


برنامه رادیو جواهرده- شماره 28
چاروداری
دانلود آهنگ http://beeptunes.com/track/3464221
اثری از: جمعی از هنرمندان
از آلبوم: موسیقی قومی تنکابن
http://www.bandpay.ir/wp-content/uploads/Ruze-Pedar.jpg
چاروداری-چروداری-چربداری
به دلیل نبودن جاده و وسایل نقلیه در زمان گذشته و در هنگام کوچ از قشلاق به ییلاق جهت انتقال مسافرها و وسایل زندگی چارودارها فعالیت زیادی داشتند.آنها همچنین فروشندگان خرده پای گذشته گیلانی، مازندرانی و سایر استان های غربی، شرقی نیز بوده اند که با چهارپایان خود کالاهائی مانند:برنج، گندم، حبوبات، ذغال و هیزم را به نقاط دیگر منتقل می کردند و در مقابل نفت، قند، چای و کالاهای مورد نیاز منطقه خود را می آوردند .
موسیقی آوازی هم بازتاب زندگی چارودارها است که به وسیله چارودارها خوانده می شد. ملودی چاروداری گاهی در ریتم 6/8 و گاهی بصورت آوازی معمول است که آوازگونه آن بیشتر رایج است . چارودار گاهی سواره و گاهی پیاده بوده و احتمال می رود هنگام سواره و یورتمه رفتن بیشتر آواز سرمی داد.
قطعه ای از آواز چاروداری
..................................
چاروداری کُنم،شب دار وشب گیر(چاروداری می کنم از اول صبح تا شامگاهان)
دسته یاسه بیته کمر ره زنجیر(دست مرا این کارسنگین زخم کرده است و کمر مرا هم زنجیر)
دتر دارون شوموتیر بخورین تیر(انهایکه دختر دارند الهی به تیر غیب دچاربشوید وتیر بخورید)
من مرد جوونا زارزار بومه پیر(زیرا شما با ندادن دختر به من جوان، پیرم کردید)
-----------------------------
سَمند قاطر
بهار بِمَه نوکوردِم چاروداری
سَمَن قاطر بَچِرسِه مُلکِ ساری
سمن قاطر تی پا نال(نَعل) نِدَشتِه
هزاران حیف تی صَحَب یار نِداشتِه
سَمَن قاطر مِرِه خلخال برسان
صُبِه تا چاشت مِرِه می یار برسان
اگر می یار خاتِه وِرِه وَنِرسان
وی جیب دَس دُسمالِ مِرِه برسان
https://s16.picofile.com/file/8428810800/%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B5_%DB%B1%DB%B4%DB%B3%DB%B7%DB%B2%DB%B5.jpg
https://s16.picofile.com/file/8428395784/Bahar1400.jpg
باز بهار آمد اُتُلِ
تی شعر درآمد اُتُلِ
تو وَسه چی بوکونی کِلِّه رِضایَ اُتُل
هَر وَخت تی وَرزایَه اُتُلِِ
https://lh3.googleusercontent.com/proxy/wMfJyifp59ur6Wt6q4x-ARvavAhu_j6wQR0F3iyzlC7ErMMhh4I7vLzA2Vnn2esqu4t_PGpa_IrNT0k8CeCan4gOam0N0fWz6x0mR8Xf0wU2IiAkGzPcCiHsPVctv3dr_zMs9yj19RLjupgO_MsH74ZUcYcNeqPZ-ggMfDbAn40kpg
در مسیر جاده جنگلی جواهرده رامسر قبل از امامزاده فضل و فاضل زُورِک(که به غلط زَرودَک خوانده می شود) روستای ون میزی با جنگلی از درختان گردو و فندق و مردمی سخت کوش و مهمان نواز از نسل گذشته دیار سخت سر وجود دارد.
این روستا به دلیل داشتن راه شوسه از مسیر آسفالته جواهرده و از طرفی از طریق امامزاده زورک(زوره) که به احتمال محل دفن شهدای جنگل و یاران میرزا کوچک خان است، دسترسی دارد.
مردم این روستا قبلا به کار دامداری، ذوب آهن در منطقه آهن پُچان و سیرسی که هنوز آثار کوره های زغال گیری و دوب فلزات وجو دارد) و کوزه گری (با نام خانوادگی خمیری) اشتغال داشتند.
در حال حاضر تعدادی از آنها هرساله در فصل گرما به منازل مسکونی و ییلاقی خود در آنجا کوچ می کنند.
روستای ون مزی نام خود را از نام دو درخت وَن و درخت میزی که در لهجه گیلکی رامسری به درخت بلوط جنگلی گفته می شود، دارد.
https://s17.picofile.com/file/8422821768/%D8%AA%D9%82%D9%88%DB%8C%D9%85_1400.jpg
https://s17.picofile.com/file/8418017868/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF_%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%86%D9%87_ADINEH.JPG
https://s16.picofile.com/file/8413799476/ramsar_Local_clothes_%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D9%85%D8%AD%D9%84%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B3%D8%B1.jpg
جواهرده تا سال 1404
محمد ولی تکاسی
ظهور و پیدایش شاخه های جدید گردشگری در جهان مثل گردشگری سلامت، مذهبی، دریایی و دیگر شاخه های فعلی آن نظیر اکوتوریسم و غیره حاکی از اهمیت رشد و گسترش این صنعت در مناطق مختلف جهان با توجه به امکانات باستانی و طبیعی آنها خواهد بود. به همین دلیل هر کشوری که آرزوی رونق این صنعت را داشته و دارد سعی می کند راهکارهای مختلفی برای معرفی توانمندی های گردشگری منطقه خود به دیگران را به کار گیرد تا حجم بیشتری از گردشگران را به سمت مرزهایش جلب کند. حذف روادید، پایین آوردن هزینه سفر و اقامت در منطقه ، ایجاد انگیزه های مختلف مثل جشنواره های خرید و برگزاری بازیهای سنتی و ورزشی از جمله راهکارهایی برای جلب نظر گردشگران و در نهایت رونق صنعت گردشگری کشورها بوده است .
بر اساس سرشماری سال 1390 جمعیت جواهرده به 9800 نفر(2400 خانوار) افزایش یافت. در سال 1395 نیز سرشماری عمومی در کشور انجام شد و احتمال می رود با توجه به خوش نشین بودن منطقه و امکان عدم سکونت در فصول پاییز و زمستان به دلیل برودت زیاد هوا، آمار جمعیت محلی ساکن در ییلاق جواهرده از این هم کمتر شود[1]. کما اینکه ما در سالهای اخیر،کمتر شاهد سکونت افراد محلی و بومی در فصل تابستان در جواهرده هستیم. رضایت و افزایش درآمد مردم محلی از توریسم می بایست در سرلوحه تصمیمات و هم اندیشی های دولتمردان قرار بگیرد تا گام های بهتری در زمینه توریسم پایدار و رونق گردشگری در منطقه برداشته شود.
به نظر می رسد عواملی نظیر مهاجرت افراد محلی، افزایش قیمت کرایه منازل استیجاری، خرید مواد خوراکی و افزایش هزینه زندگی، برگزاری کلاسهای فوق العاده و جبرانی دانش آموزان رامسری در فصل تابستان، نگرانی مردم از وضعیت وخیم رو به رشد ساخت و سازهای غیر منطقی و به دور از اسلوب و قوانین مطابق با منطقه گردشگری و غیرهمگام با بافت سنّتی که فقط جیب بانکهای وام دهنده را پر می نماید و هم چنین راه یابی افراد غریبه به جواهرده جهت خوشگذرانی و هنجارشکنی برخی از این افراد به اصطلاح متجدِّد و نوگرا به باورها و اعتقادات مردم این ناحیه، همه این عوامل می تواند موجب عدم رغبت مردم بومی منطقه به گذراندن اوقات فراغت در جواهرده شود. (نظر شخصی نگارنده).
هجوم مسافران و گردشگران برای یک یا چند روز و نبود امکانات زیرساختی نظیر جاده آسفالته در برخی مسیرها، عدم رعایت بهداشت محیط در اماکن مناسب جذب گردشگران، با توجه به تصویب طرح های خرد و کلان و جذب اعتبارات، بازسازی بافت سنّتی، احداث چند بوستان جنگلی، وجود اتاق ها و یا خانه ها وهتل ها بدون پارکینگ مناسب و غیره همگی دست به دست هم دادهاند تا عرصه بر مردم محلی و بومی که سالها به دور از هیاهوی شهری و مشکلات عدیده به دامان طبیعت پناه می بردند، تنگ و تنگ تر شده و دیگر نتوانند روی آسایش و آرامش را ببینند.
بر اساس نتايج حاصل از بررسي شاخص های عمده بخش گردشگری در سند چشم انداز کشور
(1404-1384)چنین اعلام شد:
1- عدم بهره برداري مناسب از حجم عظيم آثار تاريخي، فرهنگي و طبيعي متنوّع و جذاب كشور.
2- عدم كفايت اعتبارات دولتي براي پژوهش، حفاظت، مرمت، احياء و معرفي اين آثار ارزشمند و در معرض نابودي قرار گرفتن يا به فراموشي سپرده شدن اين آثار مهم تاريخي، فرهنگي و طبيعي.
3-عدم بستر سازي براي سرمايه گذاري مُستمر در تأسيسات و تجهيزات گردشگري كه باعث مُستهلك شدن اين تأسيسات و كاهش بهره برداري مناسب از آنها گرديده است.
لذا می توان احتمال داد که ادارات، ارگان ها و نهادهای دولتی و یا وابسته به دولت نتوانستند امور مربوطه به رشد و توسعه گردشگری را با اقتصاد بیمار وابسته به نفت به نحو اَحسَن انجام دهند. اگر چه در این راستا تعدادی از مسئولین کشوری، استانی و شهرستان نهایت سعی و تلاش خود را نمودند ولی در مسیر خلاف آب شناکردن در بعضی مواقع مانع تراشی ها و مشکلات زیادی را نیز به همراه دارد. اگرچه پیش بینی شده است ایران تا سال 1400 بیش از 14 میلیون گردشگر داشته باشد ولی در برخی مناطق هنوز کارهای شایسته و بایسته برای جذب گردشگران انجام نشده است.
رشد قارچ گونه ساختمان ها و آپارتمان ها در جواهرده و مسیرهای بین راهی آن بدون برنامه ریزی قبلی، آزمایش مکانیک خاک و بر اساس سلیقه و هزینه های مالک /مالکان جهت کسب سود و درآمد بیشتر در آینده ای نزدیک ما را با حجم انبوهی از مشکلات نظیر تأمین آب آشامیدنی سالم، دفع زباله و فاضلاب، آلودگی رودخانه ها و جنگل دست کاشت مواجه می سازد. در نهایت تبدیل شدن جواهرده در سالهای آتی به صورت روستایی بی آب و علف و به دور از مناظر طبیعی و جنگلی امری محال و دور از انتظار نخواهد بود.
با توجه به سیاست کلان بخش گردشگری و توجه به دستورالعمل کلّی اهتمام به امر ميراث فرهنگي, تاريخي و طبيعي كشور که وظيفه اي است همگاني، می توان اذعان داشت که نقش مردم و فعالیت نهادهای مردم نهاد(NGO) جهت کمک در اجرای فعالیت های دولتی کمتر به چشم میآید که نتیجه این کم توجّهی مسئولین محترم را شاهد هستیم.
همگام با طرح های عمرانی در حال اجرا در جواهرده با وجود دو رودخانه در شرق (ناوکَش دره) و غرب (اسبی آو کَش) در دو طرف جواهرده به یک سیل برگردان در وسط ده جواهرده جهت هدایت روانآب های سطحی و نزولات جوی نیز مدنظر قرار گیرد. علیرغم انجام کارهای آبخیزداری موجود بر روی رودخانه، انجام تراس بندی در دامنه کوه های منتهی به چشمه برتُل از بالای آبشار دارالوداع و کاشت نهال در بالادست جواهرده (غیر از مرتع قرق شده سُردانه کول=تاک سر) جهت پیشگیری از وقوع خطر سیل و هجوم بهمن و صدمه رسیدن به مردم و خانه های آنها نیاز است.
کارشناسان محیط زیست، منابع طبیعی، گردشگری و میراث فرهنگی، مسکن(از نظر ترکیب و رنگ در طرّاحی سازهها جهت ایجاد آرامش) و کارشناسان شاغل در اقتصاد توریسم و تورهای گردشگری همه متفّق القول هستند که جهت قدم نهادن در مسیر درست گردشگری، ارزآوری مناسب، ایجاد اشتغال ، تهیه بِرَند برای محصولات کشاورزی نظیر فندق و گل گاوزبان و حفظ میراث ناملموس نظیر مهمان نوازی اهالی و نان محلی (کلوبیج کِشتا) و تجهیز امکانات جواهرده با حفظ بافت سنّتی و خانه های قدیمی و با توجه به وجود مناظر طبیعی و بِکر و حفظ آنها برای نسل آینده، نیازمند یک حرکت بسیجی و جهادی برای تهیه طرحی جامع و فراگیر با شرکت نهادهای ذیربط، همکاری مردم و سرمایه گذاری بیشتری بر روی آموزش و فرهنگ عمومی گردشگرپذیری از طریق رسانه های جمعی، افزایش افق دید و بینش مسئولین و استفاده از نیروی کارشناسی با استفاده از تجربیات کشورهای همسایه می باشد.
منابع مورد استفاده:
1-سند چشم انداز توسعه بخش میراث فرهنگی وگردشگری کشور ایران (1384 تا 1404 ).
آدرس اینترنتی : سند چشم انداز گردشگری کشور ایران - افق 1404.
2-کشکول (http://www.emadezzati.blogsky.com/1392/03/01/post-173/)
[1] - در آمار دیگری بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰ حدود ۹۸۰۰ نفر (۲۴۷۰ خانوار) است(شورای دهیاری جواهرده، 1394).
https://seeiran.ir/wp-content/uploads/2017/05/210.jpg
https://www.bloghnews.com/images/docs/000216/n00216897-r-b-001.jpg
منطقه جنّت رودبار رامسر
در روزگاران گذشته بخشی از گرجیان تاریخی به شمار میرفته است. به عبارتی دیگر منطقۀ جنت رودبار منطقهای ییلاقی و کوهستانی است که پیش از این جزئی از بخش بزرگتری بوده که با نام گرجیان خوانده میشده است. پس از اینکه نام گرجیان از صفحۀ ضمیر و از روی نقشه پاک میشود قسمت ییلاقی آن دست به مانند بخش جلگهای منطقه به گلیجان ضمیمه میشود. پس از آن در اثر گذر زمان از منطقۀ گلیجان نیز جدا شد و به عنوان یک دهستان مستقل به شهر رامسر پیوست. این استقلال و جدایی از منطقۀ گلیجان برای دهستان جنت رودبار در سال ۱۳۵۸ هجری شمسی رخ داد. پیش از آن رامسر نیز بخشی از تنکابن به شمار میرفت. در حال حاضر جنت رودبار بخش و دهستان جنوبی شهر رامسر را تشکیل میدهد و پهنۀ وسیعی از خاک این منطقه را به خود اختصاص داده است.
چورته:
روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان رامسر در استان مازندران ایران.این روستا در دهستان جنترودبار قرار دارد . این روستا در حدود ۳۰۰سال قدمت دارد. تمام افراد روستا نسبت نزدیک دارند . تعدادی از بازیهای محلی و مسابقات کشتی قهرمانی گیله مردی(مشت کشتی) استان های گیلان و مازندران در این روستا از توابع جنت رودبار رامسر برگزار می گردد.
زَرِج لات
محمد ولی تکاسی
هوا کَم کَمه رو به تِریکی(تاریکی) شا دِبا. نیماشتَه سَر(عصر هنگام)کولاک نَم نَمه وَرِسِه! ناگهان آسمان کین لوکا دَکِت. کولاک علی بوگوتِه. به فرمانی خدا سیل راه دَکِته. روخانه همچون دیو دوسَر هرچی وی سر راه با خرابا کُرده. یِروغه اَسب مُثان(ایلخی اسب) سر به جیری راه دَکِت. تمام زَرج لات[1] هم آو بگیت. تمام راشان تولوشو(گلی) وَکِت. دِ ماشین جار نُشا(بالا نمی رفت). امشوب حاج مَم تقی(محمد تقی) وَچه عُروسی با. عُروس هم غریبه با. مَشما بَزَن هی حیاط دل مردومِ شام هَدَن. صدای ساز و سُرنا تا هفت تَه آبادی آن وَرتر شونوبا. مردوم دل خوش نداشتِن. اُشان دل "انجیل کشِ گِه تول وَر نیابا"! ای رایَه چوتَه وَنِه وگِردِسِن؟.
ساعت 9 شب رَد بَدَه وَرپ هم کولاک دُمال سَر، راه دَکِت. داماد پَئر هم بوگوت: امشوب همه عزیزان می خانه وَر هِسَّنِن کسی جایی نوشَنِه(نرود). مردوم خیال راحت بابا. شروع بوکوردن به رقص و پایکوبی تا نصفه شوب. بعد هم خودِ دار و بار بوکورده بی(درخت تراشیدن و جابجاکردن). خوده مُرده آدم مُثان، بَنَن بُخواتِن. اُشان خر و پُف هوا بُشا.
حاج مَم تقی با بقیه وَچه شان قاطر سوارابان بُشان تا بَساط صبحانه فراهم بوکونون. بین راه وَرپ هَلَه وَرِسه. مِشتی شمع افروز هم لوسو(خمیر) گالَه بگیت تا نان چاکونه. خلاصه تا ساعت 8 صبح مهمانشان صبحانه بَدَن مُرخصا کُردن.
یکی بوگوتِه الَن دو ساعت دیگه خا چاشته!، کوجار بیشیم یه دور بزنیم هندَه "هیجه پوسَخت وَکیم". یکی دیگه بوگوتِه: در دیزی بازه حَیای گربه کو؟ خلاصه مردم هر کدام بَشان دنبال زندگیشان.
شمع افروز هم داماد مار با خوشته وَچه گوش بِلَکنه(زیر گوشش نجوا کرد)!:
پسر! خَجره خیلی تیز بو (باشَه) وی توک پُرَنه[2]. خیلی باید با عروس خَانم مدارا بوکنی. در زندگی نه اَندی گردن شَق باش تا مردوم تِره جی بَترسِن نه اَندی بی غیرت باش تا بوگون:
"وی تئارِ دُمُه دِنی یَه"[3]!
دبار شومارشان کلانتر بان هر یِه گَپ زَن نوشتنین(نوشتنی) با. اَلَن خا عروسشان توک دَارِن خودشه شومارشانِ حریفِن.هر یِه گَپ زَنِن "آدم سر اُسبوج(شپش) می یَره"!
[1] - زرج لات (زرولات=آسیاب لات) از دهات اشکور و آب ریز رودخانه کوچک آن به طرف رودخانه تُمل رود است. زَرج در لهجه گیلکی رامسری به پرنده کبک گفته می شود که دارای نوارهای زرد رنگ بر روی بال خود است. پیداشدن گورهای گبری در آن نشان از قدمت زیاد این منطقه دارد.
[2] -کنایه: تندخویی و پرخاش کردن بی مورد زندگی تو را از هم می پاشد.
[3] - کنایه: یعنی مدیریت زندگی را بلد نیست و نمی تواند مشکلات زندگی خود را از روی عقل و منطق حل نماید.
نیسان آو
محمد ولی تکاسی
وَرپ، دودولی زَه. امسالِ هوا یِه دَ جور سَردا کُرده با. سرما آدمه تا مغز و استخوانِ تیر کَشنِه با. وَرپ دارِشانِ سر و کوله سفیدا کُرده. قلعه بند تُک تِرمی دابا. امسال زِمُسّان زو شروع بابا . زمسّان سختی در پیشِ. خدا به خیر بِیَرِه.
وَچه نوبو(تَب) بوکورده. وی بدن داغ با خودِه زغال خُلکا مُثان سوتِنه با(مثل زغال آتش گرفته می سوخت). وی مارِه دوگشوب شَنسَه میجال(غروب دیشب) توب داسِدینی نخِ[1]، گُذر مَن دابوسته تا شاید وی تب قطعا باشِه. وِرِه "نیسان آو[2]" کِچَه(قطره) هَده تا وی توب بند بی یَه. اَمّه نِمَه! اَی خدا، ای درد و سوج مَن دوا و دکتر کوجار پیدایَه. سگ لاب بوکرده. یعنی یکی هَمَه دِبا؟ بی کَسانِ کَس خدایَه!.
هَمُساده زِنِه با(زن همسایه بود). فانوس به دست بمابا. یِه کم ماست گیج(مایه ماست) خَسِه. بگوتِه: چی بابا؟. بوگوتِن: اَندی نذر و نیاز بوکوردیم. سُماموس اَسّانِه گهواره دابوستیم. سرکیتاب وِگیتیم تا بعد از پنج تَه کیجا، خدا ای یِه دانه وَچه گِه، اَمِرِه هَدَه. وی تُک لب شکری یَه(دهانش لب شکری است). نِحیفه، کم بُنیه، جان ندارِه. وِچین دوچین گوشت وِرِه وِنی یَه.
"آغوز بیشکن بَن وی لافَه می سر بیشکِن بَن وی طالع" . اَمِه سرِ دِ ویشتَراز این دِنی با! خدایا به بزرگیت شُکر!.
هَمساده زِنِه وی سر و گوش دَس بکشی یَه، بگوتِه: وَچِه تَش گیتَّرِه!. وَرِسین وِرِه بابُرین ده بالایی یِه دکتر تازه بمَه خیلی زرنگِه.
وَچَه گِه کولِ گیتِن. ورپ شوب راه دَکِتِن دکتر خانه. بین راه وَچَه آو بِخَسِه. هَندَه وِرِه "نیسان آو" بَدَن(هَدَن). وَرپ همه جارِه سفیدا کُردِه با. دکترخانه راه دوربا. چاره چی یَه وَنِه ای رایَه شان. بلکه فرَجی وَکِت.
دکتر وَچِگه (پسربچه) ماینه(معاینه) بوکورد. بوگوت: وَچه تب مالت بِگیتِه. وِرِه یه آمپول بزه. صد تَه قرص هم هَدَه بوگوِته: روزی یکی وَنِه بُخواره تا خوبا باشِه. وَگردسوبون پَئرگِه پا دَرشا. با وَچِه گِل بَگنسِه(افتاد). وَچَه هم فقط یِه ناک بَزَه.
وَرپ هَندَه دودولی زَه . همه جار خودَه وَرپ سفید با. فقط بخت ما با که سیاه با!.
شهریورماه1399
[1] - توب داسِدینی نَخ: مردم سخت سر قدیم بر این باور بودند که با بستن نخ در گذرگاه ها در شب و پاره شدن نخ توسط حرکت انسان و یا حیوان، تب مریض ها قطع می شود.
[2] - نیسان آو:مردم سخت سر قدیم بر این باور بودند که آب باران که در نیمه بهار(اردیبهشت ماه ) می بارد برای شفای مریض ها فایده دارد.
چه کار کردی بالا رفتی خود با خود جَلدی(جخدی) کردم
جان به جانش هم بوکنی هَندَه اَندی وجود نِداره خوشتِه زیندگی یَه راه بابارِه!. هَلَه چشمش به جیب خودشِه پَئر و مارِه این و اُن دَسِ نیا کانِه. آیا وِرِه لطفی بوکوردِن یا نَه؟. بعضی ها خا هم پوچا کُتِه هم، پُلا نَدَنِن. اَندی خسیس و مال به شیرینِن.
آدم وَنِه اَصل از تَن دِشتِه بی. ای دونیا مَن هِچ کَسِ دَسِ نیا نوکونِه. هر کسی باید خوشتِه گلیم ِ از آو بَکشه. یکی کمتره یکی ویشتَره. تی پَئر و مار همیشیک تی سر مَن نَسَّن[1].
اَلَن دِ وَنِه تی پا بوزی یَه، فلیک بزنی ، گالش مُثان پشت مَچِه گازه گیری، غیرت وِگیری کار بوکنی. اَلَن دِ تی کار وَختِه!.
نه اینکه یِه نصف آدم مُثان دَس جیب داکونی خیابانِ متر بزنی. بوگی کار پیدا نی یَه. یا "دستان ما کوتایَه خرما بر نَخیل"[2].
بِن به چی کاری علاقه دَرِه. باشو اول شاگردی بوکون. زیر و بَم کارِه یاد بگیر. اول کوچیکی بوکون تا بزرگا باشی. هر استادی اول شاگردی بوکورده با.
بُهلول بوگوتِه بان: چه کار کردی بالا رفتی بگوتِه: خود با خود جَلدی(جخدی)[3] کردم.
[1] - زنده نیستند.
[2] - نخیل: درخت خرما
[3] - شجاعت، دلاوری، چالاکی( فرهنگ معین و دهخدا).
تی دندان لوپو دَکِت وَنِه وِرِه بَکندی
زمانه گذرنه، چه خوب چه بد!. دونیایَه هر جور بگیری هوتَه تی هَمرَه سرکانِه. "هرچی بُنِه چی هوتَرَم سَرِه چَنِه".تا دونیا، دونیا با هیتَه با. آدم ضعیف پامال بُنِه. تا وَختی جِوانِه اَصلا و اَبَدا هُشیار نی یِه. وختی که هم پیرا بونواز هر طرف تی کلوبیچ پیتَه! "دِ تی تلیک هم دَر هَنِه". تی بدن دِ تِرِه هَمرِهی نوکانِه. تی دست و پا یا خوابا شونون یا دِ تی فرمان نی یَن. تی دندان لوپو دَکِت وَنِه وِِرِه بَکِندی، تَوَدی دور. هرسال که پیرتر بونِه، تی قُوّت کَمترا بونو.اگر خَنِه خیرات هم بوکونِی وَنِه خوشتِه دَسِ گِه هَمرَه هَدی تا تِرَرِه بُمانَه!
"خوشتِه گوره ندِی یِم، اَمَّه هَمساده گوره بِدی یِم خا". دونیا مَن هِچی مُنُم زَئَن نِدارِه. گَهی زین به پشتِ گهی پَشت به زین. هِچ زحمتی هِچ وَخت بی اَرج و قُرو(مزد) نِمانِه. تا تونِه در ای دونیا به مردم خدمت بوکون. اگر خلق خدا از تو راضی باشِن خدا هم از تو رضایَه. تی اطرافیانِ رسیدگی بوکون شاید دِ فرصتی نباشه تا بتونی جُبران بوکونی!!!
هر کی گوشِ خَنِه وَنِه گوشوارم بِخَه
محمد ولی تکاسی mwtokasi@yahoo.com
یِه روز چَن نفر جمعا بان بُشان زِن خاس(خواستگاری). بین راه زامامار بوگوتِه شیرینی و یِه دَستِه گُل هِگیریم دَس خالی خا بَدِه!. زاما پَئر که چال دره گِه آو بُخوارده با بوگوتِه: شیرینی خشک هِگیریم هم ارزانتره هم ویشتَره نظر هَنِه.
عروس مار که هَمساده شان وی نام بَنِه دَشتِن پَچ باقلَه دروازه وازا کُرده. هیته دسته گل و شیرینی خشک بِدَه وی دوک وَلا با(کمی ناراحتی). بفرما بَزه همه بُشان خانِه دِل بنیشتِن.
عروس پَئر از زاما پَئر سؤال بوکورده. خا شِمِه آقازاده چه کار مشغولِه؟. زاما پَئر بوگوتِه تازه خوشتِه درس تُمان(تمام) بوکورده اَلَن هم می پیش نجاری همرَه مشغولِه.
عروس مار بوگوتِه: می کیجا هم فوق لیسانس هِگیتِه اَلَن خانه نیشتِه می هَمرَه سبزی پاک کانِه تا وی پَئر بابُره بازار بُروشِه وِرِه پول چاکونِه. خُب دونیا این جور نمانِه. داماد یِه آسَت بکشی یَه (تأسف خورد).
یِه کم از این در و اُن در کوه کَلِک، گیلان مَلِک گَپ بَزَن.
زاما بوگوتو: اگر مِرِه به غلامی قبول بوکونین خوشته سعی کانِم یِه زیندگی خوب عروس خانم رِه ترتیب بَدَم. شِمه سربلندی اَمِه سربلندی هم هِسُّه. دورا دور اَمِه کَسِن فامیل هم هِسّیم. ایتَه ویشتر فامیلا بونیم.
عروس پَئر بوگوتِه: تو آدم خوبی هِسِّه. شغل هم دَرِه تونی خرج زیندگی بَکشی؟.
عروس مار(پَچ باقلَه) بوگوتِه: امَّه می کیجا وَنِه سیفا(جدا) بَسَّه.
شوپَئر بوگوتِه: "تو فِ بگو اُن فیهات دانِه(گونِه)". قَبلَن فکرشه بوکورده. شونو یِه خانه کرایِه کانِه بَسِّن وی دل زیندگی بوکونون .
عروس پَئر بوگوتِه: وَکِتِن اولاد خوشترِه مَعلومه! می دَس هم تنگه اَلَن همه چی گرانِه. مو جهاز خیلی دَس بالا گیتِه نوتونِم می وُسع زیاد نَرسنَه.
شومار بوگوتِه: عیبی ندارِه(بَعگِه نی یَه)، "هرکی گوش خَنِه وَنِه گوشوارَم بِخَه!". بهتره یکی دو سال اَمه خانه طبقه بالا بَسِّن. دِ آقابالاسر نِدَشته باشِن. خوشته آقایَن خوشتِه نوکر. یِه کم پول جمعا کُنِن خوشتره خانه زیندگی وَکِن.
بعد هم بنیشتن تاریخ عقد و عروسی مشخص بوکوردن، بُشان.
سِلام اَبار
سِلام، تا دونیا دل، روز و شوب وجود دَرِن، آدم خوب و بد هم هِسَّن. چند سال پیش بوشابام تا سِد مَحلِه گرما بَگِنِم. بدی یَم سگشان یِه خاش پاره دونی کَسِنِ فوخاس بَدَه دَرِن. خیلی بَترسی بام.
می ننه همیشیک گوتِه: سگه، سگ بگیرَه سائلِ(گدایَه) راه دَکَنه! مِرَم خوشتِه رایَه بگیتِم بوشام. اَلَن هم جنگ قدرت بین اَبَر قدرتایَه. از سگ هم بدتر کَسَنِ پاچَه گَرِن. اَمّه دِ سائلِ راه دنِکَنِه!. بلکه مُردوم(مردم) ویشتَر از پیش دوچار زحمت و سختی بونِن.کُرد و لُر و ترک و گیل هم ندارَه همه یِه جورایی درگیرا بونون اُشانِ تلیک دَرهَنِه. اَندی گِل سنگ بوخاردیم تا به ایجه بَرسی یِم، اَمّه چی فایده. گاهی حاصل عمر ما با یِه اشتباه این و آن دود بونو شونو هوا.
دِ حتّی خوشتِه خانه دل هم اَرج و قُربی نِدَریم چی برسَه پیش هَمسادِه. بقول معروف آقا، آقا از خانه بیرون شونو. بعضی ها فقط خوشته جیب مَن (میان) دنبال خوشبختی موجَنِن. دِ نُدانِن خوشبختی را باید با مُردوم شریکا باشِن. اونِه،کَسَن همَرَه تقسیم بوکُنِن.
این گونه مو! اُن هم گونِه مو!. هِچ کی نوگَنِه تو . یکی کَلِه(اجاق) چاکونِه، یکی هیمه بیارِه. یکی کبریت بزنه تا آوی(آبی) گرما باشِه همه بتونِن حَمبام(حمّام) بَگِنن. دونیا به همه کَسانِ. ای روزا از این و اون نامردی داستانها تعریف کانِن. یکی تی سر کُلاه نی یَنِه یکی هم تی سر کُلایَه وِگَره. دبار گوتِن بز اَجَل بَرسِه گالش نان سارق خوارِه(كنايه خيانت).
http://s6.picofile.com/file/8391354900/A1_CD.jpg
http://s6.picofile.com/file/8391355150/A2_CD.jpg
https://www.nayrika.com/wp-content/uploads/2019/04/%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%DA%A9-%D8%B3%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%AF%D8%B1.jpg
به خودتون در سال ۹۷ چه نمرهای میدهید؟
من هر ساله به خودم نمره بیست میدهم، چون بچه بیست هستم، اما این ۲۰ را از ۱۰۰ محاسبه میکنم.
"دروغ را فقط با دروغ ادامه می دهند
چون حرفی برای گفتن ندارند"
http://s6.uplod.ir/i/00727/46fhredknhn2.jpg
http://s6.uplod.ir/i/00727/cxx7xuhh07sy.jpg
https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1397/07/30/1397073022120678315715264.jpg
https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1397/07/30/1397073022095015715715224.jpg
معرفی روستای زیبای توکاس اشکور
این روستا با روستاهای دارجه، پی آغوزین، شفیع آباد، مومن زمین و منطقه دامداری لی خوانی همسایه بوده و در 60 کیلومتری بخش رحیم آباد و 75 کیلومتری جنوب غربی شهرستان رودسر واقع شده است.
دکتر منوچهر ستوده صاحب کتاب از آستارا تا استارباد در کتاب خود آورده است که: در این روستا در سال 1346 سکه های مسین قدیمی پیدا شده است.
قله صلوات کوه یا سواته کوه و بقعه سام و لام مناطقی هستند که در بالاترین نقطه این روستا قرار دارند.
منطقه دامداری لی خوانی از نقاط معروف دیگری است که در میان این روستا و قله صلوات کوه قرار دارد. نکته جالب توجه در مورد این منطقه دامداری در مقایسه با مناطق دامداری دیگر اشکور اینست که مکانی را برای استحمام گوسفندان ایجاد نموده اند.
برخی نیز گفته اند معنای تکاس تلطیف شده "توکاسه" است. چون این روستا نسبت به روستاهای اطراف خود در ارتفاع پایین تری قرار گرفته است آن را به این نام خوانده اند(نگارنده).
مازی دره و سارم و شاراج و تکاس
یا باقی از قراء با اصل و اساس
گویند که سَروَری به علم است و عمل
نه بسته به جای خاص و نه شکل و لباس
عکس ارسالی:علی آقا بزرگ زاده
منبع:سایت روستای مایستان اشکور
شکارچی خودشه سیگارِ روشنا کُرده. دو تَه پُک بَزَه بعد بوگوته: زمانَم زمانای قدیم. دِبار هر وَخت شکار شینِه بیم دَست پُر وََگِردِسیم. یاد عبدلله بیگی و قاسم شکاربان به خیر. ایجاره وَجَب به وَجَب شناسَنه بان. اَلَن هَم از تُرنگ هم از وِراز کمتر خبری بونو!
وی رفاق خوشته دَس تَش پیش گرما کُرده بوگوتِه : همَش تقصیر مایَه. اَلَن یِه نصف مُردوم تفنگ وِگَرِن دَکِلَنِن کوه و دشت و صحرا دِل. هر چی جُنبنده روی زمین و هوایَه زَنِن ایگَنِن خوشته نام بَنَه دَرِن شکارچی. نه از رحم و مروّت خبری یِه نه از یِه جو مردانگی.
شکار هم خوشتِرَرِه رسم و رسوماتی دَرِه. فصلی دَرِه. یِه شکارچی خوب چرخه طبیعت، زنجیره غذایی بین حیوانات و سبک زندگی اُشانِ وَنه بُدانِه. هر چی اَلَکی تیر درکونی خا فایده ای ندارِه.
دِبار ییلاقات کوه مَن زَرِج(کبک)، قُروِشم(بلدرچین)،دارکوتِن(دارکوب)، وِرگ(گرگ)، لویاز(روباه)،گِل گوسِندِ، گورزا(گورکَن)، فوکوره(جوجه تیغی)، تیفاله(جوجه تیغی جثه کوچک) و مِن دامان(جنگل) مَن هم وِراز(خوک جنگلی)[1]، خرس، پلنگ ، عقاب و کلاچ(کلاغ بزرگ جنگلی، غُراب)، اُشکول(سنجاب)، شال(شغال)، پوچاشال(گربه جنگلی) و انواع پرنده، خزنده و چَرَنده وجود دَشتِن ولی اَلَن اُشانِ سر و سو دِ کمتر پیدایَه!!!
[1] - گنجه و کولِه مار: خوک مادر و بچه هایش.
چند زبانزد محلی گیلکی رامسری(54)
- مرد آوه زِن بَس(بَست)
مرد مانند آب روان و زن مانند سنگریزه ثابت است.
کنایه: نهایت خانه داری و قناعت توسط زن خانه.
- یکی چک آغوزه یکی وَل توک چاقو
یکی مثل گردوی سفت و غیر شکننده است و یکی مثل چاقویی که نوک آن کج است.
کنایه: برای هر دردی، راه چاره و درمانی هست.
- چاه کَن وی جا همیشیک تَه چایَه( این زبانزد فارسی است)
جای چاه کن همیشه ته چاه است.
کنایه: در سرزنش توطئه چینی و زیرپا خالی کردن.
- تی کین مگر دوتَه لوکا دَرِه؟
در ماتحت تو مگر دو سوراخ وجود دارد؟
کنایه: در مذمت پرخوری و یا حریص بودن برای به دست آوردن چیزی.
- شتر بوگوتن تی گردن چَرِه کَژه؟! بگوته: می چی چی رِچِ؟!
به شتر گفتند گردن تو چرا کج است؟ گفت: کدام کار من درست و از روی حساب است؟!
کنایه: عدم برنامه ریزی و عدم موفقیّت در انجام امور زندگی.
- خوشته دَست بابُرده شالِ کینِ پَس!
دست خود را بُرد در زیر ماتَحت شغال!
کنایه: کار بیهوده و غیر عقلایی، انجام کار بدون عاقبت اندیشی.
- کین سرِ پیر
پیری که عاجز و ناتوان و خانه نشین شده است.
کنایه: آدم پیر غُرغرو و ایراد گیرنده که حرف های درشت هم می گوید.
- مگر اسب دُم بَکندیَه؟
مگر موی دُم اسب را چیده است؟
کنایه: عدم انجام کار سخت.
زبانزد مشابه:
مگر کُ..... شتر بشوسته؟
مگر واژن شتر را شُسته است؟
- خوده گاو گی مَنِ شوش بزنی.
مثل اینکه با یک تَرکه، پِهِن تازه گاو را به دو قسمت تقسیم نمایی.
کنایه: شباهت زیاد بین دو چیز یا دو نفر.
- تی فَن می چموشِ بَندِه تی اُسّا می شاگرد!
فَن و نیرنگ تو مثل بند و گِرِه زدن کفش من آسان و استاد تو شاگرد من است.
کنایه: فریب نخوردن در برابر نیرنگ بازی افراد.
- تَلا گُرِه
وقت خروسخوان.
کنایه: سَحَر، صبح زود.
زبانزد مشابه:
میلجَه نِرِه.
هنوز گنجشگ مدفوع نکرده است. قبل از طلوع آفتاب.
- خوده کتراگیشی
مثل عروسک است.
کنایه: آرایش و بَزَک کرده.(آعلی گارسون کردن).
*آیین سنّتی کترا گیشی(آفتاب خواهی):
این آیین سنتّی گیلک زبان ها در شرق گیلان و غرب مازندران است که همزمان با بارش شدید باران در شهریورماه همراه می شود. بچه ها جمع شده و یک نفر را بَزَک کرده و پشت سرش راه می افتند. با سر و صدا کردن و کوبیدن ملاقه یا کفگیر چوبی بر تَشت یا دیگ یا سطل از خداوند تقاضای بندآمدن باران جهت جمع آوری محصول برنج کشاورزان را می کنند و پاداشی نیز که معمولا نُقل و نبات، برنج یا گندم و خوراکی های دیگر است دریافت می نمایند و با پختن آنها یا آش نذری و تقسیم آن بین همسایه ها این جشن به پایان می رسید.
http://www.samamos.com/wp-content/uploads/2011/03/samamos-com8.jpg
و معمولا اشعار ذیل را می خوانند.
کترا گیشی هوا بَنِه
امروز نَنِه فردا بَنِه.
عروس لَحَف(لحاف) بپوسه
اَمه موشته(برنج) بپوسِه
اَمه دسته(برنج) بپوسه و .......
https://images.hamshahrionline.ir/images/2013/3/arosgoleh3.jpg
دریافت مقاله:
https://www.hamshahrionline.ir/news/206008/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B3-%DA%AF%D9%88%D9%84%D9%87-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%86
ادامه مطلب
نوروزماه دیلمی
گاهشماری دیلمی که به گاهشماری گالشی ( گیلکی) و گیلان باستان نیز معروف است، گاهشماری باستانی مردم کوهستانهای گیلان و مازندران است که در میان دیلمیها(گالشها)، که از گیلکزبانان کوهستانهای گیلان و غرب مازندران (از کلاردشت و چالوس تا رامسر) هستند رایج بوده و برخی از پژوهشگران معتقدند که این تقویم در میان گیلکزبانان جلگهنشین نیز رایج بوده است.
نقشه ایالتهای مناطق ساحلی دریای کاسپین
گاهشماری باستانی گیلانی (تقویم دیلمی) با ۱۲ ماه ۳۰ روزه و ۵ روز «پنجک» در آخر ماه هشتم (اول ما)، ادامه گاهشماری یزدگردی قدیم است. مبدا گاهشماری دیلمی ۱۹۵ سال قبل از مبدا گاهشماری خورشیدی و ۲۰۴ سال قبل از مبدا گاهشماری یزدگری نو است.
آغاز سال تقویم دیلمی که در آغاز دوره ۱۵۰۸ در ابتدای اعتدال بهاری (فروردین) قرار داشت، در هر ۱۳۱۵۰۶۸/۴ سال، یک روز از مبدا فاصله گرفت. این چرخش تا ۹۲۹ سال ادامه داشت. آغاز سال، ۲۲۵ روز از مبدا فاصله گرفت و به نیمه تابستان رسید و در همان جا ثابت ماند.
روایت های متفاوتی از اولین روز سال نو گاهشماری گیلانی وجود دارد. مراسم آغاز سال جدید (نوروزبل) به طور متغیر، وابسته به محل برگزاری و نحوه قرار دادن پنج روز کبیسه، بین سیزدهم تا هفدهم مرداد ماه برگزار میشد. اما طبق محاسبات نصراله هومند در کتاب «گاهشماری باستانی مردمان گیلان و مازندران» روز دقیق آغاز سال گیلکی همان ۱۷ مرداد ماه سال هجری شمسی است.
ماهها و روزهای تقویم دیلمی
ماه های سال دیلمی را میتوان به این ترتیب نوروز ما، کورچ ما، اریه ما، تیرما، موردال ما، شریرما، امیرما(امیرنما ما)، آول ما، سیا ما، دیا ما، ورفنه ما(وَرپ نما)، اسفندارما(اسپندارما) نام برد.
برای تبدیل سال هجری شمسی به دیلمی، باید عدد 195 و یا دقیق تر عدد 194.616 را به سال هجری شمسی اضافه کرد و برای تبدیل سال میلادی به دیلمی نیز باید عدد 426 را از سال میلادی کم کرد.
ماه های تقویم دیلمی در مقایسه با تقویم هجری شمسی به ترتیب زیر است:نوروز ما: بسته به سال دیلمی(کبیسه یا غیر کبیسه) از 12 تا ۱۷ مرداد شمسی هجری آغاز میشود و تا ۱۵ شهریور ادامه دارد. روز اول آن، آغاز سال دیلمی است و در بزرگداشت آن شعله نوروزی (نوروزِ بل) میافروزند و جشن آغاز سال میگیرند.کورچ ما: از ۱۶ شهریور تا ۱۴ مهر ماه هجری شمسی است. در این ماه، کوهنشینان کمکم از کوهساران سربلند به سوی جلگهها سرازیر میشوند.اریه ما: از ۱۵ مهرماه تا ۱۴ آبان هجری شمسی.تیر ما: از ۱۵ آبان تا ۱۴ آذر طول میکشد. صاحب فرهنگ اسدی، یکی از معانی تیر را فصل خزان نوشته است. شاید استعمال «تیر» و «تیرماه» در معنی فصل خزان، یادگار باقیمانده نوعی از گاهشماری قدیمیتر (پیش از مبدأ سالهای باستانی ایرانی) باشد که تحویل سال را از اول تابستان میگرفتند. تیر ماه سیزده شو (جشن آب که به جشن تیرگان معروف است) در این ماه برگزار می شود.موردال ما: از ۱۵ آذر تا ۱۴ دیماه هجری شمسی ادامه دارد. کوهنشینان، لاشه گوسفند و گاو را مردال گویند.شریر ما: ۱۵ دی تا ۱۴ بهمن هجری شمسی است.امیر ما: ۱۵ بهمن تا ۱۴ اسفند است. بهمعنی نمیرماه، یا جاودان یا مهرماه دیلمی است. شانزدهم این ماه، امیرِ مای هشت و هشت، یعنی ۱۶ مهرماه همان مهرگان معروف است.آوَل ما: از ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین هجری شمسی (چون اسفندماه در سالشماری هجری شمسی ۲۹ روزهاست) طول میکشد. این ماه مقارن با اسفند و فروردین هجری شمسی است و در آن آیین کولکول چارشمبه (چهارشنبهسوری) اجرا میشود. در پایان همین ماه، ۵ روز اضافه بر ۳۶۰ روز با نام "پنجک" (panjik) جا میگیرد. هر چهار سال، یک روز به نام ویشَک نیز به این پنج روز اضافه میشود. اگر سال ۳۶۵ روزه باشد، روزهای پنجیک روزهای شانزدهم تا بیستم فروردین هجری شمسی خواهد بود. اگر سال ۳۶۶ روزه باشد، پانزدهم فروردین "ویشک" (Viŝk)نام میگیرد و روزهای شانزدهم تا بیستم، باز هم پنجک خواهند بود.سیا ما: از ۲۱ فروردین تا ۱۹ اردیبهشت هجری شمسی است.دیا ما: از ۲۰ اردیبهشت تا ۱۸ خرداد ماه هجری شمسی.ورفًنه ما: از ۱۹ خرداد تا ۱۷ تیر ماه هجری شمسی. ماهی که برف نمیآید، اوج گرما.اسفندار ما: ۱۸ تیر تا ۱۶ مرداد ماه هجری شمسی.
نوروزماه در تقویم طبری(تَبری)
دوم مرداد ماه هر سال، برابر است با یکم فردین ماه تبری که مازندرانیها آن را به عنوان آغاز سال نو جشن میگرفتند. سالی که در تقویم مردم منطقه مازندران به عدد ١٥٣١ رسیده، اما آئین های بومی و محلی آن کم کم دارد به دست فراموشی سپرده می شود.
گاهشمار طبری / تبری / مازندرانی، نوعی از گاهشمار ساسانی است که در آن سال برابر ۳۶۵ روز و شامل دوازده ماه ۳۰ روزه بودهاست.
درباره مبدأ تقویم تبری نظرات متفاوتی ارائه شدهاست و مبدأ آن را اسپهبدی (۲۴شمسی)، یزدگردی، خراجی (۱۱ق. ه) یا باستانی مینامند. اما آنچه امروزه مشهور است بر اساس محاسبات نصرالله هومند پژوهشگر تقویم تبری، آغاز آن باستانی و برابر با دوم مرداد ۱۳۳سال پیش از هجرت مصادف با حاکمیت فرزند قباد ، کیوس بر ساتراپ تبرستان میباشد. وی معتقد است که در این سال، مردمان تبرستان با برقراری یک روز کبیسه به نام ششک سال را از گردش بازداشتند و از این رو آن را مبدأ در نظر گرفتند. از این رو این تقویم با تقویم هجری خورشیدی ۱۳۳ سال تفاضل دارد که به علت تفاوتشان در سر سال از اول فروردین تا اول مرداد این تفاضل ۱۳۲ سال میباشد.
معادل شمسی - ماههای تبری
2 مرداد - 31 مرداد فردینه ما (سیو ما)
1 شهریور - 30 شهریور - کرچه ما
31 شهریور - 29 مهر - هره ما
30 مهر - 29 آبان - تیر ما
30 آبان - 29 آذر - مردال ما
30 آذر – 29 دی - شروینه ما
30 دی – 29 بهمن - میر ما
30 بهمن – 29 اسفند - اونه ما
30 اسفند- 5-1 فرودین «پیتک»
فرودین - 4 اردیبهشت 6 ارکه ما
5 اردیبهشت - 3 خرداد - دِ ماه
4 خرداد - 2 تیر وهمنه ما
3 تیر - 1 مرداد نوروز ما(عید ما)
سال تبری دوازده ماه است با فردینه ما از ۲ مردادماه هجری خورشیدی آغاز میشود و هر ماه ۳۰ روز دارد. مانند تقویم باستانی دارای پنجه میباشد که «پیتک» نام دارد و با پنج روز اول فروردین هجری خورشیدی برابر است و در سالهای کبیسه ۳۰ اسفند با روز کبیسه «شیشک» برابر است.
نورروزما در شهرستان رامسر
در شهرستان رامسر و شهرهای اطراف آن مردم اغلب در دومین جمعه مردادماه(قبل از اَسَد ماه، چلّه تاوسّان) که با اولین روز نوروزماه دیلمی همزمان میشود و آغاز سال دیلمی است بر طبق یک سنّت چند صد ساله جشنی در محل مسجد آدینه جواهرده رامسر برگزار میکردند که به نام "جشن گلکار روز مَچِّد آینه" برای نسلهای متوالی برگزار میشد.
شور و شوق زیاد مردم برای برگزاری این جشن وصف ناکردنی است. به پاسداشت آغاز سال دیلمی و تمیز کردن مسجد، آب پاشی و گل مالی کردن دیوارهای مسجد با یک نوع خاک رُس که از کهنه تنگدره جواهرده تهیه میگردید، انجام میشد. اغلب مردم بهترین و تازه ترین لباس خود را پوشیده و در بازار محلی و جشن طناب بازی و کُشتی محلی بین پهلوانان گیلانی و مازندرانی (مُشتی کُشتی)حضور پیدا می کردند. پسران و دختران نیز همدیگر را دیده و چه بسا برای شریک زندگی آینده خود با نزدیکان خود درمیان میگذاشتند تا برای خواستگاری پا پیش بگذارند. دامداران هم با آوردن محصولات دامی و لبنی از مردم پذیرایی می کردند و همه مردم فارغ از رنج و اندوه سخت زندگی این روز خجسته را تا به عصر در شادی و خوشگذرانی سپری میکردند.
منبع:
1-گاهشمار گیلانی (۱۳۸۵) نوشته مسعود پورهادی؛ آیینها .
2- باورداشتهای گیل و دیلم (۱۳۷۷) نوشته محمود پاینده لنگرودی.
3-فیلم نوروزبَل از کارناوال
https://www.karnaval.ir/blog/jashne-nowruz-bal-religion-gilani
خر خُفته هیچ جو نِدارِه!
اَلَن چند سالِه که مو هرجا شونِم وینیم: "پَئر شونو کارِه وَچِه دارِه(داس مخصوص دروی برنج) جا دَنِه". این یعنی این که جِوانَم جِوانای قدیم. تا سر چَرخَه دِبی، شان(میرفتند) قاصدی وَگِرِسنابان(بر می گشتند). بی مزد و بی منّت. اَلَن جوانِشانِ دَست یِه لیوان آو هم هِگیت نِشَنِه تا چه بَرسِه تِرَرِه یِه کاره درست و حسابی انجام بَدِن وی دل دِ وَنگ دِنی بی!
چند سال پیش وَچگِه پا بیشکسِ با وی پَئر(پدرش) وِرِه کولِ گیت بابُرده درمانگاه تا وی پایَه گچ بَتِن. به این امید که" پسر هنگام پیری دست پدر را بگیری"! ولی افسوس!
بعضی جوانِشان تا لِنگ ظهر خاسَنِن اَمِه وَرَسَنِن گونن: مار(مومَه) ناهار چی دِریم؟
مار هم گونِه : تُف بر حیای تو بی یَه! اَلَن 2 ساعت از ظهر هم بگذشته. هوتو خاتِنِه بی(می خوابیدی) تا شَنسَه سَر(غروب). نماشتِه سر(سر شب) تی پَئر هَمرَه شام خواردِه!
پَئر هم خسته و کوفته زمین سر خانه هَنه با گونِه: پسر تا چقدر بیعاری و بیکاری؟ از فردا باش خوشتِه روزی دُمال. مو دِ تِی خرجی یَه دَ نوتونِم. " خر خُفته هیچ جو نِدارِه!".
http://s5.picofile.com/file/8363927842/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%87_%D9%BE%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87_%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B3%D8%B11.jpg
https://i.pinimg.com/564x/13/c6/65/13c665ccf03c65a301c708782f31dc21.jpg
زبانزد:
بز کین موشت بَزَه
فارسی: به باسن بز مشت کوبید.
کنایه: کار عَبث و بیهوده، انجام کار بدون عاقبت اندیشی
خدا کار مَن هَم دَکِت نِشَنه!.
محمد ولی تکاسی
وَچه از روز بُن جار هَمَدَرِه معلوم بونو چیکاره!. سگ کییَه گلّه کییَه(گاو کییَه). خیلی به گوتِن پدر و مادر و اطرافیان نییَه. ایتِه چی وَکِتِم هَمچنین چیزی نیشناوُسوبام. هم خدا سَر کلاه بَنِه هم خلق خدا سَر!. اُن کل دونیایَه تِرِه بارِه پایَه آو نَزَه وِگَردَنه(کنایه: زرنگ و پالوانِه). اگر میگَب گوش بوکونی تِرَرِه بهتره. بَنِه به حال خودَش باشَه. گذشت روزگار وِرِه دَرس دَنِه. دونیا دیرگیره اَمَّه شیره گیره!.پَرسال خانواده عروس خا اَندی دورو بوگوتِه با وِرِه کَلِوان گیتِن(کنایه: دعوا) خیلی جَر ماجَر بَکِشَن(کنایه: بحث کردن) !
ای آدم، وَکِتِن شی نییَه. "هفت سال دُم سگِ قالب دابوستِن وازا کُردِن(بازکردن)، بِدَن هَندَه وَلِه". نزولخوارییَه از روز بُن پیغمبر هم نَهی بوکوردِه دَشتِه. پولَش بَرکِت نِدارِه. تا دونیا دونیا با، پول نزولخواری راه ثِواب خرج نوبا.
چند هفته بعد، یِه دَفعه آو بِمَه کُلِّ وی دارایییَه بابُرده دِریا مَنِ بَزَه. از دار دونیا دِ هِچّی وِرَرِه نُمانِسِه.اِسِه وَنِه کاسهی گدایی دَسِه گیره بُوشَه ای خانه و اُخانه صَدقه جمعا کُنِه.
سر کوه سامان دِریایَه دَرن هَندَه مُردم مالِ دُمال موجَنِن. خدایا نَسل هر چی نزولخواره و نزولدِهیَه از روی زمین وِگیر. نصف خلق آه نِدَرِن با ناله سودا بوکونِن، خوشتِه نان شبِ رَه مُختاجِن(مُحتاجند). نصف خلق از درد پُری وَزرِس دَرِن. نُدانِن پول بادآورده همرَه، چیکار بوکونِن! خدا کار مَن هَم دَکِت نِشَنه!. خدایا! تی خدایی یَه شکر، تی عِدالتِ شُکر!.
پِئز پِئزو
-میلجَه پُورچه کِ توک خوانِه پِئز پِئزو
کَل اِسمال گاو پُرام بابا دِ شیر نَدَنِه
سرگالش اِمیر هم خوشتِه گوسندِشانِ سِراگاه دِل جمعا کُرده
نیماکاگری هم دِ وَر دَکتِ
دِ نه گوسِندگالش پیدایَه، نه گاوگالش!
همه خانه نشیرِن(خانه نشین بابان)، دِ اُشان چُم نَتَجِنِه
دِبار اُشان قوّت سِلینگاسَر دابا اَلَن فقط اُشان چَکِنِ
اَمِه خانه دیمِ چراغ، اَمِرَره تِریکِ(تاریکِ)
دونیا می چُم میجیکِ مِیداد کَشَنِه(کنایه: سرزنش دنیا)
-میلجَه پُورچه کِ توک خوانِه پِئز پِئزو
امسال پَرتخال هم پول وَنِکِت
کشاورز رِه فقط دُو دُو دَبا
وی زحمتِ حاصِلِ یکی دیگَر بارِه
کارکردن خَر و خوردن یابو
دِبار اربابِشان، مردوم ایلجاری باردِن
اَلَن هم مُردوم دَس رنج دلّال خواردِه دَرِه
بَد کننده خودَش کَشِنِه
کشاورز رِه زیندگی راحت نِمَه با
هَمَش رَنج و سختی وینِه
-میلجَه پُورچه کِ توک خوانِه پِئز پِئزو
کِلّه اِسمال(کربلایی اسماعیل) هم دِ، فوسُس ِ
وی زنِ گِه تلیک هم دَر بِمَه با ، کین نِشیر با(جاخواب بود)، پَرسال فوگوردِس(مُرد).
کِلّه اِسمال چَن بار قبرستانِ سِنگ تَوَدِبا
به ظرف زور شربت و حَبّ دِنه(قرص)، سوزن(آمپول) وِرِه سرپا بِدَشتِن
پَرسال، مِشتی حسن بِرزیگَرِ گُلِه هم وِگیتِن(وَتِن)
وی زاک و ذکور هَلَه اِرث و میراثَ سَر، کَسَنِ هَمرَه گفت و گو دَرِن
دونیا دل هِچّی مونِم زَئن ندارِه، یِه روز جار شونه یِه روزم جیر هَنِه!
هر گل بهاری یِه پئزی هم دَرِه، هر جوانی هم یِه پیری
امروز تی هَمساده نوبَتِه فردا هم تی دُمال موجَنِن.
وِشِم هم همیشیک خوانِه:
بَد بَدو[1]. به امروز خودَت غَرّه نوباش، شاید تی وَرَق هم، وَگِردِس(دَگِردِسِه)!
محمد ولی تکاسی - پاییز سال 1397
[1] - بَد بَدو نام دیگر پرنده ای به نام بلدرچین است که در لهجه گیلکی رامسری به آن "وِشِم" می گویند و بر این باورند که معنی آواز این پرنده به صورت زیر معنی می شود: "بَد بَدو" یعنی کار بَد، بد است.
https://media.farsnews.com/Uploaded/Files/Images/1392/08/11/13920811000595_PhotoL.jpg
در گاهنامه گالشی، 15 مرداد ماه شمسی مصادف با اول نوروز گالشی است و 13 تیرماه گالشی مصادف با 13 آبان شمسی است که جشن تیرگان در این روز برگزار میشود و در حدود دو سال است که این مراسم سنتی به ثبت رسمی رسیده است.