کوهنورد: یه قاطر کرایه بوکونیم بیشیم تا لپاسر
کوهنورد: یک قاطر کرایه کرده و تا لپاسر برویم.
یِه گل : اسب کرایه باری 60 هزارتومان
یه گل: کرایه اسب هر بار 60 هزارتومان
کوهنورد: چی خبره مگر گبر گور پیدا کُردِم گنج سر نیشتیم!!
کوهنورد: چه خبره! مگر گورهای گبری پیدا کردم- سر گنج نشسته ام.
یِه گل: مو خا دانم تو شادره رایَه یاد بَری بعد بیشی سر وقت گبر گورشان.
یه گل: من که می دانم تو داری می روی راه را یاد بگیری بعد سر وقت گورهای گبری برای کندن آنها بروی!
کوهنورد: اَمه چها نفریم خنیم بیشیم تا لپاسر آب و هوا عوض بوکونیم آخرش چند؟
کوهنورد: ما چها نفر هستیم می خواهیم تا لپاسر برویم اب و هوا عوض کنیم آخرش چند قیمت می دهی؟
یه گل: چون شما شیناسِه تی جَد اَندر جَد شیناسَنِم آخرش 40 هزار تومن.
یه گل: چون شما را می شناسم و جد اندر جد شما را می شناسم آخرش 40 هزار تومان.
کوهنورد نیز با مشورت دوستانش قبول کرده و نصف مبلغ را پرداخته . کولبار کوهنوردها را بار قاطر کرده و همراه یه گل به عنوان راهنمای گروه به طرف لپاسر راه می افتند.
در بین راه قاطر چموش چند بار از مسیر خارج شد که با همکاری گروه دوباره به مسیر بازگردانده شد.
ناگهان زنبوری برماتحت قاطر نیش جانانه ای زد طوری که قاطر کل مسیر سربالایی از باغدشت تا نزدیک لپاسر را با بار دوید و در بین راه نیز هراز چندگاهی یکی از کوله های کوهنوردان را به ته دره پرت کرد تا سبکبارتر شده و بهتر بتواند بدود.
کوهنوردان نفسشان بند آمده بود. با نگاهی غضبناک به یه گل نگاه کرده و جریمه از دست رفتن کوله ها و غذایشان را از او می خواستند.
یه گل: با خونسردی دستی به سر قاطرش کشید و گفت تو که از اول نمی خواستی با ما بیایی پس چرا اینقدر جو خورده بودی؟
کوهنوردان نیز یکی شده و یه گل را به قاطرش بستند تا روانه لپاسر گردد و از آنجا برایشان آب و آذوقه تهیه نماید.
نتیجه اخلاقی:
" آزموده را آزمودن خطاست"
*توجه:
با خبر شدیم آقای یِه گل اسب خود را با قیمت مناسب جهت تاکسیدرمی و نصب در موزه در معرض فروش گذاشته است.
