مارمولک سه شنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۴ 8:58

 

http://www.momtaznews.com/wp-content/uploads/2013/03/c07edc14add34cf782c1e84c085563f7.jpg

نام فارسی : مارمولک

نام علمی: Hemidactylus frenatus

نام محلی: ماچکور- جی جار - خر کلاش

نوعی مارمولک خانگی است. این جانور بومی جنوب شرقی آسیاست و به نام‌های مارمولک اقیانوسیه‌ای و مارمولک آسیایی نیز خوانده می‌شود. مارمولک خانگی به وسیله کشتی‌ها در بسیاری نقاط جهان از جمله جنوب کشور آمریکا، استرالیا، آفریقا و خاورمیانه پراکنده شده است.

اندازه آن حدود ۷٫۵ تا ۱۵ سانتی‌متر است و معمولاً بر دیوار خانه‌ها و ساختمان‌ها در جستجوی حشرات دیده می‌شود. از آنجا که مارمولک‌های خانگی (مانند خیلی از مارمولک‌ها) صدایی مانند جکو، جکو تولید می‌کنند، در برخی زبان‌ها از جمله انگلیسی، جکو نامیده شده‌اند.

* توجه:

در زمان گذشته در جواهرده و سایر روستاهای رامسر باور مردم بر این بود که اگر دُم جداشده مارمولک را در محلی دفن نمایند و بعد از مدت یک الی چند روز به آن سری بزنند پول و یا گنج پیدا خواهند کرد.

در حال حاضر با استفاده از قابلیت راه رفتن مارمولک روی سقف  و سطوح شیب دار صاف به دلیل وجود پرزهایی در کف دست و پا با کمک علم نانوتکنولوژی روبات هایی برای انجام کارهای کمک رسانی و اطفاء حریق طراحی و ساخته شدند.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

داستان خواهر و برادر (گیلکی) شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۴ 12:46

منبع: وب سایت گرکان

در گذر زمان افسانه ها سینه به سینه نقل شده و در این میان تطور یافته و گاهی ریشه و معنای اصلی آنها در مناطق مختلف یک استان و یا کشور عوض می گردد. منظور و مفهوم این افسانه ها برخورداری از تجربیات زندگی و نگرشی ژرف داشتن به محیط پیرامون خود است که به نسل جوان منتقل می گردد.تغییر و دست بردن در این افسانه ها به متن اصلی ضربات جبران ناپذیری زده و مکتوب نکردن آنها نیز می تواند آنها را از خاطره های ذهن افراد فراری دهد.

"چنانچه شما هم داستان یا افسانه ای گیلکی از زبان مردم و اطرافیان خود دارید می توانید جهت حفظ-احیاء و اشائه آنها از طریق بخش نظرات همین وبلاگ برای ما ارسال فرمایید."

مردی بود که دو فرزند داشت ، یک دختر ، یک پسر .مادر بچه ها مرده بود و پدر می خواست زن دیگری  بگیرد . اما زن دوم شرط گذاشته بود که نباید بچه داشته باشی و مرد ناچار شد  بچه هایش را سر به نیست کند ، اما دلش نیامد و چاره ای دیگر اندیشید . دو تا گردو برداشت  و یک کت کهنه ، دست بچه هایش را گرفت و رفت وسط جنگل . کت را برد بالای درخت آویزان کرد و به بچه ها گفت هرکه زودتر کت را بیاورد گردو مال او .

وقتی بچه ها به بالای درخت رسیدند که کت را بردارند پدر رفته بود . بچه ها تا خواستند بیایند پایین و دنبال پدرشان بروند شب بود . با ترس و لرز دوتایی راه افتادند . برادر کوچکتر بود به خواهرش گفت آب می خواهم و چاله ای را نشان داد که تویش آب بود . خواهر گفت نه از این آب نخور ، این جای پای گرگ است . گرگ اگر بیاید مارا می خورد .

جای دیگری رفتند باز برادر کوچولو تشنه اش شد و گفت آب می خواهم و جایی رانشان داد . خواهرش گفت نه این جای پای خرس است . اگر خرس مارا ببیند فورا مارا می خورد .

می روند و به جای دیگری می رسند جایی که پای گوسفندان بود . دخترک چاره ای نداشت و دیگر حرفی نزد برادر کوچولو از آن جا آب  خورد و فورا تبدیل به گوسفند شد و بع بع کنان دنبال خواهرش دوید . خواهر گریه و زاری می کرد از این که برادرش گوسفند شده و دیگر هم صحبتی ندارد .

چیزی نگذشت دید مردی سوار بر اسب می آید . سوار از او پرسید دختر توی این بیابان چه می کنی . گفت گم شده ام . سوار او را پشت اسب خود نشاند و گوسفند هم دنبالشان می دوید تا به خانه رسیدند . دختر چند سال توی خانه آن سوار ماند تا بزرگ شد و بعد به عقد او درآمد . آن مرد یک زن دیگر هم داشت . یک روز زن اولی از زن کوچک دعوت می کند به خانه او برود . زن بزرگ توی خانه خود چاهی داشت روی آن حصیر پهن کرد و از زن دوم خواست روی آن بنشیند و به این ترتیب هووی جوان خود را که اتفاقا حامله هم بود گول می زند و در چاه می اندازد .

 

از طرف دیگر هر روز گوسفند می آمد و دور پاه می گشت و سر خود را داخل چاه می کرد و بع بع می کرد . زن بزرگه برای اینکه گوسفند را هم که با هووی او جور بود از بین ببرد خودرا به مریضی زد و به حکیمی پول داد که اگر شوهرش دنبال او آمد بگوید علاج مرض زنت جگر گوسفند  است . زن خود را به مریضی زد و سرو صدا راه انداخت که دارم می میرم . شوهرش حکیم را به بالین او می آورد و او جگر آن گوسفند را که اتفاقا دور چاه می گشت تجویز می کند .قصابی را می آورند که گوسفند را سر بزند گوسفند فرار می کند می رود سر چاه و می گوید «دادی ، دادی» خواهرش از توی چاه می گوید «جان دادی» گوسفند می گوید :

« قصاب چاقو سو دانه ، خانم نمک ریز کنه ، می گردنا قطع کنه  » یعنی قصاب چاقو را تیز می کند ، خانم نمک می کوبد و گردنم را می برند .

گیلکی رامسری:

گوسفند می گوید: ددا  ددا                خواهر می گوید: جان ددا

قصاب چاقویه ساب بده- خانم نمک بساوسه  تا می گردن قطع بوکونه(قچ چه  قچ چه)

خواهرش می گوید « جان دادی  ، دادی ، سیاه چشم ، من رستم بخوتا ، هر کس می گوسفندگا بکوشا ، راست بالی به خوشا » یعنی جان خواهر توی چاه ، رستم ( بغل من )خوابیده ، هر کس گوسفند ( برادر ) مرا بکشد ، دست راست او خشک شود .

گیلکی رامسری:

خواهرش می گوید:

جان ددا -سیاه چشم- می رستم خوابه- هر کس می گوسفند بکوشه- الهی وی راس بال باخوشه.

مرد می آید می بیند از توی چاه صدایی می آید  . طناب می اندازد. زن کوچکش با یک پسر زیبا و تپل می آید بالا . شو هر می پرسد تو این جا چه می کنی  . می گوید :  زن بزرگ تو مرا دعوت کرد این جا و بعد گولم زد انداخت توی چاه . این هم پسرمان رستم است.

مرد زن بزرگش را از خانه اش بیرون  کرد و دوتایی با هم زندگی کردند.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

تئاتر رادیویی گیلکی رامسری(اولاد) شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۴ 7:47

وُی: خدا را شکر ، اَمِه اولاد نِدَریم ، مردوم  هیزار مریض  بی یَردِن  اولاد  دَس!

عروس: خدا را شکر ما اولاد نداریم. مردم از دست اولادشان هزار مرض گرفتند.

 

شو پَئر: هر کس درد  هونو دِل. چوتو یِه خون کولَه نِداشته باشیم . یِه گی وروشونِه تا خوشته پِئر و مار خاک سَر یِه  فاتحه بخوانِه!

پدرشوهر: درد هرکسی در دل خودش است. یک نوزاد نداریم که مدفوع خود را هم بزند تا بزرگ شده و بر روی خاک پدر و مادر خود یک فاتحه بخواند!

 

زاما: هر چی مِندی آقا  نذر و نیازبوکوردیم ،آقادار گِل بَدِم،  سُماموز امامزاده دِل گهره بَنِم.دوا دکتر بیشِم ، خودشه ابزار زبیل تقویت بوکوردیم.سِ جِل دابوستیم، اَمِرِه وَچه نوبا! خدایا به بزرگی تو شکر.

داماد: هرچه  امامزاده مِندی (سید ابیض چابکسر) نذر کردیم ، نهال درخت وَن غَرس کردیم.گهواره چوبی بچه را داخل امامزاده سُماموز گذاشتیم. دوا و دکتر رفتیم. خودمان را تقویت کردیم . سه تکه پارچه به صندوقخانه بستیم  بچه مان نشد. خدا یا به بزرگیت شکر.

 

کل شومار: گل سرخ و سپید، مِ عاج گردن   زن ِ اولاد نوبونونِ وَنِ چِ کُردِنˁ

مادر شوهر:گل من(پسرم) سرخ و سیپید و رشید گردن مانند عاج دارد  در حالی که همسرش نازا است چه باید کردˁ

 

وُی: زمین پهناورُ  آوَم پراوان      تِ برزگر ناتوانِ وَنِ چِ کُردِن ˁ

عروس: زمین پهناور و آب هم فراوان     برزگر(پسر تو) ناتوان است ، در این صورت چه باید کردˁ

 

نتیجه اخلاقی:

" با تکنولوژی های جدید و پیشرفت علم مشکل  ناباروری  همسران  تا درصد زیادی حل شده است"

 

 

 

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

لباس محلی (کمر لاوَند) سه شنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۴ 8:19

http://dc391.4shared.com/img/pgVyw0nUce/s7/1505f7e588c/IMG_7635?async&rand=0.6126480697502914

مکان: جنت رودبار رامسر

زمان: شهریور 94

عکس: محمد ولی تکاسی

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

گهواره چوبی دوشنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۴ 8:25

مردان و زنان روستایی در شمال اغلب بچه ها را در گهواره چوبی(گَهرِه) ، نَنو (به شکل دو طناب با کمک چادر و یا چادر شب به نام هَلانِه و یا یک چهارچوب با روکشی از گونی کنفی یا پلاستیکی به نام نَنی) برده و با تکان دادن آنها به طور مداوم و یا با کمک یک طناب دراز از راه دور سرگرم چیدن چای، برداشت محصولات کشاورزی و باغی و انجام امور مربو ط به کارهای خانه همچون نظافت روزانه و آشپزی می شدند. در این میان روش کول گرفتن بچه ها توسط مادران زحمت کش که 9 ماه با خون دل خوردن و رنج بسیار بچه ها را در رحم خود حمل می کردند از همه سخت تر اما لذت بخش تر بود و در تعادل روح و روان و افزایش مهر و محبت بین والدین و فرزندان همچون شیر دادن مادران اثر زیادی می گذاشت.

اگر کسی بچه دار نمی شد گهواره ای کوچک توسط نجار محل یا شوهرش ساخته شده و همراه با دعاها و نذورات راهی امامزاده ها و یا بقاع متبرک شده و گهواره کوچک را به ضریح و یا صندوقخانه با کمک دو تکه پارچه سبز رنگ گره می زدند تا شاید نذر آنان روا شود.

هر گهواره چوبی علاوه بر طراحی مناسب شامل وسایل و تجهیزاتی نظیر موارد ذیا بود.

1-     دستگیره گهواره و تنه مستطیلی شکل آن جهت خواباندن نوزاد

2-     باره بند: شامل دو پارچه پهن به عرض کمتر از 20 سانتیمتر که با کمک دو طناب کوچک یکی به دور سینه و یکی به دور دو پای کودک پایین تر از مفصل کشکک زانو با بدنه گهواره محکم می شد تا کودک از سرجایش تکان نخورد.

3-     کوزه گلی و یا فلزی(جنس روی) به نام لَلِه جهت جمع آوری ادرار

4-     "ادب چه" عبارت از لوله ای پلاستیکی جهت مسیر دادن به ادرار بچه از مجرای تناسلی به سمت کوزه گلی و یا فلزی در کف گهواره .

5-     تجهیزات نمایشی و رنگی و یا سر و صدا دار نظیر مهره های رنگی، عروسک های پارچه ای(گیشی) و جغجغه و غیره تا توجه کودک را جلب نماید و پس از مدتی خسته شده و به خواب خوش فرو رود.

6-     در این میان شیر دادن کودک و تعویض پارچه های زیر انداز او در داخل گهواره نیز خود داستان مفصلی داشت.

7-     تکان دادن مداوم گهواره ها مخصوصأ دو قلو ها را اغلب مادر بزرگ ها و یا بچه ها که کارشان از بقیه کمتر بود بر عهده داشتند . این کار همراه با خواندن ترانه ها و لالایی هایی به نام گهره سری همراه بود که برخی اوقات فی البداهه سروده شده و اجرا می گردید و بسیار شنیدنی بودند.

http://ts2.mm.bing.net/images/thumbnail.aspx?q=5019498805265289&id=ddc8a38201740e37fb1b9c5a80404785


نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

جواهرده رامسر نگین سخت سر سه شنبه هفتم مهر ۱۳۹۴ 7:51

http://dc716.4shared.com/img/YvBwbOcPce/s7/150174e4950/Photo-0388?async&rand=0.787716059330364

عکس: محمد ولی تکاسی

sRGB

موبایل ( SAMSUNG(C5212i

 13 شهریور  1394

14:30

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

تئاتر رادیویی گیلکی رامسری(تقی مواد) سه شنبه هفتم مهر ۱۳۹۴ 7:42

پسر: ایمروز رو فُرم نی یَم. حال به نیمه حالِم. می سر یِه کَم دور زَنِه، می دل شور زَنِه!

پسر: امروز روی فرم نیستم. حال خوبی ندارم. سر من کمی گیج می رود. در دلم آشوب است!

 

پدر: دوگشوب چی بلا تی سر بِی یَردِن!

پدر: دیشب چه بلایی سر تو آوردند!

 

پسر: اَمِرِه بگیتِن. مشت و مال بَدَن، "دِشِردِنِن". مو هم تقی مواد نام بوگوتِم اُن جی جنس هَتِه نِه بام.

پسر: ما را گرفتند. مشت و مال دادند. کوبیدند ما را. من هم تقی مواد را لو دادم از او جنس می خریدم.

 

پدر: تقی مواد خا هَلِه راس راس راه شونو. هِچ کَسَم بدهکار نی یَه!

پدر: تقی مواد که دارد راست راست راه می رود. به کسی مدیون نیست(کنایه : با غرور راه می رود).

 

پسر: تا با همین با. اگر ارباب خطایی بوکِنه هِچ کس نَنِه ولی اگر فقیر خطایی بوکونه وَکنِه کِلاچ کُ ...س. پوچا کُ....سِ بووَه دَرِن.

پسر: تا بود همین بود. اگر ارباب خطایی کرد هیچ کس نمی بیند ولی اگر فقیر خطایی بکند می شود فلان کلاغ و گربه(کنایه: همه جا جار زده می شود).

 

پدر: پسرجان فرد معتاد خوشتِه پایَه "لِردی" سر نی یَنِه هیچ تکیه گاهی ندارِه تا "فوگوردِه"! "سوکِلی آغوز" مانِه از درون مغز ندارِه.از مردی و غیرت کَنِه. "نِفلِه" بونو.

پدر: پسر جان فرد معتاد پای خود را روی گل روان و شُل می گذارد. هیچ تکیه گاهی ندارد تا ریزش نماید(به قعر فرو می رود)! مثل گردوی بی مغز از درون خالی است. از مردی و غیرت می افتد . فنا می شود.

 

پسر: "اَگِر کَسِه   یِه گب وَسّه"  مو دِ آدم بابام. دَس وِگَرِم(وِگِرَنِم). شونوم پی زندگی تا یِه کسی مثل تقی مواد می ریشِ نَخَندِه!

پسر: اگر کس است یک حرف برایش بس است. من دیگر آدم شدم. از اعتیاد دست برمی دارم. می روم دنبال زندگی تا  کسی مثل تقی مواد به ریش من نخندد!

نتیجه اخلاقی:

خدا بر عاملان تولید ، توزیع و مصرف مواد مخّدر لعنت  کند.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |