http://dc740.4shared.com/img/_qiJHGE1ba/s7/14cff3ec108/Photo-0285?async&rand=0.5785191140001748
http://dc686.4shared.com/img/a1hczqwZce/s7/14cff3f0f28/Photo-0284?async&rand=0.568064501379916
اولی: خواردِن موقع "خولو" خو "خواخِرزایَه" نیشناسَنِه!
اولی: موقع غذاخوردن دایی خواهرزاده خود را نمی شناسد!
دومی: عجب. پس ما اَندَر خَم یک کوچه ایم.
دومی: عجب. پس ما در کار خویش گمراه هستیم.
اولی: چَرِه تی اَسب فقط مِرِه دُو کانِه! یِه کم تی دور و بَر نیا بوکون. بَن قضیه از کوجار آو خوارِه!
اولی: چرا اسب تو فقط برای من می دود(کنایه: فقط من آماج انتقادت هستم). کمی دور و بر خود را نگاه کن ببین قضیه از کجا آب می خورد(منشأ می گیرد).
دومی: "دوته بُج دارِه دونی چند ته زِراع دار هم آو خوارِِه(خوارِِن)". ما که بَخیل نی یِم.
دومی: "به واسطه دو تا شالی برنج چند تا علف هرز(زراع =سروف) هم آب می خورند. ما که بخیل نیستیم.
اولی: ای همه بگیر و ببند برای یک کار نَکَردِه! "کِرِجی دِل ناخدایَن"."ایشانِ صبر کوچیک هفت سالِه" .ایشان کار بوکنِن دِ وَنِه اَمِه بروجیم .بَنیم بیشیم دامان!
اولی: این همه بگیر و ببند(تبلیغات اضافی) برای یک کار انجام نشده!. اینها ناخدای کرجی (قایق کوچک) هستند(کنایه : صبر و بردباری). صبرکردن کم آنها هفت سال به طول می انجامد. اینها کار بکنند دیگر ما باید فرار کنیم. بگذاریم و برویم جنگل زندگی کنیم!
دومی: حرف زَئن خا دِ مالیات(مایِه) ندارِه جان. عمل کردن مهمّه!
دومی : حرف زدن که مالیات ندارد (مایِه و سرمایه نمی خواهد)جان من.عمل به حرفها مهم است!.
نتیجه اخلاقی:
"دوصد گفته بیش از نیم کردار نیست".
پدر: وَچه باشو ایداره ، ایمروز بَن تونِه حواله هگیری اَمه گاوگِه شان هِچی ندارِن!!1
پدر: پسر برو اداره، ببینم امروز می توانی حواله بگیری گاوهای ما گرسنه اند.
پسر: دِحواله خبری نِیَه، رئیس ایداره هم عوضا با!
پسر: دیگر از حواله خبری نیست. رئیس اداره هم عوض شده است.
پدر: چَرِه؟
پدر: چرا ؟
پسر: گوتِن مردوم خَرِه سوارا با! دل نداشتِه تا مقام بالاتر جار شِه! ریاست خوده کین سر زنگ واکُرد نیابِی.همه جار عیانِه.
پسر: می گفتند خر مردم را سوار شده است. صبر نکرد تا به مقام بالاتر ارتقاء یابد.ریاست مثل زنگی است که آویزان است و همه جا آشکار است.
پدر: کسی که رئیس بونو همه کار تونِه بوکونِه! همه چی وِرِه مجانی تمان باباشِه! حتی قتل! خیلی سگ دو بَزِه تا به این مَنصَب بَرِسِه با!!جنبه نداشتِه.
پدر: کسی که رئیس می شود همه کار را می تواند انجام بدهد. همه چیز برایش مجانی تمام بشود حتی قتل /.خیلی تلاش کرد تا به این مقام برسد.جنبه نداشت.
پسر: همه خا ایتَه ترقی نوکانِن. ریاست اخلاق خاصی خَنِه که همه نِدارِن.
پسر: همه که اینطور ترقی نمی کنند.رئیس شدن اخلاق خاصی می خواهد که همه ندارند.
پدر: دوگروز کلنگ بزن، بوگوتِن، بگیتِن ان شاء الله شاهنامه آخرش خوش باشِه! خدا به خیر بِیَرِه!
پدر: دیروز کلنگ زدند، گفتند، گرفتند ان شاءالله شاهنامه آخرش خوش باشد.خدا به خیر بیانجاماند.
پسر: بعد از انقلاب نوگَنِن رئیس ایداره گونِن مسئول ایداره !
پسر: بعد از انقلاب نمی گویند رئیس اداره می گویند مسئول اداره!
پدر: چَرِه؟
پدر: چرا؟
پسر: چون کوچکترین کاری ایداره مَن بوکونِن به نام مسئول ایداره تمانا بو نو! اُنِ نام نویسَنِن!
پسر: چون کوچکترین کاری توسط افراد در اداره انجام بشود به نام مسئول اداره تمام شده و به نام او می نویسند.
نتیجه اخلاقی:
کار مسئولین دشوار بوده و زیر نظر مردم و زیر ذره بین هستند. فکر کنند چرخ های صندلی آنها روی خون شهداء راه می رود کاری نکنند که خدای ناخواسته .........

http://up.p30room.ir/uploads/141482947469833.jpg

وب سایت: http://kuhestan.mihanblog.com/

