
دمساز است.
کاظم سادات اشکوری - بهمن 1388، تهران
http://www.khazarnama.ir/wp-content/uploads/2014/06/n2717349-3910009.jpg
آبشار ميج رامسر در موقعیت جغرافیایی E502908 N363633 در استان مازندران واقع است. آبشار باشکوه و زیبای میج ، به فاصله کمی در بالادست روستای میج از منطقه اشکورات قراردارد.
روستای میج شمالی ترین روستای اشکور بالا می باشد. اشکور، دره ای شمالی جنوبی در مرز استانهای مازندران و گیلان می باشد که از رحیم آباد گیلان جاده ی آسفالته آن آغاز می گردد و با گذشتن از مسیری پر پیچ و خم و طولانی، (سواری حدود 2 ساعته ) و با پشت سر گذاشتن مسیر های فرعی فراوان که به روستاهای کوهستانی این منطقه می روند ،به روستای میج در انتهایی ترین نقطه آن می رسد. چند کیلومتر انتهایی مسیر ، جاده خاکی و پر دست انداز می باشد. صخره بزرگ زیر آبشار توسط آب پر فشار آن در گذر زمان ،فرسایش یافته است و مسیرهای زیبای در امتداد آن ایجاد کرده است.
روستای میج در فاصله 130 کیلومتری از رامسر آخرین نفطه این شهرستان بیش از 100 خانوار شناور و دارای 31 سکنه دائمی می باشد.
روستای میج با گذرگاه های سخت و پر پیچ و خم مسیر کوه پیمایی مناسبی برای نسل جوان تا رسیدن به قله "شاه سفید کوه " کنار آن می باشد.
مادر: چشم، تی پَئر بوشا آو لَک. وَگرسِه اگر وی حال خوب با وِرِه گونِم. تی پَئر تند اخلاقه. بیشیم تِرَرِه زن خاس.
مادر: چشم. پدرت رفته تا کنار آب. برگشت اگر حالش خوب بود به او می گویم. پدرت کمی اخلاقش تند خو است. برویم برای تو خواستگاری.
پسر: عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان ها یَه ، عقد پسر همساده با دختر همساده هم در زمین!!!.
پسر: عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان ها بسته شده و عقد پسر همسایه با دختر همسایه هم در زمین!!!
پدر: "همیشیک خا، خَر خرما نِرَنَه "! تا کی باشِن چی باشِن! اَمه هَمرَه بُخوارِن نه اینکه اَمِرِه وَچرِن(بُدوشِن).
پدر:همیشه که خر خرما نمی ر ......ند.تا که باشند چه باشند. با ما هم سطح باشند نه اینکه ما را لخت کنند(بدوشند).
مادر: مو تحقیقات بکوردم. کل شوماری هم نُدانِم . سر و کول بیشکسته کیجایَ. یِه لال خون و میز. اَلَن کیجه گِه شان شونون دهن اژدها دِرگا هَنِن. وی خانواده هم سرشان تو کار خودشانِ.
مادر: من تحقیقات کردم. اخلاق مادر شوهرهای قدیمی هم بلد نیستم. دختر آرام و کم حرفی است. انگار لال است. الآن دخترها می روند دهن اژدها و بیرون می آیند. خانواده اش هم سرشان در کار خودشان است.
پدر: کیجا وَنِه هم تُک دِشتِه بی هم چِک!. خانواده دار باشَه. سَر و همسَر وِرِه هَلی بو.
پدر: دختر باید هم صحبت بلد باشد هم کار . خانواده اصیل باشد. بین افراد فامیل فرق کار بد و خوب را بفهمد.
مادر:تو الَن برسِه میوه مانِه. مو کیجا پئر و مار هم خوب شیناسَنَم . لیباس نی یَه خا تی تَن نُخواردِه وِرِه تَوِدی دور.صحبت یِه عمر زیندگی یَه. باش دادگاه دِل بِن چی خبره! هَمَش زیادی خواهی!
مادر: لباس که نیست اگر به تن تو نیامد او را دور بیندازی.صحبت یک عمر زندگی است. برو دادگاه ببین چه خبر است!.همه اش زیاده خواهی است!
پسر: اِسِه خر بیَر باقلا بار بوکون. خر راضی صاحب خر هم راضی تو چَرِه ناراضی ?.
پسر:حالا خر بیار باقلی بار کن(کنایه: ایجاد دردسر). خر راضی و صاحب خر هم راضی است. تو برای چه ناراضی هستی?
پدر: مو حرفی ندارم فقط یِه شرط دارِم یکسال تمام نامزدی بدارین تا کَسِنِ خوب بیشناسین بعد ازدواج بوکونین.
پدر: من حرفی ندارم فقط یک شرط دارم یکسال تمام نامزد باشین تا همدیگر را خوب بشناسین بعد ازدواج کنید.
پسر به دختر چنین پیغام فرستاد:
بشو تی مار گِه بگو گردن شکسته من و تی عقدگِه خدا دابوستِه
برو به مادرت بگو گردن شکسته من و عقد تو را خدا بسته است
الهی تو وَکی ده تَه وَچه مار من و تی عاشقی نوبونو پامال
الهی تو مادر 10 تا بچه شوی عشق من و تو پایمال نشده و جاودانه شود.
نتیجه اخلاقی:
قبل از ازدواج چشم ها را خوب باز کرده و بعد از ازدواج کمی هَم بگذارید.
