عکس و مکث( بفرمایید چایی با کَچال تَش) سه شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۴ 13:34

اولی: خواردِن موقع "خولو" خو  "خواخِرزایَه" نیشناسَنِه!

اولی: موقع غذاخوردن دایی خواهرزاده خود را نمی شناسد!

 

دومی: عجب. پس ما اَندَر خَم یک کوچه ایم.

دومی: عجب. پس ما در کار خویش گمراه هستیم.

 

اولی: چَرِه تی اَسب فقط مِرِه دُو کانِه! یِه کم تی دور و بَر نیا بوکون. بَن قضیه از کوجار آو خوارِه!

اولی: چرا اسب تو فقط برای من می دود(کنایه: فقط من آماج انتقادت هستم). کمی دور و بر خود را نگاه کن ببین قضیه از کجا آب می خورد(منشأ می گیرد).

 

دومی: "دوته بُج دارِه دونی  چند ته زِراع دار هم آو خوارِِه(خوارِِن)". ما که بَخیل نی یِم.

دومی: "به واسطه دو تا شالی برنج چند تا علف هرز(زراع =سروف) هم آب می خورند. ما که بخیل نیستیم.

 

اولی: ای همه بگیر و ببند برای یک کار نَکَردِه!  "کِرِجی دِل ناخدایَن"."ایشانِ صبر کوچیک هفت سالِه" .ایشان کار بوکنِن دِ وَنِه اَمِه بروجیم .بَنیم بیشیم دامان!

اولی: این همه بگیر و ببند(تبلیغات اضافی) برای یک کار انجام نشده!. اینها ناخدای کرجی (قایق کوچک) هستند(کنایه : صبر و بردباری). صبرکردن کم آنها هفت سال به طول می انجامد. اینها کار بکنند دیگر ما باید فرار کنیم. بگذاریم و برویم جنگل زندگی کنیم!

 

دومی: حرف زَئن خا دِ مالیات(مایِه) ندارِه جان. عمل کردن مهمّه!

دومی : حرف زدن که مالیات ندارد (مایِه و سرمایه نمی خواهد)جان من.عمل به حرفها مهم است!.

 

نتیجه اخلاقی:

"دوصد گفته بیش از نیم کردار نیست".

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

پدر: وَچه باشو ایداره ، ایمروز بَن تونِه حواله هگیری اَمه گاوگِه شان هِچی ندارِن!!1

پدر: پسر برو اداره، ببینم امروز می توانی حواله  بگیری گاوهای ما گرسنه اند.

 

پسر: دِحواله  خبری نِیَه، رئیس ایداره هم عوضا با!

پسر: دیگر از حواله خبری نیست. رئیس اداره هم عوض شده است.

 

پدر: چَرِه؟

پدر: چرا ؟

 

پسر: گوتِن مردوم خَرِه  سوارا با! دل نداشتِه تا مقام بالاتر جار شِه! ریاست خوده کین سر زنگ واکُرد نیابِی.همه جار عیانِه.

پسر: می گفتند خر مردم را سوار شده است. صبر نکرد تا به مقام بالاتر ارتقاء یابد.ریاست مثل زنگی است که آویزان است و همه جا آشکار است.

 

پدر: کسی که رئیس بونو همه کار تونِه بوکونِه! همه چی وِرِه مجانی تمان باباشِه! حتی قتل! خیلی سگ دو بَزِه تا به این مَنصَب بَرِسِه با!!جنبه نداشتِه.

پدر: کسی که رئیس می شود همه کار را می تواند انجام بدهد. همه چیز برایش مجانی تمام بشود حتی قتل /.خیلی تلاش کرد تا به این مقام برسد.جنبه نداشت.

 

پسر: همه خا ایتَه ترقی نوکانِن. ریاست اخلاق خاصی خَنِه که همه نِدارِن.

پسر: همه که اینطور ترقی نمی کنند.رئیس شدن اخلاق خاصی می خواهد که همه ندارند.

 

پدر: دوگروز کلنگ بزن، بوگوتِن، بگیتِن ان  شاء الله شاهنامه آخرش خوش باشِه! خدا به خیر بِیَرِه!

پدر: دیروز کلنگ زدند، گفتند، گرفتند ان شاءالله شاهنامه آخرش خوش باشد.خدا به خیر بیانجاماند.

 

پسر: بعد از انقلاب نوگَنِن رئیس ایداره گونِن مسئول ایداره !

پسر: بعد از انقلاب نمی گویند رئیس اداره می گویند مسئول اداره!

 

پدر: چَرِه؟

پدر: چرا؟

 

پسر: چون کوچکترین کاری ایداره مَن بوکونِن به نام مسئول ایداره تمانا بو نو! اُنِ نام نویسَنِن!

پسر: چون کوچکترین کاری توسط افراد در اداره انجام بشود به نام مسئول اداره تمام شده و به نام او می نویسند.

 

نتیجه اخلاقی:

کار مسئولین دشوار بوده و زیر نظر مردم و زیر ذره بین هستند. فکر کنند چرخ های صندلی آنها روی خون شهداء راه می رود کاری نکنند که خدای ناخواسته .........

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

عکس و مکث یکشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۴ 10:26

http://eleele.persiangig.com/Shivanama/90-Files/881.jpg

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |

گروه دوچرخه سواری توسن "رامسر" یکشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۴ 8:36

http://up.p30room.ir/uploads/141482947469833.jpg

وب سایت: http://kuhestan.mihanblog.com/

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |