http://s2.picofile.com/file/8264027592/00000.jpg

جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد

دل به جان آمد و او بر سر نازست هنوز

گرچه بيگانه ز خود گشتم و ديوانه ز عشق

يار، عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز

 

همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع

قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز

این چه سوداست عمادا که تو در سر داری؟
وین چه سوزی است که در پرده ساز است هنوز

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |