


پدر: وَچه باشو ایداره ، ایمروز بَن تونِه حواله هگیری اَمه گاوگِه شان هِچی ندارِن!!1
پدر: پسر برو اداره، ببینم امروز می توانی حواله بگیری گاوهای ما گرسنه اند.
پسر: دِحواله خبری نِیَه، رئیس ایداره هم عوضا با!
پسر: دیگر از حواله خبری نیست. رئیس اداره هم عوض شده است.
پدر: چَرِه؟
پدر: چرا ؟
پسر: گوتِن مردوم خَرِه سوارا با! دل نداشتِه تا مقام بالاتر جار شِه! ریاست خوده کین سر زنگ واکُرد نیابِی.همه جار عیانِه.
پسر: می گفتند خر مردم را سوار شده است. صبر نکرد تا به مقام بالاتر ارتقاء یابد.ریاست مثل زنگی است که آویزان است و همه جا آشکار است.
پدر: کسی که رئیس بونو همه کار تونِه بوکونِه! همه چی وِرِه مجانی تمان باباشِه! حتی قتل! خیلی سگ دو بَزِه تا به این مَنصَب بَرِسِه با!!جنبه نداشتِه.
پدر: کسی که رئیس می شود همه کار را می تواند انجام بدهد. همه چیز برایش مجانی تمام بشود حتی قتل /.خیلی تلاش کرد تا به این مقام برسد.جنبه نداشت.
پسر: همه خا ایتَه ترقی نوکانِن. ریاست اخلاق خاصی خَنِه که همه نِدارِن.
پسر: همه که اینطور ترقی نمی کنند.رئیس شدن اخلاق خاصی می خواهد که همه ندارند.
پدر: دوگروز کلنگ بزن، بوگوتِن، بگیتِن ان شاء الله شاهنامه آخرش خوش باشِه! خدا به خیر بِیَرِه!
پدر: دیروز کلنگ زدند، گفتند، گرفتند ان شاءالله شاهنامه آخرش خوش باشد.خدا به خیر بیانجاماند.
پسر: بعد از انقلاب نوگَنِن رئیس ایداره گونِن مسئول ایداره !
پسر: بعد از انقلاب نمی گویند رئیس اداره می گویند مسئول اداره!
پدر: چَرِه؟
پدر: چرا؟
پسر: چون کوچکترین کاری ایداره مَن بوکونِن به نام مسئول ایداره تمانا بو نو! اُنِ نام نویسَنِن!
پسر: چون کوچکترین کاری توسط افراد در اداره انجام بشود به نام مسئول اداره تمام شده و به نام او می نویسند.
نتیجه اخلاقی:
کار مسئولین دشوار بوده و زیر نظر مردم و زیر ذره بین هستند. فکر کنند چرخ های صندلی آنها روی خون شهداء راه می رود کاری نکنند که خدای ناخواسته .........