محرمعلی: زود باش، بز دَرِه باشتِه، آفتاب بزه، امروز خیلی کار دِریم!
محرمعلی: زودباش. بز از دره گذر کرد./ آفتاب زد. امروز خیلی کار داریم.
شاوان: چشم. تی اَسو خا فقط اَمِرِه دُو کانِه!. می برارگِه کین پو داکانِه، درس بُخوانِه. دکتر یا مهندس وَکَه!!!
موقع کار حسن بِرار موقع مُزد حسن دُز.
شعبان: چشم. تو فقط به من فشار می آوری!. برادر کوچکم را حمایت می کنی تا درس بخواند. دکتر یا مهندس بشود!!. موقع کار کردن با من رفیق هستی ولی موقع مزد دادن من را به جای دزد می گیری.
محرمعلی: دندت نرم چشمت کور. وَسِه دَرز بُخوانی. موسِ فوچینی زحمت بکشی تا دانشگاه بِگیری!
محرمعلی: دنده ات نرم و چشمت کور شود. می بایست درس بخوانی. ماتحت خود را محکم بگیری و زحمت بکشی تا به دانشگاه بروی.
شاوان: بیشیم دنبال خودشِه سرنوشت . شاید امروز اَمِه شانس بگیته!
شعبان: برویم دنبال سرنوشت خودمان. شاید امروز شانس ما گفت(گرفت)!
محرمعلی: شانس چی چی یَه! الَن یِه نصف مُردوم پول نی یَنِن بانک تا قرعه کشی بُرُنده باباشِن. راه چند ساله یِه شبه بُشون.
محرمعلی: شانس چیست!. الان یک نصف از مردم پول در بانک می گذارند تا در قرعه کشی برنده بشوند. راه چند ساله را در یک شب طی نمایند.
شاوان: تی دور و بر نیا بوکون. چندی دِریم.
شعبان: به دور و برت نگاه کن چند تا از این آدمها داریم.
محرمعلی: مره هَلی نوبونه بی زحمت و بدون سختی آدم چیزی وَکِه.
"هر که بسیار بُوَد سیم و زرش یا خودش دزد بوده یا پدرش"!
محرمعلی : من حالیم نمی شود. بدون زحمت و سختی کسی کاره ای بشود.
"هر که بسیار بُوَد سیم و زرش یا خودش دزد بوده یا پدرش"!
شاوان: همه تقصیر اَمِه سرنوشته. یکی آه نِدارِه با ناله سودا بوکونِه. یکی از بَس بُخواردِه وَزرس دَره.
شعبان: همه تقصیر سرنوشت است. یکی آه ندارد تا با ناله همراه نماید. یکی از بسیاری خوردن دارد پاره می شود.
محرمعلی(با تمسخر): تو راس گونِه مو باور بوکوردِم!!!
محرمعلی: تو راست می گویی من باور کردم!!
شاوان: پولدارشان ثروت دَرِن پول مفت در هَرِن. کار خیر هم کانِن. لوب بارِن.هم ای دونیا دَرِن هم اُ دونیایَه. اَمِه خا نه ای دونیایَه دِریم نه اُ دونیایَه.
شعبان: پولدارها ثروت دارند پول مفت در می آورند. کار خیر هم می کنند. بهره می برند. هم این دنیا را دارند هم ان دنیا را. اما ما نه این دنیا را داریم نه آن دنیا را.
محرمعلی: شاید بعضی ها رِواج خلقی یَه رِه ای کارهای خیره هم بوکونِن ولی اجری ندارِن چون از روی ریا انجام دَنِن.
محرمعلی: شاید بعضی ها برای گول زدن مردم این کارهای خیر راهم بکنند ولی پاداشی ندارند چون از روی ریا انجام می دهند.
شاوان: فعلأ وینِه خا اُشان سواره اَن اَمِه پیادِه!
شعبان: در حال حاضر می بینی که آنها بر خر مراد سوارند ولی ما پیاده هستیم.
محرمعلی: مگر نشناوسی بی " سرنوشت ما به دست دیگری یَه او خوش نویسه بد ننویسَنِه"
محرمعلی: مگر نشنیده بودی"سرنوشت ما به دست دیگریست خوش نویس است او نخواهد بد نوشت
شاوان: پَر جان ای حرفها دِ کهنه بابا کسی قبول نِدارِه
شعبان: پدر جان این حرفها دیگر کهنه شده و کسی آنها را قبول ندارد.
محرمعلی: سرنوشت هر انسانی به دست خودَشِه. از بلندی به پستی خودش را تونه برسانِ دِنِه و یا بر عکس.مهم ذات انسانی شِه که درست باشِه!
محرمعلی: سرنوشت انسان به دست خودش است. خودش را از بلندی به پستی و یا برعکس می تواند برساند.مهم ذات انسانی اش است که درست باشد!
شاوان: آها تو راس گونِه! کاش بونوبا سرنوشت از سر نوشته بونوبا!
شعبان: آره تو راست می گویی!کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت!!
نتیجه اخلاقی:
" افسار سرنوشت هرکس به دست خودش است.
در انتخاب راه درست زندگی دقّت نمایید"
