تئاتر رادیویی گیلکی( خاطرخواه ) دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۲ 8:7
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

عصر یکی از روزهای گرم تابستان در ماه محرم صدای اذان  مؤذن از بلندگوی مسجد شنیده می شد. نمازگزاران گروه گروه به سمت مسجد در حرکت بودند. جوانی با یک تکه سنگ به سمت  شیشه پنجره دختری که دوستش داشت و با مادربزرگ پیرش زندگی می کرد ضربه کوچکی نواخت. دختر که از قبل چادرش را دم دست گذاشته بود آن را برداشت و دو نفری به سمت مسجد به راه افتادند.

 

پسر: دوگروز تی پَئر بدی بام وی هَمرَه سلام و احوالپرسی بوکوردِم. دل و دماغی نِداشتِه!

پسر: دیروز پدرت را در بازار دیدم با او سلام و احوالپرسی کردم . حال مناسبی نداشت!

 

دختر: می مار مریضه . دِ حالی بر وِه  نی یَه! یِه کَم نگرانیم.

دختر: مادرم مریض است. دیگر حالی ندارد. کمی نگران هستیم.

 

پیشنماز که به آهستگی پشت سر جوان ها حرکت می کرد گفت:

خدایا به همین دم مغرب تو را به حق فاطمه زهرا(ع) ای مادره شفا بَدَه ،  بِدَه ای دو تَه جوان هم به هم بَرِسِن. هر چند که ماره مخالفه ای ازدواج سَر بگیرِه.

خدایا به همین دم غروب تو را به حق فاطمه زهرا(ع) این مادر را شفا بده. تا این دو جوان به هم برسند. هرچند که مادر دختر مخالف است تا این ازدواج انجام شود.

 

پسر و دختر با ناباوری سربرگرداندند تا ببینند چه کسی این دعا را گفته است.

 

پیشنماز: عاشق چوم کورِه  وی گوش هم کَرِه! همه عالم و آدم دانِن شمه دوتَه کَسِنِ خاطرخواین!

پیشنماز: چشم عاشق کور و گوشش کر است(نه می بیند نه می شنود). همه آدم ها می دانند شما همدیگر را دوست دارید.

 

پسر: خدا از زبان شما سید بزرگوار بیشناوِه. یعنی بونو مو به دلدارَم برسم. می چُم خا آو نُخوارِه. تا این زیندَه ای وَصلَت سر بگیره!

پسر: خدا از زبان شما سید بزرگوار بشنود. یعنی می شود من به دلدارم برسم. چشم من آب نمی خورد(یقین دارم که نمی شود). تا او زنده است وصلت ما سر نمی گیرد!

 

دختر: می مار بهترین مادر دونیایَه. تو کار و سواد درست و حسابی ندارِه یه کم از این بابت ناراحته!

دختر: مادرم بهترین مادر دنیاست. تو کار و سواد درست و حسابی نداری کمی از این بابت ناراحت است!

 

پیشنماز: امشُب مسجد دِل شِمِه رَه هم دعا کانیم.

پیشنماز: امشب در داخل مسجد برای شما هم دعا می کنیم.

 

نتیجه اخلاقی:

حل مشکلات و راهنمایی مناسب جوانان جهت یافتن مسیر صحیح زندگی از عبادت کردن صِرف در مساجد علاوه بر جذب آنها در انجام فرایض مذهبی و رویکرد آنها به دین  کمک زیادی می نماید.

 

بدیدم سر راهی دختری همراه مادر

زن ماره ناخوش و نامزد پریشان

سلام به مادر و نگاه به دختر

زن ماره گِه گفتم چه حالی داری

به دل گفتم الهی سر برنداری

 

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |