پیلا بابا: چیکار دَرِه زَن؟ وَسّا کُن. کمتر زاغ سیاه مُردُمِ چوب بزن. قِباحَت دارِه!
بابا بزرگ: چکار می کنی زن؟ بس کن. کمتر زاغ سیاه مردم را چوب بزن. زشت است.
گَتِه ننه: بَس ! بَس! بِن چی چی گوتِه دَرِن؟
مادر بزرگ: صبر کن! صبر کن!. ببین چه می می گویند؟
دختر: اِمشُوب اَمِه وَر مهمان هَنِه. گوش شیطان کَر به گمانم هَمَدَرِن نِشان بَنِن!!
دختر: امشب برای ما مهمان می آید. گوش شیطان کر به خیالم برای نشانه گذاشتن(خواستگاری) می آیند.
پسر: اَمِه خا لیاقت شما را نِدِشتیم. خوشتِه زندگی یَه با یک اشتباه کبریت بَزِم. دعای سنگینی وَنِه تا از دام اعتیاد خلاصا باشیم.
پسر: ما که لیاقت شما را نداشتیم. زندگی خودمان را با یک اشتباه آتش زدیم. دعای سنگینی می خواهد(کار خیلی سختی است) تا از دام اعتیاد خلاص شویم.
دختر:اگر تو قول بَدی دَس وِگیری ای زهر ماری یَه. مو تی پا تا آخر عمر نیشَرَم.
دختر: اگر تو قول بدهی این زهرماری را ترک کنی من هم تا آخر عمرم به پای تو می نشینم.
پسر: به بَخت خودش لگد نزن.آو از سر مُو بگذشتِه. دِ راه برگشتی نِدَرِم. خوده قاطر مُثان تول مَن دِماسَه دَرشا نتونِم!!!!
پسر: به بخت خود ت لگد نزن.آب از سر من گذشته است. دیگر راه برگشتی نیست. مثل قاطری که در میان گل گیر کرده است شده ام و نمی توانم رهایی بیابم!!
پیلا بابا: چیکار دَرِه ؟ بِدَه خوشته دل گَبه کِه بزنِن. به دردِ خودشان بُسوجِن. خدایا ایشانِ به راه راست هدایت بوکون.
بابابزرگ: چکار می کنی؟ بگذار حرف دلشان را بزنند. به درد خودشان بسوزند. خدایا ایشان را به راه راست هدایت کن.
گَتِه ننه: ان شاءالله. خدا از تی زبان بیشناوِه.می نوه گه شان .
مادر بزرگ: ان شاءالله. خدا از زبان تو بشنود.نوه های عزیز من.
پدر: پسرجان ای موقع شُب اَمِه خانه کَن نال دیم چی کار دَرِه. ؟ حیف از تی جوانی نِیَه! مُو تِرِه مثل خوشتِه اُولاد دوس دَشتِم اَمَّه افسوس !!!
پدر: پسرجان این موقع شب در کنار خانه ما چکار می کنی؟ حیف از جوانی ات نیست!. من تو را مثل بچه خودم دوست داشتم اما افسوس!!!
ناگهان کلون در باز شد و پیرمرد و پیرزن از میان درگاه به بیرون خانه افتادند ولی صدمه جدّی ندیدند.
پسر: با ناباوری به آنها نگاه کرده و رو به پدر دختر گفت:
حیف برای امام حسینِ. عمو جان مِرِه دعا بوکون ترک بوکونِم. اهل زن و زیندیگی وَکِم.
حیف برای امام حسین است. عموجان برایم دعا کن ترک کنم. اهل زن و زندگی بشوم.
دختر: با صدای بلند گفت " الهی آمین"
نتیجه اخلاقی:
کاری نیست که آسان نشود مرد آنست که هراسان نشود.
"خدایا جوانان ما را از اشتباهات جبران ناپذیر و غیرقابل برگشت برحذر دار"
