تئاتر رادیویی گیلکی رامسری(تقی مواد) سه شنبه هفتم مهر ۱۳۹۴ 7:42

پسر: ایمروز رو فُرم نی یَم. حال به نیمه حالِم. می سر یِه کَم دور زَنِه، می دل شور زَنِه!

پسر: امروز روی فرم نیستم. حال خوبی ندارم. سر من کمی گیج می رود. در دلم آشوب است!

 

پدر: دوگشوب چی بلا تی سر بِی یَردِن!

پدر: دیشب چه بلایی سر تو آوردند!

 

پسر: اَمِرِه بگیتِن. مشت و مال بَدَن، "دِشِردِنِن". مو هم تقی مواد نام بوگوتِم اُن جی جنس هَتِه نِه بام.

پسر: ما را گرفتند. مشت و مال دادند. کوبیدند ما را. من هم تقی مواد را لو دادم از او جنس می خریدم.

 

پدر: تقی مواد خا هَلِه راس راس راه شونو. هِچ کَسَم بدهکار نی یَه!

پدر: تقی مواد که دارد راست راست راه می رود. به کسی مدیون نیست(کنایه : با غرور راه می رود).

 

پسر: تا با همین با. اگر ارباب خطایی بوکِنه هِچ کس نَنِه ولی اگر فقیر خطایی بوکونه وَکنِه کِلاچ کُ ...س. پوچا کُ....سِ بووَه دَرِن.

پسر: تا بود همین بود. اگر ارباب خطایی کرد هیچ کس نمی بیند ولی اگر فقیر خطایی بکند می شود فلان کلاغ و گربه(کنایه: همه جا جار زده می شود).

 

پدر: پسرجان فرد معتاد خوشتِه پایَه "لِردی" سر نی یَنِه هیچ تکیه گاهی ندارِه تا "فوگوردِه"! "سوکِلی آغوز" مانِه از درون مغز ندارِه.از مردی و غیرت کَنِه. "نِفلِه" بونو.

پدر: پسر جان فرد معتاد پای خود را روی گل روان و شُل می گذارد. هیچ تکیه گاهی ندارد تا ریزش نماید(به قعر فرو می رود)! مثل گردوی بی مغز از درون خالی است. از مردی و غیرت می افتد . فنا می شود.

 

پسر: "اَگِر کَسِه   یِه گب وَسّه"  مو دِ آدم بابام. دَس وِگَرِم(وِگِرَنِم). شونوم پی زندگی تا یِه کسی مثل تقی مواد می ریشِ نَخَندِه!

پسر: اگر کس است یک حرف برایش بس است. من دیگر آدم شدم. از اعتیاد دست برمی دارم. می روم دنبال زندگی تا  کسی مثل تقی مواد به ریش من نخندد!

نتیجه اخلاقی:

خدا بر عاملان تولید ، توزیع و مصرف مواد مخّدر لعنت  کند.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |