


*(حق کپی، چاپ و هر گونه استفاده از مطالب منوط به اجازه مؤلف می باشد)
از نظر چینه شناسی ساختمان زمین شناسی ناحیه رامسر، سازه های مختلفی را از(دوران سوم زمین شناسی و بروز چین خوردگیهای پوسته خارجی زمین) پرکامبرین تا رسوبات دریایی- آبرفتی عصر حاضر را در بر میگیرد .چون دریای فراخکَرت (بازمانده از دریای تِتیس ) بسیار پَست بود و از طرفی رودهای ولگا، اَرَس، سفیدرود، تَجن و غیره بطور مداوم در آن آب میریزند، تمامی دریا در اثر تابش آفتاب خشک نشد و دریای بستهای پدید آمد که به خاطر سکونت قوم کاسها[1] در سواحل آن به نام دریای کاسپیان نامیده شد. در نهایت با پایین آمدن سطح آب دریا، زمینها به صورت خشکی در آمده و جلگه ساحلی اطراف دریا را بوجود آوردند که استانهای شمالی کشور(گرگان، مازندران و گیلان) و شهرهای ساحلی از جمله تنکابن و رامسر را بوجود آوردند. در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب که بیش از یک هزار سال از تألیف آن میگذرد نام برخی از آبادی های رامسر از جمله چالکرود و لَتِر آمده است. از سخت سر در تاریخ قرون اولیه اسلامی تا قرن نهم هجری قمری نامی برده نشده است. اما نام شماری از مناطق و ولایات آن زمان که امروزه در محدوده شهرستان است در بعضی از کتب مشاهده میگردد. بنای گُرجیان سختسر را به اردشیر بابکان نسبت می دهند و نام باستانی آن "بهمنشیر" بود و شهر کتالم و سادات شهر در حومه آن قرار داشتند و از جنوب به جنت رودبار و از غرب به تهنجان(تنهیجان) محدود بود. هنری فیلد و آرنولد ویلسون معتقدند نخستین ساکنان ایران زمین قبل از ورود آریاییها در کرانههای کاسپین میزیستهاند، کاسیها بودند. یکی از ادلّه مهم مهاجرت انسانهای نخستین از سواحل دریای کاسپیان به نَجد ایران تشابه و همسانی اشیایی است که در غارها و آبادیهای اولیه سواحل دریای خزر و تپه سیلک کاشان و دیگر نقاط از جمله غار علیتپه، کمربند و هوتو در نوشهر(ده نو) کشف شده است که قدمت آنها به 7000 تا 9000 سال پیش از میلاد می رسد.
در منابع مختلف و کتب منتشر شده بر اساس نتایج تحقیقات دانشمندان داخل و خارج از کشور در سده های گوناگون وجود قبایل و تیره های متفاوت ساکن در خطه ساحلی کناره دریای خزر و جنگل ها و ارتفاعات مُشرف به آن قبل از مهاجرت آریاییان ثابت و مُحرَز شده است که سالها دارای حکومتی مستقل بودند و با کشورهای همسایه نیز در صلح و آرامش می زیستند. حال تصور واقعیت از پشت آینه غبار گرفته ، تاریخ این سرزمین هنوز در پرده ای از ابهام قرار دارد و هاله ای از حدس و گمان اطراف محققین را فرا گرفته است. شاید با کشف آثار بیشتر و استفاده از روشهای علمی تر و اندیشه بهتر آیندگان بتوان به حقیقت ماجرا دست یافت. متن ذیل گزیده ای از نظرات افراد مختلف و محققین ارجمند است که به معنای درک واقعیت و حقیقت موجود و تأیید آنها از طرف نگارنده نیست.
زمان دقیق مهاجرت آریاییان هنوز مشخص نشده است ولی بر اساس منابع موجود اعلام شده است آریائیان مهاجر شامل سه گروه بودند:
*گروه اول که از خوارزم به طرف هند رفتند.
*گروه دوم که از سیستان(سجستان) به طرف غرب و جنوب خراسان رفته و دماوند و ری را اشغال کرده و سپس از آنجا کوههای زاگرس و اورمیّه و کردستان را به عنوان محل سکونت خود انتخاب نمودند.
*گروه سوم که مادها و هخامنشیها بودند و با آسوریها و بقیه آریاییها جنگ و صلح داشتند(هزاره اول قبل از میلاد) که توسط اسکندر مقدونی در سال 332 قبل از میلاد ساقط شدند.
از آریاییان گروه سوم، اشکانیان بوجود آمدند که اسکندر را شکست دادند و تا 500 سال دوام داشتند. سپس ساسانیان که از آریائیان گروه دوم بودند در ایالت پارس، اشکانیان را شکست دادند ولی خود در اواخر قرن هفتم میلادی توسط مسلمانان (خلیفه اول عمر) شکست خوردند.
در سنگ نبشته بیستون توسط داریوش سکاها را به سه گروه تقسیم نمودند.
*گروه اول پارادریا به معنی آن سوی دریا
*گروه دوم تیگرا خود با کلاه نوک دراز (سکیت یا اسکیت در یونان)
*گروه سوم هئوم ورگا به معنای دوست دار هوم
تیره پارتی از سکاها از قوم داهه جدا شدند وارد پرتوَ شده و خود را پرتونشین خواندند. با جایگزینی حرف "لام" به جای حرف" ر "این واژه به صورت پهلووَ درآمده که امروزه پهلوی نامیده میشود.
از آریائیان گروه دوم، سه نام مُدکوه، دُرمُد و مدک در رامسر به جای مانده که یادآور مادهاست. از آریائیان گروه سوم یعنی سکاها[2](بعدها به نام توران=دیوان) تیره های متعدّدی به رامسر و تنکابن مهاجرت کردند. در قرن چهارم هجری قمری، مجموعه آبادیها در قالب یک دهیو(کشور-شهر) با یک روستای بزرگ مرکزی بود. به یادبود سرزمین سکاهای ایلمیلی که سَغد بود و بعدها سخت سر(سَکت سر-سَغد سر) نام گرفت. ناحیه سکت سر در بالای کوه ایلمیلی بدون تغییر مانده است.
بر طبق نظزیه دیگری آریاییها در حدود چهار هزار سال پیش از سرزمین اولیهی خود به دلایل : 1- افزایش جمعیت 2- کمبود چراگاه 3- هجوم اقوام همسایه (( حملات و تجاوزات اقوام ساکن ( ایلیری ) و شبه جزیره بالکان )) 4- سرد شدن ناگهانی هوا[3] مهاجرت کردند و در هزارهی دوم پیش از میلاد شاخهای از آریایی ها وارد سرزمینی شدند که امروزه هندوستان نامیده میشود و شاخهای دیگر از طرف مغرب وارد فلات مرتفعی به نام ایران شدند.
شکل8- مسیرهای مهاجرت اقوام آریایی
البته بعد از این مهاجرت سرزمینهای دیگر نیز از ورود آریاییها استقبال کردند که از جملهی این سرزمینها میتوان به سرزمینهای زیر اشاره کرد :
سه شبه جزیره بزرگ واقع در دریای مدیترانه فرانسه و جزایر بریتانیا ، سرزمینهای شمالی اسکاندیناوی و نیمه شمالی روسیه ، بخشهایی از آسیای صغیر و آسیای مرکزی . البته تحقیقات نشان میدهد که بعدها جنوب روسیه نیز شامل این مهاجرت شد. ساکنان کرانهی دریای مازندران که به (کاسپیان) معروفند و از دیگر ساکنین در حاشیهی بحر خزر میتوان به (کادوسیان)، (گیلها)، (تپوریان) یا (طبرستانیان) و(ماردها یا آماردها) که در منطقهای بین سرزمینهای تحت اشغال و سکونت تپوریان و کادوسیان مسکن داشتهاند. به احتمال گروه زیادی از سکاها(آریاییان گروه سوم) پس از شکست از گروه دوم آریایی ها(مادها) با عبور از دروازه کاسها و از طریق جاده کاسها(جاده پولو در سفید تمش) وارد سخت سر شدند. گروه دیگری از سکاهای قفقاز نیز وارد جنوب دریای خزر شدند که به نام اُس یا اُسِت ها در گرجستان، گَنجه، شروان و سواحل رود ولگا نظیر چچن و غیره ساکن بودند. اُست ها از راه شنی ساحل دریای خزر وارد سرزمین جنوبی دریای شدند. نامهای بجای مانده مُدکوه، دُرمُد و مدک از آریایی های گروه دوم (مادها) و نام تِرِک واقع در جنگ سرا (یادآور نام رودخانهای در چچن) و گُنجه گاو (گوزن جنگلی =مِرال) از سکاهای وارده از جاده کاسها(روخانه راه یا جاده پولو در ساحل رودخانه سووآو رو یا صفارود) میباشد.اشکانی ها نیز که از تیره آریاییها و سکاها بودند در قرن سوم قبل از میلاد پس از چند سال جنگ با آماردها(ساکنان بومی دریای خزر در جلگه و کوهستان) و سرکوب آنها وارد کاسپیان و از جمله سخت سر شدند. سکاهای مهاجر(تورها) از نجد ایران و از طریق جاده کاس ها(پولو)[4]از راه الموت قزوین وارد سخت سر شده و آثار زیادی از خود برجای گذاشتند(واژههای سغل، اِسکَت ، ایمیری و غیره). سکاهای مهاجر دیگری(به نام اُسها یا اُستها) نیز از طریق ساحل شنی از قفقاز گرجستان به این دیار روی آوردند. سکاهای مستقر در کوهستان را کاسسی(گالش ها[5]) و سکاهای مستقر در جلگه و برنج کار را کاسبی مینامیدند که بعدها به گِل و گِلای(گیل) معروف شدند. آماردها، بابرهای جنگل نشین، بریشی ها و غیره نیز در این منطقه سکونت داشتهاند.
بنا به خبر خارس میتیلنی آماردها، البسه سکایی برتن می کرده اند و از همین جاست که رستم/گرشاسپ اهل سیستان یعنی سرزمین بعدی سکائیان آسیای میانه به شمار رفته است.
در صورتی که موطن وی همان محّل هفت خوان قهرمانی وی یعنی مازندران و گیلان بوده است چه در اوستا محّل فدیه آوردن گرشاسب/ رستم یکجا گوذه (یعنی سرزمین پوشیده و مخفی) آمده که مترادف نام اوستایی دیگر گیلان یعنی ورنه می باشد و جای دیگر که وی تصریحاً به الههً آبها اردویسور ناهید(همان ایفی ژن تاورها/تپوریان) فدیه می آورد از وی می خواهد که به دشمنان قدرتمندش در کنار دریای فراخکرت (مازندران) غلبه کند.پس درمجموع کاملاً معلوم می شود که منابع کهن یونانی و ایران شناسان پیرو صرف آنها از اینکه آماردان (یعنی آدم کشان) و تپوریان (یعنی خرد و نابودکنندگان) را نام دو قبیله جداگانه همسایه دانسته اند، کاملاً راه خطا پیموده اند و این دو نامهای قبیله واحدی بوده اند و بس. مسلّم به نظر می رسد معنی لفظی آلت خردکننده و برنده ای هم که تبر (به روسی تُپور) نامیده می شود، از همین ریشه تاور (تپور) می باشد.(جواد مفرد کهلان[6]،1386).
اگر قرابت زبان و عادات و رسوم مردم سواحل جنوبي درياي خزر، يعني «گيل ها» و «ديلم ها» و «تَپوري ها» و «آماردها» را با طالش ها در نظر بگيريم اينطور بنظر ميرسد كه تمام اين اقوام از راه گردنه هاي قفقاز و سواحل طالش به طرف گيلان و تپورستان آمده باشند، و چون سواحل درياي خزر براي زندگي مناسب نبود به ارتفاعات واقع در كنار جنگل ها رفته به گله داري در مراتع سبز جلگه هاي مرتفع البرز مشغول شدند. امروز در تمام اين نواحي قبرهاي متعدد از آنان وجود دارد، ولي تا اين تاريخ هيچ اثر ساختماني از منازل آنها بدست نيامده است. امروز در همين واحي پاية خانه ها را از قلوه سنگ وقسمت بالايش را از چوب ميسازند. شايد هم هنوز كاوش هاي دقيق براي پيدا كردن آثار مسكوني آنها بعمل نيامده است. بهرحال تعداد قبرهايي كه در جلگه هاي مرتفع واقع در كنار جنگل هاي گيلان ومازندران قرار دارد بقدري زياد است كه بايد تصور كرد كه احتمالاً اجتماعاتي در آن نواحي مسكن داشته اند و آثار خانه هايشان ازميان رفته است. مردمان سواحل جنوبي و غربي درياي خزر جزو اقوامي هستند كه بزبان آريايي صحبت ميكنند و در حدود 1500 سال پيش از ميلاد مسيح احتمالاً از راه قفقاز و طالش به اين نواحي مهاجرت كرده اند و در ارتفاعات كنار دريا به گله داري و زراعت مشغول شده اند و تا اين تاريخ با هيچ قوم ديگري مخلوط نشده ومهاجمات متعددي كه در سرزمين ايران به وقوع پيوسته نتوانسته است آنها را تحت تأثير قرار دهد.
مردمي كه در ارتفاعات البرز يه گله داري مشغول بودند مانند اقوام ديگر آريايي با استفاده از اسب آشنايي داشتند و براي اينكه در دنياي ديگر نيز بتوانند از وجود آن استفاده كنند، مجسمه كوچك گلی آنرا در قبرشان مي گذاشتند. در ايام قديم تر خود اسب را مي كشتند و در گور قرار ميدادند. اين مجسمه كوچك از گل پخته در ارتفاعات واقع در جنوب املش كشف گرديده وامروز در يكي از مجموعه هاي خصوصي حفظ مي شود.
هرودوت در شمار قبایل پارس از گرمانیها (کرمانیها، ساگارتیان)، پانتالیان (مردم راه = پارتیان/ مردم پرتو)، پاسارگادیان (پارسیان، یعنی کناری و پشتی)، ماسپیان (مردم ماهیخوار بومی مازندران یا سمت خلیج فارس)، دروسیان (مردم جنگلی= گیلانیها) و مردان(آدمکشان= تپوریان/طبریها) نام برده است.
نظر به معنی لفظی نامهای کاسپیان، کاتوزیان، کادوسیان یعنی مردم سگ پرست که بومیان کهن مازندران به شمار رفته اند، جالب است می توان نام مازندران را در ترکیب کلمات مه (بزرگ)-سون(سگ)- داران یعنی گرامی و بزرگ دارندگان سگان هم گرفت که در این صورت این هم باید معنایی فرعی دیگری برای نام مازندران بوده باشد.
اگر نام کاسپیان را مرکب از کاس (گراز، خوک) و پی (خورش) بگیریم این نام مفهوم گراز خوار را به دست میدهد. گرچه منابع کهن به رواج داشتن این سنت غذایی در آنجا اشاره نکرده اند ولی لابد جنگلهای آنجا محل مناسبی برای تولید مثل گرازان بوده است. در شاهنامه میتوان نام اولاد غندی را - که علی القاعده می توان آن به صورت وراز غنیتی (گراز خوار) باز سازی نمود- اشاره به مردم کاسپی در معنی گراز خواران گرفت. بنا بر شاهنامه وی و اطرافیانش ساکنین مازندران در هنگام هفتخوان رستم (آترادات پیشوای مردان، گرشاسپ) در مازندران بودند.
بر این اساس مردم سگپرست سمت جنوب غربی دریای مازندران که یونانیان باستان از ایشان یاد نموده اند، نه کاسپیان بلکه کادوسیان (= سگپرستان) بوده اند. . اما در سمت شرق نام گرگان (ورگانه، ورژانه) را علی القاعده می توان هم به معنی وهرکانه (وهرک-انه) یعنی سرزمین گرگ و همچنین به معنی وراژکانه یعنی سرزمین گرازان گرفت بنابراین علاوه بر معنی فوق کاسپی ( گرازخوار) نام مشابهه سرزمین گرگان یعنی گرجستان (ورژان) نیز در شاهنامه در اسطوره جنگ بیژن با گرازان سمت ارمنستان، بی سبب به همین مفهوم سرزمین گرازان گرفته نشده است.
دیوان مازندران
در منابع کُهن پهلوی بارها به ديوان مازندران اشاره شده است .بنا به گزارشهای پيش از اسلام، مازندران هيچگاه منطقه قوم آريايی شمرده نمیشده است. فردوسی در شاهنامه نيز مازندرانيان را از جمله دشمنان کيش برشمرده است .بنا بر متن شاهنامه، از شاهان ايراني تنها کاووس قصد گشادن مازندران را کرد که به دست ديو سفيد که خطرناکترين ديوان بود گرفتار شد و رستم پس از گذشتن از هفت خوان، ديو سپيد را بکشت و شاه را در رویان نجات داد. واژه "ديو" (از کلمه داو اوستایی) در ميان اقوام آريايی معني خدا ميدهد. ديوان مازندران، بوميانی بودند که به دين زرتشتی اعتقادی نداشتند و اعتقاد ديرينهشان به ديو يَسنا بود و اين امر سبب جنگهای ديرپا ميان ايرانيان زرتشتي و آنان شده بود. در شاهنامه، تهمورث ديوبند در قبال آموختن سواد و نوشتن، ديوان را آزاد ميکند. پس دانش، تمدن، هنر و فرهنگ آنان بيشتر از آدميان دیگر بوده چنانکه به تهمورث خط را ميآموزند و به فرمان جمشيد خانه ميسازند. ديوان شهرنشين مازندران، مردمی زورمند، دلير و جنگجو بودهاند چون آنها را از قوم خشن و غول پیکر انسان نئاندرتال میدانند ولی آریاییها مردمی برازنده، نجیب و خوش قامت بودند و برای دیوان حتی شاخ و دُم حیوانی را در تصویرگریهای غار کمربند و هوتو در نوشهر متصوّر شدهاند. فردوسی آنها را سگسار و گرگسار مینامید چون اغلب پوستین پوش (پوست سگ ، گرگ و گاو) بودند و یا به روایتی از واژه اسکَت (به معنای چابک و ورزیده) نام دار سکاهای مهاجر از قفقاز بودند. بنا بر بعضی اقوال مازندران مجموعه چهار کلمه است: ماز= دیو ، انا= خدا ، در و ان. یعنی سرزمین دیوپرستان(غیر خدا پرست، نگارنده). کلمه انا را میتوان در دو کلمه آناهیتا و وارنا نیز مشاهده نمود که اولی به معنای خدای خورشید و دومی بمعنی دروغ پرست است.
زنده یاد احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام می نویسد که منطقه گیلان در نقشه های امروزی در زمان سامانیان دیلمان یا دیلمیان معروف بوده که اقامتگاه دو تیره به نام گیل ودیگری دیلم بوده است. بطلمیوس مورخ یونانی این دو تیره را از مادها میداند .علاوه بر آن مردمانی نیز در سواحل جنوب غربی دریای شمال ایران زندگی می کردند که به نام کادوسیان موسوم گشته اند که عده ای می پندارند کادوسیان همان نیاکان تالش های امروزی هستند که در یونانی تالوش و بعدا به تالش و در نوشته های لاتینی کوه های تالیش نامیده شده اند که دنباله آن کوه البرز (البروز) و رشته های کوچک موازی با آن مانند طارم علم کوه وغیره قرار دارد.
قوم کاس یا کاسان
یکی از مورخان ایرانی بنام آقای حسینعلی ستوده که تحقیقات مفصلی انجام داده ودر کتاب خود می نویسد در سواحل جنوبی دریای شمال ایران اقوامی حضور داشتند که معروفترین آنها کاسپیها وکادوسیان وگلها بودند.هرودوت از این اقوام فقط کاسپی ها با سه قوم دیگر بنام پوسیک ها،پانتی مات ها وداری ها نام برد که بعقیده دیاکانوف مؤلف تاریخ ماد همگی قبائلی از کادوسیان بودند ومعلوم شده که کادوس ها بعدا ًبا سگاها که از تنگه های سلسله جبال قفقاز و به ویژه از ناحیه درابنت بطرف ایران سراریز شده با اقوام کادوس طرح دوستی می ریزند ودر بسیاری از کارهای عمرانی وکشاورزی با هم تشریک مساعی می کنند .
کاسها یا کاسپیها چه کسانی بوده اند؟
درنوشته های آقای عزیز طویلی به نقل ا زمورخ نامی کایوس پلینوس یاد آور می شود که در تمام مناطق واقع در جنوب دریای کاسپیان جایگاه کاسپی ها به خوبی مشخص گردیده .لذا کاس با پسوند پی به نام کاسپی و با پسوند سی به نام کاس سی از قدیمی ترین اقوام ما قبل آریایی بوده اند که در سراسر ساحل دریای شمال ایران زندگی می کرده اند .
هنوز هم در شمال ایران کلمه کاس در لهجه گیلکی متداول است مانند «کاس چوم» یعنی چشم آبی «کاس ماره» یعنی مادر چشم زاغ «کاس کولی» یعنی ماهی چشم زاغ کوچک وبالاخره «کاس آقا» مرد چشم زاغ .می توان نتیجه گرفت که کاس ها به دو تیره ساحلی و کوهستانی تقسیم می شوند جلگه نشینان ساحلی را کاس ساحلی و دسته دیگر را کاس کوهستانی و یا کاس سی می گفتند که تا کوه های زاگرس رخنه کرده و به جلگه های بین النهرین ویا مزوپوتام راه یافته اند شاخه ای از کاسهای کوهستانی در مناطق دیگر ایران به ویژه لرستان وبخشی از کردستان اقامت کردند .
وطبق شواهد وقرائن زیادی معلوم گردیده است که کاسها بر دو جبهه کوه های البرز تسلط پیدا کرده اند از این رو ضرورت نامیدن دریای شمال ایران به دریای کاسان و یا کاسپیان به خوبی احساس می گردد.ونیز کوه البرز بنام کوه کاس و یا سلسله جبال کاسپیان و محدوده بین کوه البرز و دریاچه نمک را دروازه کاسپیان نامیده اند .در نوشته های حمورابی آمده است که کاسی ها یا کالیت ها و یا به قول اروپایی ها کاشوها بابل را گرفتند و حدود ۶۰۰سال در آنجا سلطنت کردند واینها اساساً در لرستان سکونت داشتند و تشکیل طوایف لر کوچک را داده اند .
باز هرتسفله در نوشته های دیگر خود تاکید کرد که اقوام ایلامی ،لولوبی و گوتی ونیز اورارتو که در حوالی کوه های زاگرس زندگی می کرده اند ازیک گروه نـژادی و زبانی به نام کاس پی و یا کاس سی می باشند .
قوم خزر
دریای خزر از نام قومی بنام خزرها گرفته شده .خزرها مردمانی از ترک های آسیای مرکزی بوده که در اطراف مغولستان و شمال دریاچه آرال زندگی می کرده اند ودر سده های هفت و هشت میلادی به اطراف دریای شمال ایران مهاجرت نموده و حکومت ستمکار و زور گویی داشتند که گویا بعد ها هم به آیین یهودی در آمده بودند .قبلا مذهب خاصی نداشتند .این قوم چندین سده بر سراسر جلگه های ساحل جنوبی دریای کاسپیان که مناطقی سبز و خرم با طراوت و حاصلخیز بوده است به زور گویی و باج خواهی ادامه دادند . بعد ها در حرکت به سمت استپ های روسیه و غرب دریای کاسپیان به دست قبایل تاتار وروس ها منقرض گشتند .
اینان اسم دریای کاسپیان را به د ریای خزر تغییر دادند و امروزه شاهد هستیم که جامعه بین المللی دریای کاسپین را که برگرفته از نژاد کاسپی ها در هزاره های قبل از میلاد مسیح می داند ، در تمام نوشته ها ،اسناد و مدارک تاریخی و بین المللی و رژیم حقوقی این دریای صلح و دوستی را به نام کاسپین پذیرفته اند و یقیناً پیشنهاد تغییر اسم از خزر به کاسپیان مورد توجه مسئولین واندیشمندان کشور قرار خواهد گرفت.(ایالت کاسپین برگرفته از نشریه بارفروش و سخنرانی دکتر محمد رضا اسپهبد).
بلوک سخت سر(سَغِد سَر)
نام قدیم رامسر سَخت سَر(یا سَغد سَر=سَکِت سر) بود. سخت سر، بخش بزرگی از ولایت تنهجان(تنهیجان، تنهجان و تنیجان) بود و قسمت شرقی آن را گُرجیان مینامیدند. جنده رودبار(جنّت رودبار) بخش کوهستانی گُرجیان بود. تنهیجان شامل کلاچ کوی(کلیج کوه) (کوه قلعه بند) از چپرسر تا نیاسته رود(ناساتیا از آناهیتا فرشته آب ها) و تا چالکرود ادامه داشت. گُرجیان نیز شامل گلیجان و شیرود و لَزَربُن(محل بازار هفتگی) بود. کار اصلی مردم گُرجیان (کُرجیان از کُرجی) به معنای کاشت برنج یعنی بیجارکاری بود.اسماعیلیان از طریق الموت در590 هجری قمری نواحی اشکورات را متصّرف شده و در این ناحیه قلعههایی ساختند که آثارشان هنوز باقی است. گرمه رود سخت سر بین سالهای 769-750 هجری قمری مرکز ولایت تنکابن بود و مقر حکومتی سیدرکابزن کیای حسنی(جَدّا) شد. سادات مؤیدی(المؤید بالله) و سپس سادات کیایی(سید رکابزن کیا زیدیه[7]) گرمه رود سخت سر را بین سالهای 769-750 هجری قمری مرکز ولایت تنکابن قرار دادند. در سال 800 هجری قمری سخت سر، جزء مناطق حکومتی بیه پیش قرار گرفت.
مردم رامسر(سخت سر قدیم) و تنکابن
وجود شیعیان دوازده امامی همچون الثائر بالله (سید ابیض در میانده اوشیان سخت سر) و خاندان بِسمل(آقا سید محمد بن سید حسین) و مهاجرت آقا میر علی آقاپلاسید (جد سادات پلاسیدی آخوند محله و سادات شهر به دستور شاه عباس صفوی و به احتمال در زمان شاه طهماسب اول) از اصفهان، و وجود افرادی چون شیخ الاسلامها(آقا میرابوطالب، آقا سید حسین و ...)، آقا میر عبدالباقی، آقا میر عبدالصمد حسینی بن سید علی اکبر(آقا نجفی)، سکینه آباجی (مادر همسر آقانجفی)، الهیانها ، فرید و افراد دیگر، سخت سر از مراکز مهم حوزه علمیه جهت تربیت طلاب علوم دینی گردید. با ظهور قاجاريه، سختسر و تنكابن از گيلان جدا شدند و ولايت مجاور آن مثل گرجيان ، كلاجه كوه (كليج كوه) و تنهيجان توسعه يافت و نسارود مرز شرقي و قزوين مرز غربي آن شد. تا حدود يكصد و پنجاه سال پيش سخت سر وضع مشخصي نداشت و معلوم نبود تابع گيلان است يا مازندران. سخت سر سالهای زیادی تابع تنکابن بود و بعد از فرمانروایی افراد مختلف از جمله محمد ولی خان تنکابنی و نوه آن ولی خان دوم خلعت بری(سپهدار اعظم) و پسرش امیر اسعد و نوهاش اکرم الملک، علیخان کجوری( سالار فاتح)و تشکیل کمیته ستار جهت کمک به میرزا کوچک خان جنگلی و در نهایت تا مدتها تحت حاکمیت خاندان خلعت بری قرار داشت. با خرید املاک حاکمان و مردم توسط بنیاد پهلوی اول از سال 1310 هجری شمسی به بعد ساخت خیابانها ،کاخ مرمر و بیمارستان در مجموعه شهر گردشگری و احداث فرودگاه، بناهای اداری( نظیر شهربانی، پست و مخابرات مرکز تلفن در کنار بیمارستان)، دبستان فخامت و اردیبهشت(1317هجری شمسی) و ساختمانهای هتل قدیم و جدید، کازینو(توسکا سرا) و پروژه شهرک چهارصد دستگاه با معماری به سبک اروپایی در شهرهای رامسر ، زیباسازی خطه ساحلی و تاسیس ابنیه همچون ساختمان شهربانی ، پل بزرگ تنکابن و غیره توسط مهندسین مجرّب آلمانی و شرکتهای خارجی نظیر شرکت اشکودای روسی آغاز و چهره شهرها دگرگون شد. در سال 1314 هجری شمسی نیز نام سخت سر به رامسر(به احتمال محل آسایش و آرامش برگرفته از نام ایزد رام در آیین میترائیستی) تغییر یافت و با شروع اولین کنوانسیون بین المللی تالاب ها در سال 1349 هجری شمسی رامسر به عنوان عروس شهرهای ایران در جهان و شهر نمونه گردشگری معروف گردید. کلمه تنکابن نیز برگرفته از تنکا نام قلعه ای بود در منطقه و چون شهر در پای اين قلعه ساخته شد آنرا تنکابن (بن يعنی پای, زير قلعه تنکا) ناميدند. سال 1310 هجری شمسی نام شهر را به شهسوار تغيير دادند. بعداز انقلاب دوباره به تنکابن تغيير يافت. تنکابن يا شهسوار شايد تنها شهر در ايران باشد که از هر دو تا نامش تقريبا بطور مساوی از طرف خود اهالی و يا ديگر ايرانيان استفاده می شود
آثار و ابنیه بجای مانده از سکاها در ساحل رود نیاسته ، سیاهکلرود و بیشتر مناطق کوهستانی سختسر و اشکورات هنوز وجود دارند. دو قوم متمایز در این قسمتها زندگی می کردند که از نظر نوع کار و درآمد، پوشش لباس، فرهنگ و آداب و رسوم با همدیگر تفاوتهایی داشتند. در حال حاضر در شهرستان رامسر طوایف کُرد، تالش و مردم ساکن در کوهستانهای ییلاقی نظیر جولا، گالش، گیل، اُشکوَری،کوسینی و همچنین بومسیج، تنگدرهای، سادات محلهای، کتالمی، رمکی، خُمَر، لات محلهای و اقوام مهاجر از سایر استانها جهت کار، تفریح و گذراندن اوقات فراغت در زمان بازنشستگی و غیره زندگی میکنند که در گویش محلی ،آداب و رسوم و تغییر فرهنگ اصیل مردم منطقه تأثیر زیادی گذاشتهاند.
شکل6- نقشه محدوده تقریبی سخت سر
( ولایت تنهیجان و گرجیان)
مساحت سخت سر در گذشته بسیار کم بود و به ولایات گُرجیان، کَلاجه کوه(کلیج کوه در رمک امروزی) و تَنهیجان محدود میشد. در اواخر قرن هشتم قمری مقّر ییلاقی حکومت سید کیای رکابزن در جورده تنهیجان(جواهرده) و مقر گیلانی(قشلاقی) او در گرمه رود(آبگرم سر پشت هتل های بزرگ) بود. بامسی(تِمی جان کِری) امروزی نیز در گذشته شهر بزرگی بود و مقّر گیلانی حاکمان این دیار بود. سختسر در سال 1311 هجری شمسی وسعت چندانی نداشت و یکی از بلوک های تنکابن به شمار میآمد. در آن زمان سخت سر دارای 44 روستا و مساحت یک فرسنگ و نیم بود. ساکنان سخت سر قدیم را کمتر از ده هزار نفر تخمین زدهاند(دائره المعارف سرزمین مردم ایران-ص 231).
شکل – زندگی مردم در خانه های زگالی(گل و چوب)
و با پوشش سقف از چوب و سنگ (لَت به سَر)
بخش ییلاقی سخت سر نیز شامل 3 دشت بزرگ به اسامی ذیل بود.
1-جَواردیه(از اِسبی آبکش روخانه تا فلیک دُم) که به جورده تنهیجان (جود آهینجان) در قرن چهارم هجری نامیده شد(رابینو).
2-جنده رودبار شامل نمک دره- ایزکی و اشکورات
3- جیردشتان
در قلعه گرزمان سر(دِزکول) جنت رودبار نیز جنگهای خونینی بین سید علی کیا با سپاه کیانوپاشا و پسر سیدرکابزن کیا والی گُرجیان روی داد. در اوایل قرن سیزدهم هجری قمری(دوره کریم خان زند و پسرانش) نیز جوارده (جواهرده امروز) به دست عسگرخان (برادر هدایت اله خان فومنی) مورد یورش وحشیانه قرار گرفت. میرزا کوچک خان نیز جهت فرار از قوای حکومتی به کوه های لنگرود، رودسر، رانکوه و تنکابن رفت و زد و خوردهای پراکندهای میان مبارزان جنگلی و قوای دولتی در گرفت که منجر به شهید شدن تعدادی از یاران میرزا گردید. تعدادی از شهداء (حدود 28 نفر)را در پای ساختمان غسالخانه فعلی در مسجد آدینه جواهرده و تعدادی را در قبرستان امامزاده فضل و فاضل از فرزندان امام موسی کاظم(ع) در امامزاده زورِک=زوره (زرودک) دفن نمودند(روحانی، 1390).
سادات محله و کتالم
در سالهای 984-929 هجری قمری(مُقارن با دوره صفویه) با سکونت آقا میر علی آقاپلاسید( جدّ خاندان پلاسیدی آخوند محله و سادات محله رامسر) در سخت سر، آن بلوک به صورت مرکز مذهب شیعه دوازده امامی درآمد. لذا حکومت در دست سیّد و خاندان او قرار گرفت. ولی در زمان حکومت مهدی بیگ خلعتبری، سادات اولاد پلاسید در کارهای حکومتی دخالتی نداشتند. محمدولی خان تنکابنی سپهسالار با لقب حصرالسلطنه والی گیلان و طوالش، والی تنکابن از جمله سخت سر شد و خدمات ارزندهای را برای مردم این منطقه انجام داد. با آمدن پهلوی اول بساط خلعتبریهای تنکابن از حکومت برچیده شد و سلب مالکیت شدند. کلیه املاک سپهسالار تنکابنی به دلیل بدهی مالیاتی از سوی وزارت دارایی به حراج گذاشته شد. سید پلاسید، پنج پسر به نام های سید عبدالمطلب(جد سادات پلاسیدی آخوند محله)، سید عطاءالله و سید شاه رضا(جد سادات میرباقری و میر ابوطالبی سادات محله)، سید محمد مهدی(جد خاندان بهشتی، بهشتی نژاد اصفهان) و سید حسن داشت که در هند اقامت گزید. مکتب خانهها و حوزههای علمیه تأسیس گردید و سخت سر به تربیت طلاب علوم دینی پرداخت. دانشمندانی چون شيخ علياكبر الهيان سُمامي رامسري از صاحبان مكتب تفكيك، مرحوم عبدالوهّاب فرید از این خطّه پرورش یافتند. در گذشته، سادات محله به چند آبادی کوچک به نامهای بِرشی محله و شیشه کلایه و غیره محدود بود و وسعت چندانی نداشت. سادات محله به دلیل وجود سادات و وضعیت بد معیشتی به دلیل عدم وجود آب شیرین و خاک گوگردی تا سالها از دادن مالیات معاف شدند و به معاف محله معروف شد. منطقه کتالم نیز در ابتدا محل تجمّع آبهای جاری و بارندگیها شده و به صورت استخر بزرگی در آمده بود و در ابتدا به آن گَتِه لَم(یعنی استخر بزرگ آب) میگفتند. در حال حاضر سادات شهر و کتالم از مناطق مهم کشاورزی و گردشگری رامسر به حساب می آیند و ساخت و ساز ابنیه و مراکز گردشگری با حمایت شورای اسلامی سرعت فزاینده ای به خود گرفته است.
مردم علاوه بر کار کشاورزی دیم(بیشتر گندم و جو) به ساختن خیش(گاوآهن)، آهنگری(سغلگری و ذوب آهن در مناطقی نظیر آهین پُچان، شهرستانِ- نگارنده)، مسگری، رویگری ، کفاشی و دباغی پرداختند. صنایع دستی همچون قاشق تراشی(کَچه تاشی، لاک، بَرپاچ(سینی)، سفال گری(ساخت کوزه، کَلا و خُم (یا دوشان)، بافندگی، نمدمالی نیز اشتغال داشتند. صنایع دیگری نظیر رنگرزی، دوزندگی، نانوایی، زرگری و چَلنگری(تعمیر و ساخت اسلحه)، نعل بندی، ساختن ابزار کشاورزی، کارد و چاقو، قیچی پشم چینی(دُآرد و مِقراض) و وسایل سبک آهنگری و غیره نیز انجام می شد.
[1] -برخی از اقوام کاسی ها ازچند هزار سال قبل از میلاد از راه کناره ساحلی دریای خزر از قفقاز به طرف جلگه های ساحل دریای خزر مهاجرت کردند. اقوام کاسی ها را بر دو گروه کاس بی ها (کشاورزان که بعدها برنجکاران به نام گل، گلای یا گیل معروف شدند) و کاس سی ها (دامدارانی که با آغاز برف و یخبندان از کوهستان به نواحی جلگه ای کوچ می کردند) تقسیم نمودند. کاس بی هایی که در مناطق کوهستانی به کشت جو می پرداختند کوسانی(کوهستانی) می نامیدند.
-[2] سکا: به عقیده پروفسور بیلی سک به معنای مردان است. در کتاب دینی هندیان(ریک ودا) این واژه لقب مردان به کار برده شده است. وین دیکنز کلمه سکا را تغییریافته سگ و به معنای نگهبان گله و خانه می داند. سکاها صحراگرد و چادر نشین بودند و بیشتر از راه دامداری امرار معاش می کردند. پروفسور زیمرن بی کلمه سکا را از ریشه ایرانی سک به معنی برو- روان شو و سرعت در راه رفتن و تیرانداختن می داند. پارس ها نیز با استناد به روش زندگی این قوم را سگ ها سپس سک ها و در نهایت سکا نامیدند.زبان سکایی یکی اززبانهای آریایی است که به زبان مادها نزدیک تر است.
[3] - شرایط بد آب و هوایی و افزایش روز افزون برودت هوا و یخ بندان بود که باعث از بین رفتن چراگاهها ، انسان ها و دام ها شد.
[4] -شروع جاده کاس ها (پولو) از طرف ساحل دریا در کوه ایلمیلی است/.
[5] - گالش به معنای گاوبان و به مفهوم گاوچران است ولی احتمال داده می شود واژه گالش از کلمه گال که نوعی از فنون کشتی خاص این مردم است گرفته شده باشد. وجه تسمیه قوم گالش به علت چالاکی و نیروی فوق العاده ای است که به دلیل شرایط سخت زندگی در کوهستان دارند .
[6] - اسطوره شناس و پژوهشگر تاریخ ایران باستان-سوئد
[7]-مذهب شیعی زیدیه، توسط زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب که به خونخواهی جدش امام حسین(ع) برخاسته بود و شهید شد آغاز گردید. خانواده ایشان تحت حمایت دیلمیها قرار گرفتند و سپس شیعه زیدیه در کل ایران پراکنده میشوند.