یکی از دلایل همیشگی پژوهش بر روی اساطیر، اهمیت آن در مطالعات فرهنگی است، چرا که اسطوره و فرهنگ هیچ گاه از هم جدا نبوده اند و بیهوده نیست که شادروان دکتر بهار گفته است: «در واقع آنچه امروز فرهنگ می نامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آیین بوده است.»(۱) بنابراین فرهنگ امروز بشری، بدون شک وامدار دوران اساطیر است، دورانی که اگر چه پایان یافت، اما روح آن در ساختار اجتماعی و فرهنگی دوران تاریخی کالبدینه شد.
با پایان یافتن دوران اساطیر، موضوعات اساطیری تغییر شکل و کارکرد می دهند تا در دوران تاریخی بتوانند به حیات خود ادامه دهند. اساطیر در دل فرهنگ، تاریخ و ادبیات همه اعصار جای می گیرند و البته در این تغییر جایگاه بدیهی است که بخشی از امکانات اسطوره ها سلب می شود و اساطیر اقتضاءات فرهنگ، تاریخ و ادبیات را می پذیرند.
بهترین زمینه برای حضور اساطیر در ادبیات، حماسه است.


انسان را جز بر پشت گاو ی اسمانی به نام سریشوک یا هد یوش سوار شدن یارای سفر از کشوری به کشور دیگر نبود. سریشوک را گوپت شاه یا باشنده ئی ( گاو – مرد) که نیمه ئی از او انسان و نیمه دیگر او گاو است به دقت مراقبت می کند که این گاو اخرین حیوانی است که در بازسازی جهان قربانی و همه انسان ها جاودان می شوند. طراحی گردنبندی از جنس استیل در ایران بر اساس گاو های بالدار با سر انسان (لاماسو) که در دروازه ورودی تخت جمشید (پرسپولیس) چند صد سال قبل از میلاد مسیح بنا شده اند ساخته شده است.
