


منبع:http://www.yalbaket.blogfa.com/category/7
شیوه حاکم چو بر سامان رسید
راه و رسم گالشی پایان رسید
روزگارهمکسانه درگذشت
همنژادی را دگر شد سرگذشت
ملتی.همریشه.همخون.همتبار
ناگهانی بر تضادی شد دچار
دوره خان خانی وتاراج شد
دخل ما کمتر ز خرج باج شد
یک برادر مسند خانی گرفت
یک برادر خیش دهقانی گرفت
خان دریغا.خام مشتی خاک شد
غافل از کید سر ضحاک شد
با برادرها درشتی ساز کرد
مشق خط فاصله اغاز کرد
سرو ازاد ملک بر دار کرد
نور شبتاب چراغش تار کرد
در پی این دو به طرحی نو نشست
گرده های قدرتش را هم شکست
ماصمه سرو خشه چال بلند
ان ندیده بر بروبالش گزند
عاشق و دلداده سالار را
ان یل نا ازموده کار را
انچنان تاب وتوانش را گرفت
تا که سل جان جوانش را گرفت
در لزرlazar اوای بد سودا نشاند
داغ هادی بر دل رعنا نشاند
نام مردیها ز لشکان پاک کرد
دیده سدمیر را نمناک کرد
در کلایه فتنه ها بالا گرفت
نازنین رعنا ره صحرا گرفت
با دو صد زخم نهان در سینه اش
زیر بار بس گران کینه اش
باامیدی خوش به خانه سر نشست
مثل اتش زیر خاکستر نشست
بعد.تا کرداقا جون پاگرفت
روح شورش در کنارش جا گرفت
روزگار انگار طرحی خوش نداشت
در کلورو قصه ای خونین نگاشت
ای دریغا کاین نهال خوش نهاد
در هجومی سخت از پا در فتاد
دسته نائب علیخان مست مست
متکی بر خان و طرح بند وبست
از سر چکرو سزرو مثل باد
فکر تسخیر کلورو او فتاد
بغض تندروار برنو شان شکست
تیر مهلک بر تهیگاهش نشست
اقاجون کرد در دم کشته شد
گیسوی رعنا به خون اغشته شد
پس به هم امیخت با خون لزر
از کلورو شد روان سوی خزر
تا سرودش همدم مالا شود
پالوی خوان palavi khan غم رعنا شود