


مادر: در حالی که با دستگیره جارو فرزندش را کتک می زد با صدای بلند فریاد می زند:
یِه دفعه دیگه مُو نماز بَئس بابام تو بیشِ سروقت "چَل گَلِه" تی اُنگوشت شانِ بی یَنِم!
مادر:اگر یک دفعه دیگر موقعی که من مشغول نمازخواندن شدم رفتی سروقت "کوزه قرمه" من تمام انگشت هایت را می بُرم.
وَچه: ببخشید مو غلط بوکوردِم. د ای کاره نوکانِم.
فرزند: ببخشید من غلط کردم دیگر این کار را نمی کنم.
مادر: گوشت کیلویی 30 هزار تومانه . یِه کم چَل چاکُردِم دو آوه هَمره بخاریم سفید طَرب هم اَمِه دیجاب(سَر فزون) باشَه. بی غیرت هوتو گُدِه گَردِنیم . "آدم سلوک مار وازنه" تا یِه نهار ه پُلا عیدام چَرخ بَدیم. یِه مشتِ وَچِه سَرِ همرَه.
مادر: گوشت کیلویی 30 هزار تومان است. کمی قُرمه درست کردم که با آب کشک(نوعی خورشت محلی به همراه سبزی مخصوص شمالی ها) بخوریم. طُرب سفید هم به همراه آن کمکی باشد. بی غیرت همانطوری نهار را خلاصه کنیم. "پدر آدم در می آید" تا برای یک نهار برنج و خورشت را تهیه کنیم. با تعدادی اولاد ریز و درشت(کوچک و بزرگ).
وَچِه: مو فکر بوکوردِم دِبار مُثان هر چی نُقل دان دِل دَست داکُردیم یِه چیزی برای خوردن پیدا کُردیم. ندانِستم "گردو خانه ارباب بیشمارِه اَمَّه همه اش شُمارِه". یکی وی تنگِ محکم دَرِه.مار جان!
فرزند: من فکر کردم شرایط مثل گذشته ها است هر وقت داخل تنگ شیشه ای(نُقل دان) دست می کردیم چیزی برای خوردن پیدا می کردیم .
نمی دانستم " گردو در خانه ارباب بیشمار و زیاد است اما همه اش به شماره است. کسی سر کیسه را محکم نگه داشته است مادر جان!.
نتیجه اخلاقی:
" زمانِه دِ سختا با وَنِه هوای منقلِ بدِری"