شهیدان چراغ راه بودند بعضی ها زمان رفتن بدون پا و بدون دست بودند
اَمّه یِه دل دَشتِن قد یِه دِریا اَمِه نور چشم و اَمِه جان و کَس بان
ولی دلی به اندازه دریا داشتند نورچشم ما و جان و یاور ما بودند
اَلَن دِ زمان تَلاشِ و کارِه بِرَر اگر کاری نُوکونِه دِ خیلی بی عارِ بِرَر
برادر الان زمان تلاش و کار است برادر هرکسی کاری نکند بی عار است
دشمن ما همیشیک در کَمینِه دشمن ایران زمین تو بگو کِمینِه
دشمن همیشه در کمین است تو بگو دشمن ایران زمین کدام است
شب و روز دعا کُردن کار اَهل دینِه مو دوستدار هرکی اهل ایران زمینه
شب و روز دعا کردن کار دینداران است من دوستدار هرکسی ایرانی است هستم
هدیه دادن و هدیه گرفتن سبب تحکیم دوستی ها و ارتباط رو در روی ( Face to face) بیشتر جهت انجام امور مربوط به زندگی اجتماعی و کار می شود. حتی صدقه دادن نیز اگر توسط دستان فرد اهداء کننده انجام شود اثر بیشتری در دین و دنیای فرد خواهد گذاشت. بهترین هدیه لبخندی از روی محبت و از عمق وجود می تواند باشد که چه بسا اثر بسیار بیشتری از هدیه های گران قیمت بر روح و روان فرد می گذارد.
دوهفته مانده به روز زن هی نیجاق زنِن برارِه تِرِه یاد باشِه. امَّه روز مرده همه یِِدا کانِن.
ترجمه: دو هفته مانده به روز زن هی نیشتر می زنند تا به یادتان باشد. ولی روز مرد را همه فراموش می کنند.
شیپور وِگیرَنِن بوق و کرنا زَنِن ، بازارم شونون فقط کادوی زنانِه دَرِن.
شیپور گرفته و سر صدا می کنند .در بازار هم فقط کادوی زنانه دارند
مردانه کادو هم یا زیر شلواری یَه، یا زیر پیراهنِ و یا جورِب. بازار پادشاه دِ هِچّی نِدَرِن.
کادوی مردانه هم یا زیر شلواری و زیر پیراهن هست و یا جوراب. بازار بزرگ هیچ چیز دیگری برای مردان ندارند.
اگر ...............
1- همیشه دَست نماز دِشتِه بی تا نوتونسی بی دروغ بوگِه
همیشه با وضو باشد تا نتواند دروغ بگوید.
2-کََت و کول شان بیخودی مُصِّر نِباشند
زنها و فرزندان و .... اصرار بی مورد نداشته باشند.
3-تا کاری یَه نوتونسی بی انجام بده قول نَدِه=حساب دو دو تا چهار تا بوکونه
تا نتواند کاری را انجام بدهد قول ندهد.
4- حرفِ بِجاوِه بَزِنِه
اول فکر کند بعد بگوید
5- یه نصف آدم ِ مُثان جیب پرپول و دل بی غم دَشتِه باشِن
مثل بعضی ها جیب پرپول و دل بی غم داشته باشند.آقای محرمعلی (طالش) قربانی یکی از امیری خوانان و خوانندگان گیلکی سرای رامسر می باشند. ایشان علاوه بر انجام کار کشاورزی نسبت به محیط پیرامون خود و نغمه های زیبای گیلکی توجه نموده و علاقه ویژه ای به حفظ و احیاء ترانه های فولکلوریک منطقه رامسر و حومه دارند. ایشان اهل کتالم رامسر بوده و در چند برنامه برگزاری آیین سنتی تیرماه سیزده در رامسر توسط انجمن اهل قلم به اجرای هنر ماندگار خود پرداخته اند.
رادیو جواهرده (برنامه یازدهم)
"محل بالابنده قانون نداره مو شکایت بوکوردم شهسواره"
الهی مو تره خوانم صفورا نبینی خیر دنیایه
و ....
(با تشکر از ارسال ترانه توسط آقای محمد رضا طالش بهرامی)

تصویر بالا پرترهای مینیاتور است از «محمد شاه» که در ۱۲۲۴ کشیده شده است.

این هم تصویری از دختریست که بر روی دستهایش ایستاده است. مشخص نیست نقاشی از کیست.
منبع: دنیای زیبای وب

هرکسی ای دونیا دل گونه هده هچ کی نوگنه هدم- موردوم همه تی شی طلبکارن.
هرکسی در این دنیا می گوید بده و هیچ کسی نمی گوید بدهم.مردم همه از تو طلبکار هستند.
کسی ای دونیا دل برد کانه که هم ای دونیا بداره هم او دونیایه. نه اینکه نصف آدم مثان کار بوکونن زحمت بکشن آخرش آه و دم یعنی آدم.
کسی در این دنیا برنده است که هم دنیا را و هم آخرت را نگه دارد.نه اینکه مثل بعضی ها کارکنند و زحمت بکشند و آخرش هم بمیرند.
سر بنن بشون خوشته پشت سر هم نیا نوکونن. وره بابرن آجان گله ور بنن. امه بوگون الهی زودتر وسه بمیری- الهی جیت تر بیشی .
سر گذاشته و بمیرندو پشت سرشان را هم نگاه نکنند و به قبرستان آقا جهان قلی بیگ(آجان گله در تنگدره رامسر) دفن نمایند. بعد بگویند الهی زودتر می بایست می مردی الهی پایین تر بروی.
پس فقط خوشته دین و دنیایره کنش بوکون. اهدناالصراط المستقیم.
پس فقط برای دین و دنیای خودت تلاش کن. خدایا ما را به راه راست هدایت کن.
"به حق هرچی قشنگ کیجایه بوگین الهی آمین".


مجری: حاج خنم سلام چند سال از خدا عمر هگیته؟
مجری: حاج خانم چند سال ازخدا عمر گرفتی؟
حاج خنم: او ته سجلی ندانم ۱۰۰ سال او رو درم
حاج خانم: بر طبق شناسنامه نمی دانم ولی بیش از ۱۰۰ سال سن دارم
مجری: محمد شاه یا احمدشایه بدی بی؟
مجری : محمد شاه یا احمد شاه را دیده بودی؟
حاج خنم: نه
حاج خانم: نه
مجری: راسته اسه دکتر نیشه-قرص نخورده؟
مجری: درست است اصلا دکتر نرفتی و قرص نخوردی؟
حاج خانم: آها ولی حب بخواردم دو رج هم سوزن بزم-قبرستان سنگ تودم
حاج خانم: بله- ولی قرص خوردم و دو بار هم آمپول زدم-به قبرستان سنگ انداختم(نمردم)
مجری:چند ته نوه و نتیجه دره؟
مجری: چند تا نوه و نتیجه داری؟
حاج خانم:به گمانم ۱۵۰ ته!!!! همه خدا بدره با پدر و مادر
حاج خانم: به گمانم ۱۵۰ تا هستند!!!!! همه را خدا وند با پدر و مادر نگه دارد.
یکی از دلایل همیشگی پژوهش بر روی اساطیر، اهمیت آن در مطالعات فرهنگی است، چرا که اسطوره و فرهنگ هیچ گاه از هم جدا نبوده اند و بیهوده نیست که شادروان دکتر بهار گفته است: «در واقع آنچه امروز فرهنگ می نامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آیین بوده است.»(۱) بنابراین فرهنگ امروز بشری، بدون شک وامدار دوران اساطیر است، دورانی که اگر چه پایان یافت، اما روح آن در ساختار اجتماعی و فرهنگی دوران تاریخی کالبدینه شد.
با پایان یافتن دوران اساطیر، موضوعات اساطیری تغییر شکل و کارکرد می دهند تا در دوران تاریخی بتوانند به حیات خود ادامه دهند. اساطیر در دل فرهنگ، تاریخ و ادبیات همه اعصار جای می گیرند و البته در این تغییر جایگاه بدیهی است که بخشی از امکانات اسطوره ها سلب می شود و اساطیر اقتضاءات فرهنگ، تاریخ و ادبیات را می پذیرند.
بهترین زمینه برای حضور اساطیر در ادبیات، حماسه است.


انسان را جز بر پشت گاو ی اسمانی به نام سریشوک یا هد یوش سوار شدن یارای سفر از کشوری به کشور دیگر نبود. سریشوک را گوپت شاه یا باشنده ئی ( گاو – مرد) که نیمه ئی از او انسان و نیمه دیگر او گاو است به دقت مراقبت می کند که این گاو اخرین حیوانی است که در بازسازی جهان قربانی و همه انسان ها جاودان می شوند. طراحی گردنبندی از جنس استیل در ایران بر اساس گاو های بالدار با سر انسان (لاماسو) که در دروازه ورودی تخت جمشید (پرسپولیس) چند صد سال قبل از میلاد مسیح بنا شده اند ساخته شده است.
آیا این ضرب المثل راشنیده اید؟تردید ندارم که آن راشنیده اید. اما آیا تا به حال به داستان شکل گیری این ضرب المثل فکر کرده اید. پشت این سخن هویت ایرانی نهفته است. افتخار و غرور و آنچه راکه می دانم بدانید حتما شما هم در جواب این سوال که اهل کجایید این پاسخ را خواهید داد.
داستان به حدود 2200 سال پیش باز می گردد. به زمان حمله اسکندرگجسته(ملعون) به ایران. اسکندر مقدونی فتوحات زیادی داشت و قلمرو امپراطوریش از سمت شرق به چین و از جنوب به مصر و از غرب به اروپا رسید. کنترل این قلمرو گسترده که هر روز در آن شورش هایی به پا می شد بسیار مشکل بود. از آنجا بود که اسکندر به این فکر افتاد که ملی گرایی ایرانیان را بکشد تا از شورش های آن ها جلوگیری کند. در ضمن تنها ایرانیان بودند که به فرماندهی آریو برزن طعم شکست را به اسکندر چشاندند و بیشترین شورش ها از ایران بود که حکومت غیر را نمی پذیرفتند(قابل توجه است بدانید که در طول تاریخ بیگتمتان و دشمنان این مرزو بوم در تلاش بودند تا فرهنگ و سنن کهن و دارای ریشه ایران را از بین ببرند) اسکندر تلاش کرد از همان ابتدا خود را دوستار ایرانیان نشان دهد و این را به ایرانیان القا کند که حکومت او بر ایرانیان حکومت غیر نیست اما کار مهمی که کرد این بود دستور داد تا 2000 هزار سرباز یونانی با 2000 خانم ایرانی ازدواج کنند. ماموریت این سربازان این بود که زنان را مجبور به گویش به زبان یونانی پوشیدن لباسهای یونانی و برگزاری رسوم یونانی و خلاصه هر کاری که تبلیغ فرهنگ یونانی بود و باعث نابودی فرهنگ ایران می شد را انجام دهند. اما ببینید چه اتفاقی افتاد. چند سال بعد تمام سربازان یونانی لباس ایرانی پوشیدند و به پارسی سخن می گفتند. آیین های ایرانیان را اجرا می کردند و فرزندان آنان نام های پارسی داشتند. در گذر زمان سلوکیان که فرماندهان اسکندر بودند بر ایران حکم کردند و تمام پارسی شده بودند. آنجا بود که ایرانیان به بانوان خود بالیدند. آن جا بود که ایران به فرزندان خود بالید به دخترانی که در دامان خود پرورانده بود و هویت ایرانی بر تمام جهانیان ثابت شد و به پاس این بود که هرگاه از مردان پارسی سوال می شد که اهل کجایی؟ پاسخ می دادند هنوز ازدواج نکرده ام و یا شهر همسر خود را به عنوان زادگاه خویش معرفی می کردند.
//ملتی که هویت ندارد. هویت دیگران را می پذیرد//
بیایید به این سخن ایمان بیاوریم. ملتی که اسپندگان را فراموش کند باید هم ولنتاین را جشن بگیرد. چون هویت خویش را گم کرده است. ملتی که نوروز ندارد کریسمس را جشن خواهد گرفت. آنجا که مقام زن در ایران باستان را فراموش می کنیم باید هم چنگ به مقام زن در قوم تازی بزنیم. به شما دوستان گرامی و هموطنان خویش می گوییم که آئین های خویش را پاس بدارید. نوروز از همین آئین هاست تا آنچه بر سر اسپندگان آمد بر سر نوروز نیاید. باز هم می گویم ملتی که هویت ندارد هویت دیگران را می پذیرد.
هوا هَلِه قار دَشتِه، کَرچِ ماه هوایَه. ترمی کم کم هَمَه دَرِه. تا نامحرمشانِ چَمِ کورا کونِه تا حکومتی شان میرزا و وی رفاقشان نَنِن.
میرزا چهل نفر هَمرَه تا ییلاق جواهِردِه بِمابا.از دست دُشمن فِرار بُکردِبا. سه برارِگِه رَجه نیا بُکُردِه. سَر وِگردِنِه سُرخ تلَه کَش رِه. ولی افسوس .
اندی ایجا اوجا بُکُردِه با دِ ندانسِه کوجار بوشَه.
دکتر حشمت وی راسِ بال با. بگوتِه بیشیم جاردَشت راه اورَه هم رودسر. در همین حین جواهر بِمَه میرزا روبرو بَسَّه بگوتِه:
میرزا میرزا گونِن تویَه!؟ میرزا بگوتِه: آها مویَم فرمایشی دِشته؟ جواهر بگوتِه: مو جواهِرِم ایجه گَتَ تَم ، عالِم و آدِم هَمه مِرِه شینَسَ نِن میرزا
تی آدم شان جوردی محل مَن بَگِشتِن هرچی خوردنی با بُخواردِن اضافه هم بابُردن. ای مُردم یه لقمه حلال رِه صُبِه تا شوب کار کانِن زحمَت کَشَنِن.
این اینصافِه؟ میرزا بگوتِه خا اِسِه اَمِه چی خَنِه؟ جواهر بگوتِه: فقط تی سِلامتی! مو ندانِم تو کی هِسه امه محل مَن چی خَنِه؟ فقط حق الناس نوکون. میرزا خودشِه آدِم بگوتِه هرچی بخواردین وی هَمرَه حیساب بوکونین. مُردوم هاج و واج بِمانسِن. مردوم ندانسِن میرزا کیَه، چی کارَه. روس و انگلیس شان نوگذاشتِن تا مردوم بدانِن!!!!!
ترجمه:
هوا هنوز می بارید، هوای کرچ ماه(شهریورماه) بود.کم کم مه از راه می رسید تا چشم نامحرمان را کور کند تا حکومتی ها میرزا و یارانش را نبینند. میرزا به همراه چهل نفر تا ییلاق جواهرده آمده بود.از دست دشمن فرار کرده بود.به نوک قله سه برادر نگاه کرد.سرش را برگرداند به طرف قله سرخ تلِه. ولی افسوس. اینقدر اینجا و آنجا رفته بود دیگر نمی دانست به کجا برود.
دکتر حشمت دست راست او بود.گفت: برویم از راه جاردشت به رودسر .در همین هنگام جواهر آمد و روبروی میرزا ایستاد و گفت:
میرزا میرزا می گویند تو هستی؟
میرزا گفت: بله من هستم فرمایشی داشتی؟
جواهر گفت:من جواهر هستم.بزرگتر اینجا هستم. عالم و آدم همه من را می شناسند. میرزا! آدم های تو در داخل محله گشته و همه خوردنیها را خوردند و اضافه را هم بردند. این مردم برای یک لقمه حلال از صبح تا شب کار کرده و زحمت می کشند.آیا این انصاف است؟
میرزا گفت: خوب حالا از ما چه می خواهی؟
جواهر گفت:فقط سلامتی تو. من نمی دانم تو کی هستی و در محله ما چه می کنی؟ فقط حق الناس نکن!
میرزا به نیروهایش گفت: هرچه خوردید با او حساب کنید.
مردم هاج و واج ماندند. مردم نمی دانستند میرزا کیست و چه کاره است؟
روس ها و انگلیس ها نگذاشتند تا مردم بدانند!!!!!!
پدر: چیکار وَنِه بوکونی ای خرابِه سیگاره تَل دو یه
پدر: این سیگار بد را می خواهی چکار کنی.دود تلخ را
پسر: مِرِه آرام کانِه
پسر: به من آرامش می دهد
پدر: هیچ آرامشی مثل چایی بعد از کار سخت مَزِه نَدَره
پدر: هیچ آرامشی مثل چای خوردن بعد از انجام کار سخت مزه ندارد
پسر: کمنِه کار !!!!!! سخت باشِه یا آسان
پسر: کو کار!!!!!! سخت باشد یا آسان
پدر: اَمِه چایی باغ –پَرتِقال باغ بِدَر هرچی دَر بیَردِه نصف نصف
پدر: باغ چای و باغ مرکبات مان را نگهداری کن هر درآمدی داشت نصف نصف شریک باشیم.
پسر: مو خا بَلَد نِیَم
پسر: من که بلد نیستم
پدر: اَمِه مَگر مارِه شکم دِل یاد بَتیم- کار بُکُردیم زحمت بَکِشیم یاد بَتیم
پدر: مگر ما در شکم مادر خود اینها را یاد گرفتیم- کارکردیم زحمت کشیدیم و یاد گرفتیم
پسر: خا بِدَه باغ دِل یه چرخی بزنِم تِرِه گونِم
پسر:چشم- بگذارید در باغ گردش کنم به شما می گویم
پدر: باش پسر تی کارهَم هِچی وَنِ کَنِه
پدر: برو پسر کار تو هم چیزی نمی شود(هیچ کاره می شوی)
پسر بعد از گردش در باغ و خوردن چند پرتقال به خانه برگشت و گفت:
پسر : پَر جان دوگ شوب باد بَزِه با اَمه گَتِه پرتقال دار هال بیشکِسِه
پسر: پدر جان در اثر وزش باد دیشب شاخه درخت پرتقال بزرگ ما شکست
پدر: تی کاره از همین اَلَن تونی شروع بوکونی
پدر:کارت را از همین حالا می توانی شروع کنی
پسر: سیگار مِرِه زو پیرا کُردِه دِ زور نِدَرم
پسر: سیگار من را زود پیر کرده و دیگر قوتی ندارم
پدر: مِهی یَه هر وَقت از آب بگیری تازَه
پدر: ماهی را هر وَقت از آب بگیری تازه است.
جواهرده
به دلیل آب و هوای ییلاقی-وجود مناظر طبیعی و بکر- مجتمع های پذیرایی در بین راه و نعمت هایی چون آب گوارا در چشمه های روان و ده ها جاذبه تاریخی و طبیعی دیگر همواره مورد توجه مردم ایران و سایر کشورهای جهان بوده است. تولید محصولات کشاورزی و گیاهان دارویی -جاده آسفالته و کمی فاصله تا شهرستان رامسر(۲۴ کیلومتر) نسبت به سایر ییلاقات نظیر گرسماسر و جنت رودبار و ... نیز در خدمت رسانی به مردم این ناحیه می تواند کار مسئولین را راحت تر نماید.

چند صباحی است که با استفاده از نیروهای خوش فکر و آینده نگر در شهرستان رامسر نسبت به توسعه زیرساخت ها و استفاده از جاذبه های گردشگری موجود در رامسر و حومه جهت کسب درآمد و اشتغال جوانان اقدام می شود. راه اندازی بوستان جنگلی جواهرده- خدمات رسانی به مسافران و گردشگران -بهبود وضعیت بهداشت محیط- احداث جاده های کمربندی جهت کاستن از بار ترافیکی و سهولت گذراندن اوقات فراغت و انجام تفریحات سالم توسط افراد بومی و غیر بومی و .... می توانند تاثیرگذار باشند.
"چون انسان سالم محور توسعه پایدار است."
ولی مطلب اصلی در وجود نیروهای ماهر و متخصص و مشاوره در امر گردشگری و ایجاد فضای مناسب گردشگری از جمله امنیت- تغذیه و بهداشت- امکانات رفاهی مکفی و ده ها عامل دیگر جهت پیشرفت منطقه است که در زنبیل هیچ مسئولی به تنهایی یافت نمی شود.
شاید بتوان به صورت مقطعی برای خیل عظیم مسافران در ایام تعطیلات فکری نمود ولی آیا می توان در درازمدت برای تثبیت استفاده صحیح از مواهب طبیعی نظیر کوه و جنگل و اجرای طرح های هم استی(Home Stay) و غیره با استاندارد های زیست محیطی(نظیر عدم راه یابی فاضلاب به رودخانه طبیعی و زیبای جواهرده و ....) اقدامی نمود!!!!!!!
با هم مطلب زیر را می خوانیم:
فرماندار رامسر:آینده نگری در توسعه جواهر ده ضروری است
منبع:وب سایت دریادیم
ادامه مطلب
آواها و نغمه های آشنا از زبان مردم رامسر و حومه که سینه به سینه نقل شده تا به دست ما رسیده اند بار گذاری می شود.
این اشعار و ترانه ها با گذشت زمانهای دراز احتمالا دچار تغییرات اساسی و یا جزئی نیز شده اند که از عهده ما خارج بوده است.
بهر حال برگ سبزی است تحفه درویش تا تقدیم مردم خوب و مهرپرور رامسر و حومه گردد.
توجه:
اگر در این زمینه ترانه و یا شعری گیلکی دارید پذیرای لطف شما هستیم تا با نام خودتان آنها را به مردم معرفی نماییم.

رادیو اینترنتی جواهرده
برنامه های رادیو جواهرده از زبان مردم منطقه جلگه ای - پایکوهی و ییلاقات رامسر است.
<<<جهت آپ لوید شدن کمی وقت لازم است لطفا منتظر بمانید>>>
۱-مقدمه:
در قدیم الایام ناحیه ای بس کوچک و متشکل از چندین قریه و آبادی بود و بقیه اراضی جلگه ای و کوهستانی آن شامل چندین شهر و ولایت و آبادی نظیر گرجیان،کلاجه کوه تنهیجان،پورچی،بامسی،اشکونه،شهرستان،سیرسی،چاله سر،کلالم،جنت رودبار،زلزلان دشت،لپاسر،جورده،آسیاگاه،لیماکش و...بود و هیچیک از آنها از لحاظ جغرافیایی در محدوده سخت سر قرار گرفته نداشتند ولایاتی که در مجاورت سخت سر قرار گرفته بودند نظیر گرجیان،کلاجه کوه و تنهیجان هر یک دارای حدود و ثغوری جداگانه و قلمرو معینی بودند اما به طور کلی محو و نابود شدند و نام آنها برای نسل حاضر بیگانه است. در حالی که در طول قرون متمادی حکومت مستقلی داشتند و شاهد حوادث و رویدادها،جنگ ها و خونریزیها و ماجراهای گوناگونی بودند.
جاذبه های گردشگری جواهرده(آبشار و گیشی سنگ)
لهجه رامسری از گویش گیلکی منتج از زبان فارسی
۲-ترانه های فولکلوریک و عامیانه:
برنامه اول-گیلکی با آهنگ روز- سی دی پروری-شهرستان رامسر
برنامه دوم-جان می طوبی- ذبیح اله مختاری-تکامجان اشکور
برنامه سوم-رعنا گلی- ذبیح اله مختاری-تکامجان اشکور
برنامه چهارم-سیاه چومه ره اسیرم -1ذبیح اله مختاری-تکامجان اشکور
برنامه پنجم-سیاه چومه ره اسیرم-2-ذبیح اله مختاری-تکامجان اشکور
برنامه ششم -لاکو دانه ذبیح اله مختاری-تکامجان اشکور
برنامه هفتم-کنسرت گروه مستان-با صدای همای (گل مار)
برنامه هشتم-
کنسرت سیما جان(ترانه فولکلوریک مناطق گیلان تا نوشهر مازندران)
برنامه نهم:
معرفی دو وب سایت موسیقی گیلانی
استفاده از کلمات جهت بیان مفهوم آنچه که بر ذهن افراد مترتب می شود در کنار شیوایی سخن و لهجه شیرین گیلکی با عث شده تا اشعار و ترانه های گیلکی حماسی-مدیحه سرایی-وصف طبیعت(جنگل و کوه و دریا و گل های وحشی و...) با صدای دل انگیز شاعران و خوانندگان گیلکی زبان از ارزش زیادی برخوردار شوند. این ترانه ها به دلیل ریشه داشتن در جان و روح مردم خطه ساحلی خزر و حاشیه همیشه سرسبز جنگل های شمال یادآور دلاوری ها و سختی ها و مشکلات زندگی و یا جشن های برداشت محصولات کشاورزی و غیره است.
"این ترانه ها را خوب بخاطر بسپارید و برای دیگران نیز زمزمه نمایید".
استان گیلان با مردم مهربان و سرشار از عشق و محبت به سرزمین آبا و اجدادی خود در بحث موسیقی فولکلور نیز زحمات زیادی را متقبل شده و در احیاء آیین های سنتی و آداب و رسوم گذشته تلاش می نمایند.
۳- صدای مردم ( پیشنهادات و نظرات و گفتمان)
منتظر نظرات شما همشهری عزیز هستیم.
پسر: خواستگاری رفتن ما هم مثل درمان دمل پشت میرزا شده و خیلی طول کشید
مادر: پسر دل بِدَر گل بِچین
مادر: پسر صبر کن تا گل بچینی
پسر: دِ چندی بَسّم؟
پسر: چقدر تحمل کنم؟
مادر: شیره تره حلال نوکانِم اگر می خواخر زایَه ناباری!دوگروز تی خاله گوته: امه خانه دل چراغ خا شمره سو نوکانه!
مادر: شیر را بر تو حلال نمی کنم اگر با خواهر زاده من ازدواج نوکنی! دیروز خاله ات می گفت: چراغ خانه ما که برای شما نور نمی دهد!
پسر: اون جای خواهر مویَه !
پسر: او جای خواهر من است!
"تو نگو وَچِه یه جای دیگه فَک بَنَه دَشتَه"
نگو پسره در جای دیگری رفت و آمد داشت و دختر دیگری را می خواست
پدر: پسرجان وقت رد باباشه دره پرت باباشه
پدر: هر چیز وقتی دارد
پسر:آقاجان مو فلان همسادِه کیجایَه خَنِم. هم قشنگه هم تحصیلات دَرِه
پسر: پدرجان من دختر فلان همسایه را می خواهم هم زیبا ست و هم تحصیل کرده است
پدر: یار تِرِه بِخواه بی وی سرو کین کاه بی
پدر: یار باید تو را بخواهد حتی اگر از مال دنیا چیزی نداشته باشد
مادر: یار اگر تِرِه بِخَه تا اُ سَرِه دونیا هم تی همرَه هَنِه
مادر: یار اگر تو را بخواهد تا آن طرف دنیا هم با تو می آید.
پسر: مو الن دِ ایجباری شی بِمَم- یه هنر درم -نجاری هم بَلَدم وَنِه تشکیل زیندگی بَدِم
پسر: من از سربازی برگشتم-یک هنری دارم-نجاری هم بلدم و باید زندگی خود را بسازم
مادر: کمی نرم شده بود و گفت :
خا امره بگو کیجا ماره سالگرد کی بونه؟ کیجا وَنِه مار دِشتِه بی تا راه و رسم شوهر داری وِرِه یاد بَدِه
مادر:خوب بگو سالگرد مادر چه وقتی است؟دختر باید مادر داشته باشد تا راه و رسم شوهرداری را به او یاد بدهد.
پسر: 40 روز دیگَه
پسر 40 روز دیگر
پدر: دل مَن گُدَه وَرِس بیشیم
پدر: غصه سر دل من پاشو برویم.
پسر: کوجار؟
پسر:کجا؟
پدر: مغازه کرایِه بوکونیم . وَچَه کار بوکون تا مُرُدُم تِرِه زن بَدِن
پدر: مغازه کرایه کنیم. پسر کار بکن تا مردم به تو زن بدهند.
