آغاز حیات از آب است و بقای تمام موجودات هستی با آب امکان پذیر شده است. لذا اهمیت و نگاه ویژه داشتن به آب که الفبای آبادانی نیز هست در همه اقوام و جشن ها و مراسم آیینی مقدس شمرده می شود. در نواحی ساحلی بحر خزر نیز که مردم عمدتا به کار کشاورزی می پرداختند به آب اهمیت زیادی داده و آن را در ضرب المثل ها و جشن های خود استفاده می نمودند. حتی چنین گمان می شود که ترجمه تحت الفظی آو رو یعنی به سوی و به طرف آب نشان از مقدس بودن آب در نزد ایرانیان باشد. آبرو ریزی نیز به معنای شرمندگی و احساس گناه کردن از انجام کارهای ناشایسته می تواند بی گمان نشانه ای از ریخته شدن آب (در زمین)و عدم جمع آ وری دوباره آن باشد که در زندگی اجتماعی بسیار مهم قلمداد می شد. در این مقال به چند زبانزد در این مورد پرداخته می شود.
اولی: خدایا به آوروی ابولفضل ما را پیش نامرد شرمنده نکن.
اولی: خدا وندا قسم به آبروی ابولفضل ما را پیش نامردان شرمنده نکن.
دومی:یِه عمر آورو قطره قطره جمعا کُردِه وَچه ناخلف بِمَه یِه هُب بزه وی گُلَه گِه بیشکِنَه!!!
دومی: یک عمر قطره قطره آبرو جمع کرد پسر ناخلف او آمد و کوزه اش را ناگهان شکست!!!
اولی:وی وَچه حیایَه بُخوارده آوریَه (شرم)هم قورت بَدِه
اولی: پسرش حیا را خورده و آبرو(شرم) را هم قورت داده است.
دومی:آو رو ریزی، خر بیَر باقلا بار بکن.
دومی: آبروریزی شد. خر بیار و باقلی بار کن(رسوایی).
اولی: آو رفته به جوب ونِگَردِنِه، آو بَکِلُسِه زمین هم تن دِچَه.
اولی :آب رفته به جوی باز نمی گردد.آب ریخته و زمین هم خشک شد.
دومی:آو (آوروی) ریخته دِ جمعا کُرده نِشانِه
دومی: آب(آبروی) ریخته دیگر جمع نمی شود.
اولی: وی خانه آوِ دان آخر عمری اَمه مزد خوب هَدِه
اولی: خانه اش آباد در آخر عمر مزد ما را خوب داد.
دومی: دوتَه وَچِه داشته یکی خوب در بمَه یکی دزده پَر پاره بابا!
دومی: دو پسر داشت یکی خوب درآمد و دیگری دزد است و خرده شیشه دارد(هفت خط است).تکه تکه شود.
اولی: آورو مثقالی هزار تومانِه. خدایا به حق هرچی قشنگ کیجایَه همه ما را اهلا کُن.
اولی: آبرو مثقالی هزار تومان است. خدایا به حق هرچه دختر زیبا است همه ما را اهل کن.
دومی: همه با هم بوگین الهی آمین.
دومی : همه با هم بگویید
" الهی آمین".
http://ups.night-skin.com/up-91-02/144442.jpg

مراسم بردن جهیزیه(خرج بار) و عروس به خانه داماد در شرق گیلان
توسط زنان با پوشش محلی
http://www.paymanonline.com/mag/40/14/s021.jpg



1-مندیل
مندیل تور قرمزرنگی بود با حاشیه های طلایی که معمولاً آن را از هندوستان وارد می کردند. زنان این تور را که نقوش و حاشیهٔ طلایی رنگ داشت مانند پیش بند کودکان بر روی سینه و شانه ها می بستند و آن را در پشت گردن محکم می کردند. بلندی قد مندیل تا زیر سینه بود. مندیل بر روی تزیینات سینه مانند دوش پوق بسته می شد. به مرور زمان و با نبود پارچهٔ مندیل سنتی پارچه های ساده تری برای مندیل به کار گرفته شد. در لغت نامه دهخدا مندیل (رومال)را پارچه ای دانسته که با آن عرق و جز آن را پاک می کنند.
رنگ مندیل بتدریج سیاه و یا سفید یک دست شده و برای پوشش کامل موهای سر زنان مسلمان در زیر روسری و یا به صورت امروزی به شکل هِدبند در سایر نقاط خصوصا استان های شمالی کشور و کردستان مرسوم گردید. در بندرعباس نیز مردان از مندیل به عنوان جلوگیری از تابش آفتاب بر سرشان استفاده زیادی می نمایند.
2-لاچیک یا لاچاک
لاچیک روسری بزرگی از جنس ابریشم و اغلب به رنگ قرمز (هم رنگ مندیل روی سینه) با نقوش طلایی بود. این روسری را به صورت سه گوش روی سر می انداختند ودنباله های آن را از جلو به صورت ضربدری به پشت می بردند و در بالای سر گره می زدند. بعدها پارچه های ابریشمی و قرمزرنگ لچک جای خود را به پارچه هایی به رنگ روشن داد که با سوزن دوزی تزیین می شدند. به مرور زمان از زیبایی پارچه های لچک کاسته شد تا جایی که در بعضی عکس ها به لچک های کاملاً سفید بر می خوریم.

3- لَچِک
گاهی دخترها بعد از سن ده دوازده سالگی مانند مادرانشان از لچک استفاده می کردند. دختربچه ها لچک هایی ساده روی کلاه خود می انداختند که دو سر آن به صورت ضربدری از زیر چانه رد و به پشت سر برده می شد. لچک دخترها عموماً از پارچه هایی با رنگ های روشن بود. دخترها موهایشان را زیر لچک در دو طرف سر می بافتند یا آنها را در پشت سر به صورت بافت های ریز می آویختند.
به اعتقاد کارشناسان، پوشاک بارزترین سمبل فرهنگی، مهمترین و مشخص ترین مظهر قومی و سریع الانتقال ترین نشانه فرهنگی است که به سرعت تحت تأثیر پدیده های فرهنگ پذیری در میان جوامع گوناگون انسانی قرار می گیرد. حتی عده ای را عقیده بر آن است که استیلای فرهنگی و سلطه پذیری در وهله اول از طریق انتقال پوشاک صورت می گیرد و حتی می توان با تغییر پوشاک یک جامعه، نوع معیشت و شیوه تولید آنها را نیز دچار دگرگونی کرد و تغییرات و تحولاتی در ساختار زندگی اجتماعی آن جامعه به وجود آورد مثل تغییر پوشاک تحمیلی از سوی رضاخان در ایران و کمال آتاتورک در ترکیه.
در دوران کشف حجاب توسط رضاخان، زنان روستایی که برای فروش محصولات و لبنیات و خرید مایتحاج زندگی به شهر می آمدند مجبور بودند روسری از سر برداشته و تمام موهای خود را در زیر لَچِک و یا کلاهی پنهان نمایند. بعد از دور شدن از محیط شهری دوباره کلاه از سر برداشته و از پوشش سنتی و محلی خود استفاده می نمودند.
ترانه گیلکی رامسری:
گرما سر شهره دِ نِگَرَم بازار ایسبی شِلار زَنِن روزی سی زِنّار
سر محوطه آب گرم سر شهر است ولی من دیگر در آنجا بازار نمی گیرم
ماموران با شلوارهای سفید آنجا هستند که روزی سی تازیانه می زنند.
منابع مورد استفاده:
2-لباس محلی زنان گیلانی رنگین کمان لطافت و زیبایی. فرهنگ گیلان. پوشش بومی گیلان
بعد از رسیدن به مسجد آدینه و قرائت فاتحه برای از دست رفتگان به بوستان جنگلی صیقل محله(سَغِل محله) که با همّت اداره منابع طبیعی و قرق بان های دلسوز از مرتعی پر آب و گل که چراگاه اسب ها بود و به جنگلی سرسبز و پردرخت از سوزنی برگان تبدیل شد، سری زدم. همزمان با ترنّم آواز پرندگان بهاری ،منظره ای شگفت آور از تلألوی انوار زندگی بخش خورشید در قطرات به جای مانده از مه صبحگاهی بر نوک برگهای سوزنی شکل درختان کاج و سرو در پیش چشمان شما ظاهر می گردد. با بالا آمدن آ فتاب در آسمان نیلگون جواهرده ، جنب و جوش اهالی و گردشگران برای آغاز روزی دیگر از روزهای خدا با گل گشتی دیگر در طبیعت زیبای آن زندگی، دوباره جریان می یابد.صدای آب چشمه سارها و تعقیب و گریز مِه به دست باد همه و همه خاطراتی خوش را در ذهن می آفرینند. اینجا بوستان جنگلی صیقل محله(سَغِل محله) است که از سمت جنوب به کوه تاک سر و لِوی گِه تَلِه و از سمت شرق به شاه سفید کوه و کوه سه برارگِه رَجه(سه برادر) و از غرب به دیودره و کوه وَژک و از سمت شمال به سمت دریا و ورگ چال سو سر اِشراف داشته و به هر طرف که رو می کنی جلوه ای از جلوه های خدا را نظاره گر خواهی بود که مادر طبیعت بدون هیچ هزینه اضافی در اختیار مردم گذاشته است. در مسیر ورگ چال سو خطی چون نقاشی بد شکلی بر پیکر زیبای کوه از ترّدد موتورسوارها و ماشین های دو دیفرانسیل و تفریح برخی افراد جوان بوجود آمده است. شاید در گذشته هایی نه چندان دور گرگ ها بر بالای آن کوه می ایستادند و چشمهایشان در شبهای تاریک جواهرده که خبری از برق نبود همچون دو ستاره پرنور در انظار مردم محلی درخشان می نمود. شاید به دنبال شکار خرگوش ها و دامهای اهلی تا آنجا آمده بودند.
حال حفظ این مواهب طبیعی همراه با رونق گردشگری منطقه و پیشگیری از تخریب درختان و مراتع سرسبز این دیار در اثر هجوم برخی مسافران و گردشگران بی مسئولیت را بر عهده کدام ارگان دولتی و یا جمعیت های غیر دولتی حامی طبیعت می توان گذاشت؟!.
به راستی نظر شما چیست؟
