تئاتر گیلکی رامسری(بخت آو) دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۱ 8:26

مادر: الهی به دست اولاد بکشی دَتُر! مِره رَسوا بوکرده. سفید بخت نوبِه. سیاه بخت بوبِه!!

مادر: الهی به دست اولاد بکشی دختر! من را رسوا کردی. سفید بخت نشدی . سیاه بخت شدی!!

 

دختر: مارجان تو خوشتِه خونِ کثیفا نوکون.یِه کاریش کانیم.

دختر: مادر جان تو خونت را کثیف نکن. یه کاری می کنیم.

 

مادر: چُم تا نترکسِه وَنِه وی سر  دَس نِیَن- دِ کار از کار بگذشته- خانه خراب ببیم.

مادر:چشم تا نترکیده باید دست جلوی آن گرفت. دیگر کار از کار گذشته- خانه خراب شدیم.

 

دختر: مو خا ندانستم می مرده قاچاق فروش وَکِتِه.مُو بگوتِم سرش به کار خودش گرمه . جوشکاری کانِه.

دختر: من که نمی دانستم شوهرم قاچاق فروش شده است. با خودم گفتم سرش به کارش گرم است و جوشکاری می کند.

 

مادر: الهی تو هرگز دنیا نِمِه بی تا مو تی دونی اَندی غصه نداشتِم.از کیجا بون مِره اذیت کُردی. چندی بوگوتِم. ای مَرکِه به کار نشونِه. تِرَرِه  خُجُر مرده وَنِکَنِه.

مادر: الهی تو هرگز به دنیا نیامده بودی تا من به خاطر تو این همه غصه نمی خوردم.از زمان دختر بودن من را اذیت می کردی.چقدر گفتم. این مرد کار نیست. برای تو شوهر خوبی نمی شود.

 

دختر: حالا کاری یِه که بابا. مو خا دَس کف بو نوکورده بام . بگوتم  می مرده اهل کار و زندگی یَه- خانواده درستی دارِه.

دختر: حالا کاری است که شده. من که کف دستم را بو نکرده بودم. گفتم شوهرم اهل کار و زندگی است. از خانواده درستی است.

 

مادر: اِسِه فکر چاره بوکونیم. بِن کی جی حرف شنوی دارِه. هونو دامان دَکیم.

مادر: حالا فکر چاره باید بود. ببین از چه کسی حرف شنوی دارد دست به دامان او بشویم.

 

دختر: اُن خدایَه بنده نی یَه. وی گردنِ دو کَشِ ارّه نبی یَنِه. وی گردن دار سر نیَه.

دختر: او برای خدا بنده نیست. گردن او را ارّه بزرگ با دو دستگیره در طرفین نمی تواند ببرد. گردن او بالای درخت است=خیلی مغرور و خود خواه است.

 

مادر: زندگی وی سرِ جیر بیاردِه. وگرنِه معتاد و قاچاق فروش نوبونه با. هم بَکشِه. هم بُروشَه.

مادر: زندگی او را از غرور انداخته. وگرنه معتاد و قاچاق فروش  نمی شد. هم مصرف می کند و هم می فروشد.

 

دختر: اَمه سری مَن. خودشِه مرده گِه چِنگَدَم . یِه موشت سَر وَچه هَمرَه. اِسه چه خاکی خوشتِه سر داکونِم.

دختر: خاک بر سر من. شوهرم را از دست دادم. با چند تا بچه قد و نیم قد. حالا چه خاکی بر سرم بریزم.

 

مادر: اُن خوشتِه مارِ گَپِ گوش دَنِه. هر چند اون مار گاو گی با تو نسوجَنِه. ولی آدم از روی ناچاری بوسه به کون خر زَنِه!

مادر: او از مادرش حرف شنوی دارد. هر چند که مادر او با تو رابطه خوبی ندارد. ولی آدم از روی ناچاری بر ک...ون خر بوسه می زند.

 

دختر:باشِه مو مِندی اَسّانِه نذر و نیاز بوکوردِم. تو هم مندی بِلایَه چابک سر نزن. ان شاءالله اصلاح وَکِه.

دختر: باشد. من آستانه میانده چابکسر(امامزاده ابیض) نذر و نیاز کردم. تو هم مغلطه نکن و تقصیر را به گردن این و آن نینداز. ان شاءالله اصلاح بشود.

 

مادر: خدا از دهن تو بیشناوِه.دِبار گوتِن: آغوز بیشکِن بِن وی لافَه  می سَره بیشکِن بِن وی طالَع

مادر: خدا از دهن تو بشنود. در گذشته می گفتند: گردو را بشکن و به نیمه آن نگاه کن      سرم را بشکن و طالع من را ببین.

دختر: اَلَن یِه زنگ زنَم. می حال و روزگارِ می شومارِه گونِم .

 اُنم گونِه: می سینه بُخواردِه شیره تِرِه  حلال نوکانِم پسر!

دختر: الان یک زنگ می زنم.حال و روزگارم را به مادرشوهرم می گویم.

او هم می گوید: شیر خورده شده از سینه ام را حلالت نمی کنم پسر!

نتیجه اخلاقی:

"جهت اصلاح شدن و بازگشت به زندگی شرافتمندانه هیچوقت دیر نیست."

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |