شکارچی یکشنبه سی ام تیر ۱۳۹۲ 8:18

http://static.parset.com/Files/Galleries/b/bzh3JRiO.jpg

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

مسیر راه ها و جاذبه های گردشگری  ییلاق جواهرده چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ 11:1

توجه: "برداشت از مطالب و تکثیر آن فقط با اجازه مؤلف امکان پذیر است"

در شهرستان رامسر از خیابان نیدشت (ابتدای  سه راه فلسطین) به طرف جواهرده راه زیادی نیست( در حدود ۲۵ کیلومتر). جاده ای آسفالته با مناظری کاملأ دلفریب و نقاشی­های طبیعی که در خاطره­ها می­ماند. از محل ولگام لَم(محل رویش گیاه پیچک یا دارچسب) به بالاتر مناظر جنگلی انبوه، شکل دیگری به خود گرفته و دیدن مه در یک روز ابری ذهن هر بیننده­­ای را به خود مشغول می­دارد. کوههای پوشیده از درختان تنومند جنگلی و آبشارهای بین راه، چشمه های آب شیرین ، بوستان جنگلی صیقل محله(سکیت محله)، دریاچه قو، باغات فندق و گردو و دکه­های آماده پذیرایی از مهّمانان و گردشگران برای خوردن چای،کباب،خورشت­های محلی و ماهی قزل آلا  همه و همه لحظات سرشار از لذت و با خاطرات زیبایی را برای انسان بوجود می آورند. امروزه علاوه بر استفاده از ماشین مسیر جنگلی و زیبای رامسر به جواهرده را می توان با دوچرخه و یا به همراه چند نفر به صورت پیاده روی در زمان ۶ الی ۸ ساعت طی نمود.

http://bicycling.persiangig.com/north86/bicycle.jpg 

وجه تسمیه جواهرده

در مورد نام‌ این‌ روستا عقاید مختلفی‌ وجود دارد، در گذشته آن‌ را «جورده‌» به‌ معنی‌ ده‌ بالا در مقابل جیرده یعنی پایین ده چنان که در سفرنامه‌های مختلف حتی سفرنامه ناصرالدین شاه قاجار و رابینو آمده است و این گونه نامگذاری در اشکورات و گیلان و مازنداران متداول است و این روستا را می‌‌توان مرتفع‌ ترین‌ روستای‌ کوهستان‌ در پایین چکاد سماموس برشمرد.

جواهرده نام خود را از زن حاکمی  به نام جواهر در دوران گذشته به امانت گرفته است ولی بنا بر اقوال بزرگان در باره وجه تسمیه آن  به وجود گورهای گبری همراه با جواهرات و سکه های قدیمی و خاک جواهرنشان و حاصلخیز برای مزارع گندم و جو  نیز اشاره شده است.


با رویکرد جدید ده یاری جواهرده و برگزاری مراسم کشتی محلی و .....امکان جذب گردشگران داخل و خارج از کشور بیشتر از پیش فراهم شده است.

شکل  94- ییلاق جواهرده رامسر

   

 در گذشته از محل سفیدتمش رامسر جاده­ای به نام رَجِه وجود داشت که از ستیغ کوهها عبور می­کرد و جاده های فرعی از سیاهکل و دیلمان تا تنکابن در نقاط مختلف به آن متّصل می­شدند. پس از ورود اشکانیان  در قرن سوم قبل از میلاد جاده­ای دیگر از کنار دریای سخت سر و کناره­های ساحلی رودخانه بسیار بزرگ سوآورو=سی­آو­رود[1](صفارود) تا جواردیه به نام پولو(تصحیف شده پَهلُوَ یا پهلوی لقب اشکانیان) ساخته شد که در نزد مردم محلی به راه روخانه معروف است.در مسیر بامسی نیز بعد از اشکونکوه(اشکان کوه- اشکنه کوه) درخت بلند مازویی به نام شاه دار چکه وجود داشت که به همراه یک تخته سنگ با نقش هایی بر روی آن در بین منطقه وَلگام و دُرمد  در زمان ساختن جاده ماشین رو از بین رفتند.

 

مسیرهای دسترسی به جواهرده رامسر

http://maps.google.com/maps/api/staticmap?format=jpg&sensor=false&size=640x480¢er=(36.87668192870775, 50.57457686573944)&maptype=hybrid&zoom=11.174999999999999

الف) از راه رودخانه(رُوخانه راه):

1-فاته خانی شر-پسه رولات-کلالُم-نرنا-پوسه لسه-حسن نیشکه-سُمسه کش-لرگ په-ترنگ پشت-لتره کش-ترامه گه دشت- کافر گولو-کُل سم-اژده لم-تولئن چال- تیجه میر-بابران(چشمه اب  خروم پشته اوه)- دوشان کو – ایلتاسره – چوتک – بازه رش- فیلیک دم- پوداره سر(جیری میدان) -  جوردی(جواهرده).

2) راه مخصوص مردم گاورمک از راه پوله راه شامل: گاورمک-شرکت جهان-لوکه چهر- سیم- لم سره- خشکه حالگه پشت- ترنگ پشت-لتره کش-ترامه گه دشت- کافر گولو-کُل سم-اژده لم-تولئن چال- تیجه میر-بابران- دوشان کو – ایلتاسره – چوتک – بازه رش- فیلیک دم- پوداره سر(جیری میدان) – جوردی(جواهرده).

3) مسیرهای فرعی

اردئه بن-چوکاسره پشته-تمیجان کری(بامسی)- نیسه لم –شاداره چکه- راشمه درّه(ابشار بین راه جواهرده) – بارجه لم –چکه لم – ایسپه تاشه – کرسنگ دیار– چاکه دشت- زه لم – تولیگه چال – ایس پرک – چوشمه اوه کش.

ب) از راه کوه (رجه راه):

1-تَلاکین-کُنِه پُتَک- پُتَک – دوراگه سر(دوراگه سه) یا  از راه توبن – وجره گه بن- دوراگه سر.

2-دوراگه سر-پسه رو- زیارتگه سوسه- گل برده گه رابن- پُتَکه روخانه- پُتک(تازه پتک)-

3-تلاکین- کُهنِه پتک- تازه پتک-چشته کو- ول اوهگه سه- زمی گه سه-جورحلگام پشته- سکته سه- به هاله- تیرانی-آهین پُچان- سرگله (سرخه گله چاک)-پلنگ بوته مالگه-سیه تول- دوتر مارگردان- تُساکله سره- خریزانه بن-وازوازانه تنگه-بارگا (جیر بارگا،کهنه بارگا)-جور بارگا(تازه بارگا)- هسی هاله- چاله سه(چال سی)- گل ورگنه-تاشه گوش-سرپشته-دوهاله خانی-داردچین لاکه-یه هاله خانی-چینی کوه-بی خدا کش – سیرسی-کلجاره گه دشت-جور جیرکوه-کینوره درّه-سلمله پولو-پشتوسو- سلمل(محل استخر بزرگ آب، دریاچه قو)- اسله سه – جوردی(جواهرده).

شکل95- از مسیرهای فرعی جاده رامسر به جواهرده

پ) جاده آسفالته از رامسر

1-رامسر- لات محله – اشکونوکوه- من لات- بامسی(تمی جان کِری)- ولگام لَم( محل گیاه پیچک)- دُرمُد- راشمه درّه(ابشار بین راه جواهرده)-زرودک(زوره)- جیرکوه- سَلمَل-فیل دم(فیلیک دم)-  جوردی (چشمه آب علی و ابتدای جواهرده).

نام گذرگاه های مسیر جنت رودبار

از عمده ییلاقات خوش آب و هوا برای گذراندن اوقات فراغت و فرار از گرمای تابستان برای مردم کتالم-سادات شهر و حومه گَرسماسَر و لیماک و جنت رودبار بوده است. مسیر دست یابی به ییلاقات شامل موارد ذیل می باشد:

 

1-    از راه کوه( رَجه راه):

سر لیماک-اربه کَلِه-هردوراسر-پیش کوه تنگه-به هاله کِه ور-کرات کَله-بَسَلم سِرِه-لی لیزه-لوپودارجلم-تله پَس-سرخ گل دیار-جولابُن-لتکاتُکال سر- زَلَم-بارگا-یزید مار قبر وَر-کَلا کولی وَل کَش-مِزی بُن آوِکِه وَر(آب چشمه زیر درخت مازو)- لیلی گوشان-گرسماسَر-سیاسَر-لیماک ده.

2- از راه رودخانه(رُوخانه راه)

کو و لردکِه وَر-لاته-مزی سان-ارباچاله-جَیِر گند- جار گَنده-مهدی کُلام گِه وَر- دیدچال گردن-نَدی نَه گولو-قبله خانی-سیا سَرِت(سیه سرت)- مِن دَرِه دَرِه-سَکوسَر-کَرک بَجان-نال اَشکنان-لوکوسنگ بُن- جَلَم کَش-کیجا آوخوران-آغوزبُن سِره-ریش بُراز دَرِه-اِسیاگاه راه(رو) که خود به دو شاخه تقسیم می شود و یکی به سمت لیماک ده و راه دیگر آن به سمت جنت رودبار می رود. ادامه مسیر راه به طرف مرکز دهستان جنت رودبار از مسیرهای حسن آو وَر-وَلگ پُشته سو-ایزکی(قلعه ایزکی)-اِکراسَر می گذشت.

 

زحمت حمل و نقل بار و انتقال مسافران در زمان کوچ از قشلاق(گیلان) به ییلاق و بر عکس را چارودارها انجام می دادند. چارودارها اغلب آدمهایی مُنصِف- با تقوی بوده و به نظافت خود و اسب ها و قاطرهایشان نیز همّت می گماشتند. اشعار چاروداری نیز نشان از روحی لطیف، تلاش معاش و فراغ یار  دارد و شِکوِه ها و گلایه هایی نیز از سختی کار دارند. زنگ گردن اسب ها و قاطرهای چاروادارها نیز خوش آهنگ بوده و نشان از آغاز فصل کوچ  داشت.

 

 

جاده اشک­ور(جاده کاس ها در قدیم)

این جاده از نظر تجاری و بازرگانی اهمیّت زیادی داشت. محصولاتی نظیر انواع خشکبار مثل نخود و کشمش ، عدس، ابزار و یراق اسب، انواع پارچه­ها، وسایل تزئینی و جواهرات و نمک (رودباری نمک مثل دانه درشت شن ، سنگ نمک قرمزرنگ) از اَلَموت به سخت سر آورده می­شد. در مقابل برنج و فرآورده های دامی، اشیاء صنعتی تراشیده شده توسط کچه تاش­ها(قاشق تراش)از چوب نظیر قاشق، کفگیر ، برپاج و وسایلی نظیر داس، تبر، کارد، نعل­اسب و غیره که توسط سغل­گرها(آهنگر) ساخته می­شدند و همچنین چرم و کفش بوسیله کفاش­ها به همراه صنایع دستی نظیر نمدمالی، محصولات پشمی نظیر شولا، چادرشب و غیره از       سخت سر صادر می­شد. در سال 1318 شمسی همزمان با آغاز نقشه­برداری جهت توسعه سخت­سر این جاده نیز با همکاری مهندسین آلمانی و یک شرکت تابع چکسلواکی نقشه برداری شد که جاده از سخت سر به جواهرده را  با جاده­ای دیگر از جنّت رودبار تا سخت سر وصل  می­نمود که به دلیل شروع جنگ جهانی دوم و هجوم روس ها به ایران خصوصأ سواحل دریای خزر کل نقشه عملی نشد. در حال حاضر طرح احداث جاده­ای برای اتصال جواهرده به جنّت رودبار از طریق سغل محله (صیقل محله) از کنار بوستان جنگلی آن در دست بررسی می باشد و پاره­ای از روستاها از طریق این راه دارای برق نیز شده­اند.


[1] - سی به معنای کوه است و" سی او رود" یعنی رودی که از کوه سرچشمه گرفته شده است.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

تئاتر رادیویی گیلکی(تفاهم) شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۲ 9:20

پدر عروس: مو خا خوشته یِه دانِه کیجا رِه خانه چاکوردِم، بهترین کابینت، بهترین در و پرده. وی کاشی به جِیری یَه  از خارج بیردِم. تا راحت باشه . پیش سر و همسر ، دَر و هَمسادِه سربلند باشِه!

پدر عروس: من برای یک دانه دخترم خانه درست کردم. بهترین کابینت، بهترین در و پرده. کاشی خانه را از خارج آوردم. تا راحت باشد. پیش خانواده همسر و همسایه ها سربلند باشد!

 

پدر داماد: دستِ شما درد نوکونِه. مِرَم می وَچَه با سختی بزرگا کُردِم. وِرِه تحصیل برساندینَم. خوشتِه آقایَه خوشتِه نوکر. وی دَس وی جیب دِل شونو. تا مُختاج نامرد ناباشَه. اَمِه خا همیشیک زنده نیِم وی سر داباشیم.

پدر داماد: دست شما درد نکند. من هم پسرم را با سختی بزرگ کردم. به تحصیل رساندم. آقا و نوکر خودش است. دستش توی جیب خودش می رود(از عهده مخارج خود بر می آید). تا محتاج نامرد نشود. ما که همیشه زنده نیستیم بالای سرش باشیم.

 

مادر عروس: شِمِه هردو تَه سر سِلامت، خوشتِه زحمت بکشین، کی یَه قدر بدانه؟

مادر عروس: سر هر  دو سلامت باشد. شما زحمت خود را کشیدید. چه کسی قدرشناس باشد؟

 

مادر داماد: می وَچِه خا خوشتِه خایَه ناز دَنِه، خَنِه بعد از ازدواج بَشو خارج. هم کار بوکونِه هم زندگی جمعا کُنِه!

مادر داماد: بچه من که بیضه هایش را ناز می دهد(مغرور شده و حرفهای درشت می زند). می خواهد بعد از ازدواج به خارج کشور برود. هم کار کند و هم پس انداز نماید.

 

پدر عروس: کوجار از ایجار بهتر؟ پُلا هم با دَس به آو خَنِه. ایجه خا همه چی وِرَرِه فراهمه. دِ مرگ هم خَنِه بُشو قبرستان!

پدر عروس: کجا از اینجا بهتر است؟ پلو با دست به آب می خواهد(همه را با هم می خواهد- اوج زیاده خواهی). اینجا که همه چیز برایش فراهم است. دیگر مرگ هم می خواهد برود قبرستان.

 

پدر داماد: خیلی وقتِه ای فکر دِل دَرِه . مو هم موافق نی یَم. چون ای کار پول دَرِه دل داکُردِنه. کوت و بات الکی یَه!

پدر داماد: خیلی وقت است که این فکر همراهش است. من هم موافق نیستم. چون این کار داخل دره پول را ریختن و فنا کردن است. سعی بیهوده است.

 

مادر عروس: مُو وَالله ندانِم. اَلَن جوانِشان کلّه دِل چی گذرنَه. همه چی یَه با هم خوانِن. هم خَره خوانِن هم خُرمایَه!

مادر عروس: به خدا من نمی دانم داخل سر جوانان فعلی چه می گذرد. همه چیز را باهم می خواهند. هم خر می خواهند هم خرما را!

 

مادر داماد: آرزو بر هیچ جوانی عیب نیَه. لعنت به آن پیری که یِدا کُنِه خوشتِه جوانی یَ! وی پَئر هم هیتَه با، خیلی بلند پروازه.امه خوشته ماره(می کل شوماره) سگ مثان ترسی نه با

مادر داماد: آرزو بر هیچ جوانی عیب نیست. لعنت بر آن پیری که جوانیش را فراموش کند. پدرش هم همین طور بود. خیلی بلند پرواز.. اما از مادرش( مادر شوهر من) مثل سگ می ترسید.

 

پدر عروس: اگر خَنِه ای کار وَکَه بهتره عروسی سر نگیره. مو طاقت دوری می اولادِه نِدارِم. دو فردای دیگه پیر و علیل بونوم یکی باشِه مِرِه سر بزنه! جویای احوال ما باشه!

پدر عروس: اگر می خواهد این کار انجام بشود. بهتر است این عروسی سر نگیرد. من طاقت دوری اولادم را ندارم. در آینده پیر و ناتوان شدم یکی باشد به من سری بزند.از احوال ما آگاه باشد!

 

پدر داماد: مُو هم هیتَرَم. پسر بزرگا کُردُم سر پیری دست پدر بگیری، مو چندی کَن نال دَر سر نیا بوکونِم  چُم چُم بزنم تا می زا اولاده ، می نوه گِه بَنِم.

پدر داماد: من هم مثل شما هستم. پسر بزرگ کردم سر پیری دست پدر را بگیرد. من چقدر چشم به در بدوزم. و منتظر بمانم تا زاده اولاد خودم یعنی نوه ام را ببینم.

 

مادر عروس: چی خوبه موضویه با آقای ..... وی معلم هَمرَه در جریان بَنیم. اُن اُنِه جی حرف شنوی دارِه . شاید بتونُِسِه وی رای یَه وِگِردینَه(وِ گَردیینَه). بچسبِه به خوشتِه زیندگی یَه!

مادر عروس: چقدر خوب است با آقای .... معلمش موضوع را در میان بگذاریم. او از معلمش حرف شنوی دارد. شاید توانست رایش را عوض کند. بچسبد به زندگی خودش!.

 

مادر داماد: مو هم خَنِم قبل از مرگم می وچه گِه رخت دامادی یَه  وی عروسی دِل یَه بَنِم!!

مادر داماد: من هم می خواهم قبل از مرگم لباس دامادی پسرم را در عروسی اش ببینم!!

 

داماد: بزنین می گردنِه ! مرغ یِه پا دارِه! همینه که بگوتِم! مِرِِه چی فروانِه زِنِه!

داماد: گردن من را بزنید! مرغ یک پا دارد!. همین است که گفتم!. برای من زن فروان است!

 

عروس: مو از خوشتِه یِه دانِه  پَر و مار جدا نوبونِم. تو تنهایی هرجا خَنِه باش. هر جا تی دل خَنِه  بکن سیر چمنده . یِه پیاز بونو هم تی دُمال!

عروس: من از یک دانه پدر و مادرم جدا نمی نمی شوم. تو تنهایی هرجا می خواهی برو. هر جا دلت می خواهد سیاحت کن. یک دانه پیاز هم به دنبالت(بروی و برنگردی).

 

نتیجه اخلاقی:

همیشه پدر و مادرها در جدایی همسران مقصّر نیستند بلکه این خود همسران هستند که آتش جدایی را شعله ور می سازند و چیزی جز پشیمانی و اندوه از داشتن یک زندگی آرام و آسوده  طَرفی نمی بندند. 

 

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

چیستان، لُغَز و معما   سه شنبه هجدهم تیر ۱۳۹۲ 11:35

چيستان، يكي از معروف‌ترين نمودهاي ادب شفاهي ـ نوشتاري زبان  فارسی دري است كه در عين زمان يك ژانر جهاني نيز بوده است.  تقريباً در همه زبان‌هاي دنيا وجود دارد. و اين امر خود نماينده‌ی قدامت نوع ادبي مذكور است كه هم در ادبيات شفاهي ملت هاي كوچك و بزرگ وجود  دارد و هم در ادب نوشتاري بسياري از زبانهاي شناخته شده­ی جهان. ریشه­ی اين ژانر در آرياناي باستان تا اسطوره‌هاي قديمه و فرهنگ اوستايي رسيده و در حوزه‌ی شرق ميانه تا عهد نزول تورات، در يونان باستان تا دوران اساطيري پادشاهان تب و در شبه جزيره اسكانديناوي تا مقارن تمدن روم ريشه يابي شده است.

  در فرهنگ ما واژه چيستان خود صورت جمع واژه  اوستايي "چيستا " است  كه مفهوم دانش‌ را افاده مي‌كند و ريشه در فرهنگ و زبان عهد زردشت بزرگ دارد.  قديمترين نمونه‌هاي چيستان آرياناي كبير را که امروز در اختیار داریم نیز متعلق به همان عصر است كه ذكر آنها در يشت‌هاي اوستا آمده و بخشی از متون آن‌ها نيز توسط يكي از متن‌هاي زبان پهلوي به روزگار ما انتقال يافته است. گرچه نمونه‌هاي چيستان‌های پيشتر از عهد زردشت‌ را نيز در دست داريم كه با ساختار چيستان‌هاي امروزي شباهت زيادي دارند  ولي چيستا‌ن‌هاي عهد اوستايي از وجوه بسیاری با ساختار گونه های مختلف چيستان هاي امروزي ما مطابقت داشته، مي‌توان آنها را ريشه‌هاي نمود ادبي- شفاهي چيستان در زمان حاضر خواند.

 اسناد تاريخی نشان مي دهد که در زبان‌هاي اوستايي و پهلوي چيستان ‌را «فرشن» faršn مي‌گفتند كه با واژه «پرسان» دري و «frage » آلماني كه هر دو به مفهوم پرسش است، ريشه ی  مشترك دارند .  همچنان براي حل كننده يا گشاينده چيستان در آن زبان، اسم «فرشن و يجار»  وجود دارد كه جزء دوم كلمه حل كردن يا باز كردن معنا مي دهد و ممكن است با كلمه «ويجار» زبان پشتو كه به مفهوم خراب و ويران مستعمل است، هم‌ريشه باشد.

اما در مورد اينكه چگونه واژه ی «چيستا» به «چيستان» مبدل گرديده است، سه فرضيه ذيل‌ را مي توان در نظر گرفت:

١ كلمه ی چيستان شاید صورت جمع واژه ی «چيستا» يا «چيستي» باشد كه به مرور زمان شكل مفرد را بخود گرفته و گونه ی اولي مفرد آن فراموش خاطره‌ها شده باشد، زيرا بررسي سير تاريخي كلمات، نمونه‌هاي فراواني از چنين موارد را بدست مي دهد.

٢ چون در ادبيات كلاسيك دري تعدادي از چيستان‌ها با واژه ی «چيست، آن» آغاز و يا انجام مي‌پذيرند؛ ممكن است بعدها به علت تشابه لفظي و معنوي هر دو و اشتراك موضوع آنها، التباسي صورت گرفته دومي جانشين واژه نخستين گرديده و در متون ادبي اين نوع‌ را چيستان خوانده باشند.

 ٣ و بالاخره امكان اخير آنكه شايد مطابق قواعد زبان اوستايي آوردن حرف نون در اخير كلمه معناي خاصي داشته باشد كه زبان شناسان ‌را به آن اطلاع بيشتري خواهد بود.  به هر صورت اين موضوع ‌را بايد مطابق با اصول نوين و علمي زبان شناسي مورد بررسي قرار داد، تا به نتيجه قطعي رسيد.

چیستان یا معما را اغلب "مَثل یا مسئله" می گویند. در برخی دیگر از مناطق کشور بنام های گوناگون دیگری یاد می شود. به طور نمونه در هرات « قرضی» ( بر وزن طرزی) در غزنه  «مانی» و در راغ بدخشان نیز ” مساله ” نامیده می شود. این گونۀ ادبی و فرهنگ شفاهی مردم نیکوترین بخش فرهنگ عامه است که افزون بر سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت برای بالا بردن قوۀ تفکر و خیال کودکان و مردان و زنان مناسب است.

 چیستان ها بیشتر موردعلاقۀ کودکان و نوجوانان اند اما در گذشته های نه چندان دور این فنون ادبی و شفاهی حوزۀ گسترده تر و فراخنای کاربردی بیشتری داشت که مردان دو قریه، دو ده  و  یا دو طایفه را به تکاپو  وا می­داشت. یکی از مردان طایفه سوار بر اسپ تیزپا در بامدادی از تپه ای  بالا می رفت و بر آن می ایستاد و با صدای بلند طرح معما می کرد. مردان طایفۀ دیگر فوری به خاطر می سپردند. فرصت پاسخ مشخص بود اگر در مدت موعود جواب نمی دادند، باید تمام قریه، ده و طایفۀ صاحب چیستان را مهمانی می دادند. این مسئله آن قدر مهم بود که شورای قریه، طایفه و ده به شور می نشستند و در پی حل معما بر می آمدند. گاهی در پی دستور سران قریه، ده و یا طایفه مردانی به جاهای دور دست سفر می کردند و از خبرگان برای حل چیستان یاری می جستند. مردان قریه، دی و یا طایفه تا آن هنگام به انتظار می نشستند و با ورود آن ها نخستین سوال حل معما بود. با حل آن شادی همه جا را فرا می گرفت و با شلیک تیر هوایی ابراز شادمانی می کردند. این اتفاق مهم به زودی در همه جا می پیچید و خبر به گوش قریه، ده و یا طایفۀ مقابل می رسید. حالا نوبت اینان بود که باید معمایی را طرح می کردند و این چرخه تا بی نهایت ادامه داشت.

چیستان ها در گویش های متفاوت معمولا با جمله پرسشی (ای چیه، یا اون چیه یا آن چیست؟ ) شروع می شود و آن که بتواند آن را دریابد، پاسخ خود را با واژه باشد و اگر درست نگوید با واژۀ ( نباشد) می دهد. مثلا اگر چیستان کلاغ نباشد می گوید: کلاغ نباشد، اگر بود می گوید کلاغ باشد.

 در شهرستان رامسر و حومه از چیستان با نام " هچ مچه" یا " هچ مچه گه نقل" یاد می شود. معمولا در مراسم های آیینی نظیر شب یلدا- نوروز- جشن های سنتی و مراسم عروسی- شب نشینی ها و غیره برای گذراندن اوقات فراغت و سرگرمی مردم به چیستان روی می آوردند.

در بیان چیستان ها نیز اغلب از گوشه و کنایات و یا الفاظ اشتباه جهت انحراف ذهن شنوندگان از دادن جواب سریعو صحیح استفاده می گردد. چند نمونه از چیستان های رایج در شهرستان رامسر به شرح ذیل می باشند:

۱- برارگه سبز قبا سر به جیره پا در هوا

جواب: سیر

۲- اندی(ایجه) درازه تا کوه    انگشت به کین کوکو    اگه مرده بوگو!

جواب: رودخانه

۳- یکی یه دو  نبونه    دو ته یه سه نوبونو

جواب: خدا - شب و روز

و .........

منبع:

۱- شعور-اسدالله. ۱۳۸۲. ريشه‌هاي نمود ادب شفاهي «چيستان» در فرهنگ اوستایی.سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی ملل متحد (يونسکو) .

۲-http://jaghori1.com/?p=701 وبلاگ جاغوری

 

 

چيستان هاي نيكو با جواب


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

جوابیه یک دوست شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ 9:39

سلام من مادر بزرگم در جواهرده زندگی میکند
من گیم نت جواهرده رفتم لپا سر وسماموس هم رفتم
حاج تقی قاسم نژاد پدر بزرگ من است
من گالش هارا دوست دارم وهمچنین کیجه گلی جوردی.

 

جوابیه:

با عرض سلام

از قهر کیجه گل جوردی با توره کینه (سلاح سرد و همراه همیشگی) آنها بترس!!!!!

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

ترانه های چاروداری پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۲ 12:48

توجه: برداشت از متن فقط با اجازه مولف امکان پذیر است"

در زمان گذشته در سخت سر، حمل و نقل مسافران و بارهایشان توسط چهارپایان انجام می شد. از عمده چهارپایانی که مورد استفاده قرار می گرفتنداسب، الاغ و  قاطر  بودند. از گاو نر (ورزا) نیز بیشتر در کارهای کشاورزی نظیر شخم زدن استفاده می شد . الاغ ها بیشتر توسط افراد  غیر بومی نظیر تاجران ، نوروزخوانان و دستفروش ها از استان های قزوین، گیلان ، طالقان و ... مورد استفاده قرار می گرفت. ولی توسط افراد محلی به دلیل قدرت و طاقت فراوان  و مهارت در گذر از پرتگاهها و مسیرهای پر پیچ و خم کوهستانی در هنگام کوچ از قشلاق به ییلاق بیشتر از قاطر استفاده می شد.

افرادی نام آشنا به نام "چارودار" کار کوچ دادن افراد و حمل بارها را بر عهده داشتند . چاروادارها گاهأ مسیر 25 کیلومتری رامسر تا ییلاق جواهرده(از راه رودخانه) را در زمان 6 ساعت و اندی می پیمودند . سرعت کار در زمان کوچ گاه از این هم بیشتر می شد. چاروادارها سبب بوجود آمدن خرده فرهنگی به نام چاروادری (اسب گالشی=نگهدار اسب) در منطقه خود شده اند.

 

برخی از ترانه های محلی آنها  هنوز هم بر سر زبان هاست.

ترانه های چاروداری برگرفته از شور و عشق عاشقی و دور ماندن از معشوق، سختی کار همراه با مضامینی زیبا و پندآموز و کنایات زیادی نیز همراه است . چند قطعه از آنها توسط آهنگ سازان و ترانه خوانان گیلکی زبان به شکلی نو و امروزی درآمده است و مخاطبان زیادی دارد .

در ذیل به چند ترانه چاروداری اشاره می گردد.

 

سَمند قاطر

بهاره بِمَه نوکوردِم چاروداری

سَمَن قاطر بَچِرسِه مُلکِ ساری

سمن قاطر تی پا نال(نَعل) نِدَشتِه

هزاران حیف تی صَحَب یار نِداشتِه

سَمَن قاطر مِرِه خلخال برسان

صُبِه تا چاشت مِرِه می یار برسان

اگر می یار خاتِه وِرِه وَنِرسان

وی جیب دل دَس دُسمالِ مِرِه  برسان

*******

 

رَهَم دور و دراز است، مَرکَبم لَنگ

که بارم شیشه و هم صحبتم سَنگ

من از عمر خودم خیری
ندیدم

چرا بر شیشه ی مردم زَنم سنگ

******  

 

درﺧﺖ ﻏﻢ ﺑﻪ ﺟاﻧﻢ ﻛﺮده رﻳﺸﻪ.

 ﺑـﻪ درﮔــﺎه ﻓﻠــﻚ ﻧﺎﻟَــﻢ ﻫﻤﻴﺸﻪ.

 رﻓﻴﻘان ﻗﺪر همدیگر  ﺑﺪاﻧﻴــﺪ.

اجل سنگه (سنگ است)که آدم مثل شیشه

******* 

 

ترانه چاروداری (استان گیلان)

 

امَرَه بِجار بِمبِِه زحمت بکیشه

می جان یاره ! سورکوجی لاکوی

تی چلچرانه! همه شو  شیانه

امشو شیمه خونه ور شیرنی خورانه

هیچکِ نگوته ! می دل کاره

تنلبار بگته ! می دل یه  پاره

می چینی کاسه! می چینی قوری

تازه یارم هگیته بو تی چشم کوری

شو خوته منم

دِ گوته منم

***

چندی مو پوس واکنم ای پرتقاله

چندی نیاه  واکنم بلندی تالاره

بلندی بالا دِنگو، می دیل کاره

امشو نشاس واکنیم، فردا دوباره

می چینی کاسه! سورکوجی خاصه

***
قربان بشم لاکوی تی چپ راسه

قربان بشم لاکویه تی فرق راسه

می چینی کاسه!می چینی قوری !

تازه یارم هگیتبو تی چشم کوری

دِ گوته منم، شو خوته منم

آفتابه او سنگینه جور گیته منم

 

 

 

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

بازی هفت سنگ دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ 12:33

http://img.tebyan.net/big/1389/04/42109230918844154968017821323110225118179.jpg

این بازی در اغلب استان های کشور اجرا می شود.

در این بازی استفاده از ۷ قطعه سنگ کوچک و بزرگ و پهن که بر روی همدیگر قرار می گیرند مرسوم است.دو گروه بازیکن (تعداد هر گروه ترجیحا چهار نفر یا بیشتر) یکی در پشت سنگ ها و دیگری در فاصله دو تا سه متری از آنها قرار می گیرند. گروه اول توپ هفت لا(توپ تنیس) را به طرف سنگ ها  پرتاب می کند و اگر ضربه اصابت کرد گروه اول پا به فرار گذاشته و گروه دوم با همان توپ باید ضربه ای به اعضای گروه اول بزنند و آنها را از دور بازی اخراج (بیرون) کنند. در این میان و در کنار شور و هیاهوی بازیکنان برخی سپر بلا شده و توجه ضارب را به سمت خود معطوف می نمایند تا همبازی آنها بتواند در فرصتی مناسب دوباره سنگ ها را روی هم چیده و گروه شان برنده شود.

این بازی علاوه بر تقویت روحیه کار دسته جمعی و حس همکاری سبب ایجاد نشاط و تقویت عضلات پای کودکان و نوجوانان  نیز می گردد.

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

دشنام چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ 8:16

در ادبیات عامیانه و در افواه مردم اغلب دشنام ها با استفاده از تشبیهات و در برخی موارد اغراق در لحن و گفتار محاوره ای مردم بر زبان جاری می شود.  هر یک از  کلمات دشنام نشان دهنده عمق آزردگی و یا شدت نفرت از طرف مقابل است که با کلماتی کوتاه اما کوبنده شخصیت و منش طرف را زیز ذره بین برده و در اندک زمانی نیز به صورت شایعه در بین مردم عادی رواج می یابد. انتساب افراد یک منطقه- محله و یا قومی به یک نسبت بد گاه به دور از غرض ورزی بوده است ولی به شدت رواج می یابد به صورتی که تا سالهای بعد هم این نسبت ناروا به صورت زبانزد و یا مثل های عامیانه از نسلی به نسل بعد منتقل می شوند.

در شهرستان رامسر و حومه نیز برای افراد  از منطقه ها و محلات مختلف نسبت هایی را به صورت عرفی رواج داده اند که نتیجه ای جز برآشفتن افراد و تیره کردن روابط دوستانه بین مردم یک شهرستان به بار نمی آورند. اصطلاحاتی نظیر کلاچ(یا کلاچ خور) در سادات محله(سادات شهر)- کل دم خور(خوک خور) در ابریشم محله- خسیس بودن در رمک(دو ساعت داخل مسجد نشستن و یک استکان چای نخوردن)- خوک شکار در لمتر (چهارشنبه ها با دمیدن در شاخ گاو مردم برای شکار خوک که آفت مزارع برنج بود جمع می شدند) و غیره همگی نشان از ایجاد اختلاف و جو  بدخواهی در بین مردم یک دیار دارد که توسط عده ای سفسطه جو و بی دین به صورت شایعه پخش شده است که در بین مردم عامی هنوز هم رواج دارند.

بن مایه و ریشه این تحاریف چیزی جز نفرت و بی مسئولیتی افراد گوینده این تحاریف نیست. در کشور ایران نیز مردم برخی از شهرها را با نسبت های ناروا تشبیه می کنند که نشانه کوته فکری افراد بوده و به دور از هرگونه انصاف و واقع بینی است . این حرف ها جز برانگیختن خشم و نفرت در بین هموطنان گرامی که اجزای یک پیکر هستند نتیجه ای به دنبال ندارد.

در ذیل به برخی از آنها اشاره می گردد:

کله‌ماهی‌خور

کدو خور (کهی)

            مردم مازندران

 
سوسمار خور
 
 
اهالی یزد
 
 
مُرده‌خور
اهالی قم (به معنای سورچران در مراسم سوگواری)
 
خر (تُرک‌خر)
 

کله‌خر

اهالی مشهد

خالی بند

       تهرانی

بلوف زن

       آبادانی

و ............

 این دشنام ها و بدگویی ها  گاه به شکل زبانزد نیز  عنوان شده و به صورت غیرمستقیم  نفرت گوینده را از افراد و یا مردم خاصی نشان می دهند. در ذیل به برخی از آنها اشاره می گردد:

۱- تی نسل سنگ سر بکارن  د در نیه

نسل تو را بر روی سنگ بکارند تا زیاد نشود.

کنایه: دشنام و شدت نفرت از یک نژاد و یا یک قوم

 

۲- پوچایه  بوگوتن  تی گی دوایه وگیته وی سر لا بده

به گربه گفتند مدفوع تو داروست رویش را پوشاند.

کنایه: آدم خسیس

۳- خوره نخوارده مره نده  گندم بوکورده سگ بده

نه خودش خورد و نه به من داد بلکه گندم کرد و به سگ داد.

کنایه: آدم خسیس نهاد که منفعتی حتی برای خود  از داشته هایش نبرده است.

۴- سگ سولوتی- کولی بازی

کنایه: با جمعیت خانوار زیاد و پر سر و صدا

و ......

متن شعر شهریار(بهجت تبریزی) که توسط نماینده تبریز در مجلس قرائت شد:


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

 منبع: برگرفته از کتاب " زمزمه های گیل مازی" تالیف  نگارنده

  

 

 

در شهرستان رامسر  مردم بر این باور هستند که  عزیز شاگرد یک قلع گر بود . استاد قلع گر  وقتی صداقت و امانتداری عزیز را دید شبی در یک مهمانی شام عزیز را به خانه اش دعوت نمود. سپس مادر، دو دختر استاد قلع گر را با کمی آرایش و لباسهای زیبا بر سر سفره نشاند  تا دل عزیز را بربایند. عزیز فورأ این شعر را خواند.

عجب اُستاد تو اُستا پدر مُو

زنت باشد به جای مادر مُو

عجب دو دُختره بَزَک بَزایی

تی دوتَه دختر به جای خواهر مُو

نگار با کَل احمد پیرمرد که پسرخاله نگار هم بود، ازدواج کرده است. کَل اَمد نیز برای عزیز ترانه می خواند:

تو زیبا دختری مو تی اسیرِم

تو فرش تازه مُو کهنه حصیرِم

تو حق دارِه مِرِه لوچان(چشم غُرِّه) بَزِنی

تو دختر جوانی مُو مرد پیرم

عزیز در روستاهای مختلف می گشت تا اینکه به روستای نگار رسید و فهمید که نگار به زور با کَل احمد ازدواج کرده است. نگار نیز از پشت سر عزیز را می بیند که در حال انجام قلع کردن ظروف مردم روستا است لذا اینطور می خواند:

استاد قلعه گر تی دستِ علی بگیرِه

تی دَست نرم بِدار می جان قَلی بگیرِه

تی دشمن کورا بو تو دنیا بگیری

آب زمزم  زنِم تو هرگز نِمیری

 

عزیز سرش را برگرداند و نگار را دید. قضیه به پیش قاضی رفتن کشیده شد. قاضی نیز چند نفر دختر هم شکل و قیافه نگار را پیدا کرد و لباس یکدست به آنها پوشاند و آنها را به صف کشید . دخترها روی سنگ ها ایستادند. مسابقه ای برگزار شد تا عزیز بتواند نگار را از بین آنها انتخاب نماید. عزیز اینطور خواند:

نگارم چادرش سی رنگ دارد

دو پایش بر سر یک سنگی دارد

نمی دانم بگویم یا نگویم

زره پوشیده میل جنگ دارد

(* نگار در زیر لباسش زره پوشیده بود تا اگر عزیز در این مسابقه پیروز نشد کَل احمد را بکشد).

 

در ادبیات کهن و امروزی ما نیز  "نگارخوانی " در شعر شاعران معاصر و غیر معاصر وجود دارد. در اغلب ابیات  از نگار همواره به عنوان موجودی در اوج زیبایی و مهربانی و فرشته ای آسمانی که بر زمین آمده است یاد شده است.

 

نگار تازه خیز من کجایی آی کجایی

به چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایی

نفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیده

دم مردن عزیز من کجایی آی کجایی

بمیرم تا تو چشم تر نبینی

شَراره آه پرآذر نبینی

چنان از آتش عشقت بسوزم

 که از من رنگ خاکستر نبینی

 

 نگارخوانی در طالقان


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |