متن شعر شهریار(بهجت تبریزی) که توسط نماینده تبریز در مجلس قرائت شد:
الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی ********** چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی ********** چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی
چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی ********** به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی ********** جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی ********** به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی ********** به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی ********** به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی ********** اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل ********** فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل ********** تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل
ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم ********** عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم ********** چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن! ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد ********** ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد ********** چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد ********** نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد ********** چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد ********** چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد ********** هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود ********** کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود ********** کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان ********** نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان ********** مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن ********** الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
