


توجه: برداشت از مطالب و تکثیر آن فقط با اجازه مولف و ذکر نام نویسنده وبلاگ امکان پذیر است
لهجه گیلکی رامسری
محمد ولی تکاسی، 1389
رامسر شامل
دو قسمت کوهستانی و پایکوهی(کوهپایهای) است که ادامه سلسله جبال البرزند و
از کناره ساحلی دریای خزر(مازندران، آبسکون، کاسپین و ...) تا کوههای سر
به فلک کشیده با ارتفاعات زیاد نظیر کوه سُماموس، واژک، سُرخه تَلِه، سه
بِرارِه، لپاسر، شاه سفید کوه، ایلمیلی ، مارکوه، قلعه بند، کَلِک ،
ایسَلَم دَشت(اسلام دشت) و صدها کوه دیگر امتداد دارند. دو قوم متمایز در
این قسمت ها زندگی می کردند که از نظر نوع کار و درآمد، پوشش لباس، فرهنگ و
آداب و رسوم با همدیگر تفاوتهایی داشتند.
همچنین لهجه رامسری از گویش گیلکی با گیلان و مازندران نیز تفاوتهایی دارد که خاص این اقوام ، این منطقه و مردم آن است. مثلأ کلمه اُنگُلاس(وسیله ای به شکل عدد 8 از جنس چوب که برای کندن میوه از شاخه های بلند و یا آویزان کردن سطل و زنبیل در هنگام چیدن میوه از درختان مرکبات و یا آبکشی از چاه به کمک طناب و غیره به کار می رود) که در گیلان به آن کِردُخَلِه نیز میگویند خاص منطقه رامسر بوده و در جای دیگری استعمال نمی شود. یا کلمه رِشک (شپش انسانی Simex Lutura) که در گیلان به آن اُسبُج =اوسبوج گفته می شود. این نوع کلمات اختصاصأ فقط در منطقه رامسر و حومه تنکابن بین مردم بومی و محلی استعمال دارند.یا اینکه بیت ذیل:
ندارم خنجرُ پاره کنم دل ببینُم چی خیالِ می دِلا دِِل
در شهرستان رامسر این ترانه به صورتهای مختلف با لهجه ها و اصوات گوناگون قرائت میگردد. نگارنده به منظور تهیه فرهنگ لغات گیلکی رامسری با امکانات سرچ کامپیوتری از این نوع کلمات اختصاصی، گامهای اولیه را برداشته است.
گیلکی رامسری
گیلکی رامسری یک لهجه است که منتج از گویش گیلکی و زیر شاخهای از زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی و غیر از پهلوی اشکانی) است. تلفظ این لهجه در داخل مناطق مختلف شهری و روستایی رامسر از نظر فونتیک (بیان صوت و آوا) کمی متفاوت است(5). در بین محلههای مختلف شهرستان و روستاها مردم هر منطقه با کشش و اداء کلمات به طرز خاصی صحبت می نمایند که معّرف محل زندگی آنها می باشد. مثلأ یک نفر اهل کتالم و سادات محله (ار محله های قدیم رامسر) با منطقه ابریشم محله (از محل های جدید رامسر) و یا صحبت های یک نفر اهل لمتر (خیابان 20 متری و کنار ساحل دریا) با منطقه بازار آخوند محله و نارنج بُن کمی متفاوت است ولی در مجموع زبان همدیگر را خوب می فهمند. مثلأ در سادات محله می گویند:
"عُروس،عُروس چِِه خارِه بیَرِم،اَمِه باغ چِیِه" ولی در ابریشم محله می گویند:"عروس خانم ، چایی خارِه بِیَرِم اَمِه باغ چایی یَه".
یا اینکه کلمه "شَجِرَئن" به معنی آدم پر سر و صدا در کوهپایه ها به کلمه "شَجِرِه" در مناطق جلگهای در ابریشم محله رامسر و به کلمه "شیویر" در کتالم و سادات محله تلطیف و تصحیف شده است. یا اینکه واژه "پوچا" به معنای گربه است که در بیشتر شهرهای مازندران به آن "بامی شی=بامشی" گفته می شود.
از طرفی گیلکی رامسری را می توان به دو بخش شهری و روستایی تقسیم نمود که بخش شهری شامل لهجه مردم بومی و یا کوچیده است(5). در این میان بسیاری از واژگان نیز غیر رامسری بوده و به همان صورت اولیه خود تلفظ میشوند نظیر تلویزیون، تلفن،درخت(به جای دار) و غیره(5). افراد تحصیلکرده نیز به زبان سلیس و روانتری سخن میگویند که بیشتر متأثر از زبان فارسی است.
ویژگیهای لهجه گیلکی رامسری
حروف الفباء مورد استفاده در لهجه گیلکی رامسری با حروف الفباء فارسی یکی است(28 حرف). اگر دستور زبان جدیدی برای آن وضع می شد و حروف یا کلمات جدیدی در آن وارد می شد، می توانستیم گیلکی را از شیرین ترین زبانهای دنیا معرفی کنیم.
دستور زبان در گیلکی به زبان انگلیسی نزدیک تر است و بیشتر اسامی به صورت اضافه مغلوب بیان میگردند. جای مضاف و مضاف الیه عوض می شود و همینطور گاهی اوقات جای صفت و موصوف. نظیر: شَم افروز اکبر:یعنی اکبر فرزند خانمی به نام شمع افروز و یا :کَش پیرهَن= پیراهن کِش: یعنی پیراهنی که از کاموا بافته شده است . همچنین تلفظ "ه" تأنیث در آخر کلماتی نظیر اِمیرماه ، کُلاه و ... حذف شده و اَداء نمی شود و به کلمات اِمیرما، کُلا و ... تصحیف می شوند.
لهجه مردم رامسر به دلیل واقع شدن این شهرستان بین دو استان گیلان و مازندران علاوه بر دارابودن قسمتی از ویژگیهای لهجه این مناطق، دارای ویژگیهای منحصر به فردی نیز میباشد که در شهرستانهای مجاور آن نظیر تنکابن و چابکسر کمتر دیده می شود. این امر در قسمت آوایی و کشیدگی بعضی از حروف وکلمات بیشتر خود را نشان می دهد. مثلأ برای کلمه "بودن" اینطور می گویند:" با" ولی در چابکسر می گویند :" بو" . یا حتی از کلمات مختلف برای بیان اهداف خود در مکالمه روزانه استفاده می شود. مثلأ برای کلمه خوابیده در رامسر میگویند:" خاتِه" و لی در تنکابن میگویند :" کَتِه" و الی آخر. ناگفته نماند این نوع کلمات بیشتر در حومه شهرها کاربرد دارند وگرنه لهجه گیلکی رامسری به زبان فارسی نزدیکتر شده است تا لهجه گیلکی محلی اصلی(مناطق کوهپایه) که سالها قبل استعمال داشت.این ویژگی زنده و جاری بودن یک لهجه و به دنبال آن گویش و زبان را می رساند که مرتبأ تغییر کرده و به تدریج سیر تکاملی خود را طی می نماید.
گیلکی رامسری نیز در حال حاضر به زبان فارسی نزدیکتر است تا گیلکی اصلی رامسری که به گیل گالشی معروف است. ناگفته نماند در داخل شهر و آبادیهای اطراف رامسر نیز مردم به گویش های متفاوت و ایماء و اشارات متنوعی نیز تکلّم مینمایند که با شنیدن آن می توان تغییرات آوایی را در نقاط مختلف شهر رامسر کاملا احساس نمود. رامسر نیز چون بین دو منطقه گیلان و مازندران قرار گرفته است دارای لهجهای مخصوص به خود و مرکّب از لهجههای مازندرانی (تبری) و گیلانی(دیلمی و تالشی) است، لذا آن را گیل مازی نیز می نامند.
لهجه مردم رامسر بیشتر در مناطق دشت گیل مازی و در مناطق کوهستانی گیل گالشی است.گیل گالشی غنیتر و به گویش مردم قدیم این منطقه نزدیکتر است. البته ناگفته نماند با مهاجرت اقوام مختلف از کوهستان به دشت و هموطنان گیلانی و آذری زبان و همچنین ساکن شدن این افراد در منطقه رامسر و حومه به دلایل مختلف سیاسی، اقتصادی، آب و هوای مناسب و غیره لهجه گیلکی رامسری نیز دستخوش تغییرات زیادی شده است. از تلفّظ کلمات و سخنان بین یک نفر اهل ارتفاعات اشکور نظیر جنت رودبار با یک نفر اهل سادات محله رامسر این تفاوتها و اختلافات کاملأ محسوس است. این اختلا فات گاهی تاحدّی زیاد است که می توان با توجه به صحبت های گوینده، محل زندگی او را در مناطق مختلف شهرستان رامسر حدس زد. در شهرستان رامسر طوایف کُرد،تالش و اقوام مهاجر از کوهستانها به دشت وجود دارند. این اقوام بیشتر نظیر جولا،گالش، گیل، اشکوری،کوسینی(کوهستانی) و همچنین بومسیج، تنگدرهای، سادات محلهای، کتالمی(گَتِه لَمی)، رمکی(شغل رَمِه گردان)، خُمَر(شغل کوزه گر)، لات محلهای(محل زندگی کنار رودخانه) و لَمتِر(به احتمال کوچیده از مناطق رودبار) و غیرهاند(4) که با لهجه خاص خود ولی با ایماء و اشارات، کشیدن صداها و اصوات و کنایات خاصی با همدیگر صحبت می کنند ولی در مجموع حرفهای همدیگر را خوب می فهمند. اگر بطور اختصاصی تر به لهجه همه این اقوام ساکن در شهرستان رامسر نظری بیاندازیم زیاد به بیراهه نمی رویم اگر از اصطلاح " نیم لهجه" برای فهماندن و درک کردن این مفاهیم و نوع فونتیک خاص در لهجه آنها استفاده نماییم.
اشعار گیلکی رامسری
در منطقه رامسر اشعاری چون گَهِره سری(گهواره سری) و لالایی ها توسط مادران در هنگام خواب کردن کودکان ، اشعار گالشی و گیل گالشی که چوپانان هنگام رَمِه گردانی و همراه با نِی چوپانی و یا بدون آن، می خوانند، رواج دارد. همچنین ترانه ها و اشعاری پر سوز و گداز و یا پر هیجان ، برخاسته از درد دلهای مردم در شرایط خوب و بد محیط زندگی، در شرایط کاری همچون برنج کاری ،چیدن فندق و جشنهای حین برداشت محصول(زراعی و باغی) و یا انجام کارهای کشاورزی ، ظلم و جور خوانین و حکومتهای محلی، عشق و دوستی حتی وقایع تاریخی و مذهبی و در پاره ای از موارد در مَدح و ستایش بزرگان (علمی و دینی) نیز خوانده می شوند. مسائلی همچون عشق و زندگی، مراسم سوگواری درگذشتگان، جشن های ملی و قومی و غیره نیز مبنایی برای سرودن این اشعار و ترانه ها نیز می گردید. بِداهه سرایی نیز به مناسبت های گوناگون همچون مراسم نوروز خوانی، سحر خوانی در شبهای ماه رمضان و غیره در بین مردم عادی رواج داشت و هنوز در بعضی از آبادیها نیز رواج دارد.ترانه ها و اشعاری که در ذیل آورده میشوند بیشتر با لهجه گیلکی رامسری ( برخی گیلمازی و برخی گیلگالشی) است که تعدادی از آنها در مناطق مختلف رویان تا گیلان ، دیلمان و اشکور و یا حتی در تمامی ایران با لهجه های مختلف زمزمه می شوند. با هم قسمتي از این ترانه ها را می خوانیم :
گِلکار روزِ بُشابام تا مسجد آدینه از قضا آن هم با ، روز آدینه
رُخانه ای کشتی گیرشان بِمابان، گوتِن کور قَزَل باش، مواظب خودش باش
هر یِه موشت لَسَ دَن حریفَرِه آدم چُم آب پُرُسِه، غِریبَرِه
آخِرِش بُرُنده هر یِه واز کُرده یِه موشت پول، خوشته چِنگ مَن جَما کُردِه
همه گوتن تا سال دیگه خدا بُزُرگِه تا اُ موقع شاید بَنَه، با مُرده
دِبار مُردُم دل و دِماغ دَشتِن مال و مِنالَ ره اندی کَسِنِ هَمرَه نِدَشتِن
شاید روزی بیَه، هَمِه شاد با شِن اگر ییلاقم بُشان، می یاد باشِن
بامسی گیشی
بامسی گیشی، بامسی گیشی تو کِی باباشی اَمِشی
این وَر بیشی اون ور بیشی آخِرِش هِِسِّه اَمِشی
عاشقی
از این دُنیا نِیَم دلتنگِ دلتنگ مَن و تی عاشقی هِسِه سَر جنگ
بُشو تی پَر بُگو گردِن شکسته دوس دَشتِن در هچ مرامی نیه
کوکِه
بهار سَرِ کوکِه، مِرِه چا کُرده هزارنا کَسِ، بُوگ بُ گِِه مره چاکُرده
از دست ِتو، می نام دَکِته سَرِ زِبانها عَجَب، به خیالِم پیر بُ بِ (بُوبِه) مره چاکرده
اِنجیل کَشِ
می دل اِنجیل کَش گِه تول وَر نیَه، تی دل اِسیا رو روخانِه
می دل چکُنَم چِکُنَم، کوجار ِبُشُم تی دل شِمِه خانِه
انگور مروارید
تو انگور سیاهی بر سر دار مو دونه مرواریدم پر خریدار
( تو انگور سیاه بر بالای درخت هستی من هم مثل یک دانه مروارید (هستم) و خریدار زیادی دارم)
بوشو کَرَجی بنیش لِه وَل نگه دار گدازاده چی دانِه قیمت یار
(برو و در قایق نشین و لنگر (پارو) را کج نگهدار گدازاده از ارزش یار گرفتن چه می داند؟(می فهمد؟))
سر کوه بلند مِرِه نوگو اَبرار روزگار چرخ خاره مو بونیم تی یار
(بر سر کوهی بلند هستی و به من برادر خطاب نکن روزگار گردش می کند و من یار تو می شوم)
الهی تو وَکی ده تَه وَچِه مار من و تی عاشقی نوبونِه پامال
(به حق خدا تو مادر ده بچه بشوی ولی عشق بین من و تو از بین نخواهد رفت)
مادر و غصه های دلم مارِه مارِه مِرِه چَرِه بِه چِه بی غم و غصه می دل ده چه بی غم و غصه همه مو خورده مننم(نوتونِم) به اَجَل به خُودا مو مُورده مننم(دِ مُردِه نوتونِم)
سلام بی علیک سلام بی علیک دلبر سبب چی؟ من و تی عاشقی قار وغضب چی؟ من و تی عاشقی همراهی کردیم
خدا قسمت نُکُرد تقصیر من چی؟
غم نه غم دارم (نه تب دارم) می جانِ چَرِه کانِه دَرد همه گونِن تی گونه چَرِه بابا زرد همه گونِن این رطوبت زِمینه خودم دانم ز عشق نازنینه
بلند بالا
بلند بالا به بالات آمدم من
برای خال لبهات آمدم من
شنیدم خال لب باز می فروشی
خریدارش مَنَم چند می فروشی