پَئر: وَچِه وَرِس می چُم دَرِ سَر نی یَه! بی غیرت!
پدر: پسر بیدار شو.چشم به راه کسی هستم! بی غیرت!
وَچِه: چی با مگر. هوتُه بُشو هُتَه هَم هَنِه.
پسر:چطور بود مگر. همانطور که رفت همانطور هم می آید.
پَئر: اَندی مو فَل و فول دعا بوخواندِم. هر کس و ناکسِ رو بی گَتِم تا این کار سَر بَسَّه. تا وی دَس وی جیب دِل بُشِه.
پدر:آنقدر دعا کردم.به هر کس و ناکسی رو انداختم تا او سرکار رفت .دستش به داخل جیب خودش برود.
وَچه: خا وَسّا کُن . دَم به ساعت اونو کاره می سر دِل زنِه. می چُمِ مداد کَشِنِه!1
پسر: بس کن. هر ساعت کار او را به رخ من می کشی. سُرمه (مداد)به چشم من می کشی(یادآوری می کنی)!!.
پَئر: کار خا عار نیَه. اَلَن چای چینی وَقتِه، پرتقال پیوند زَئنِ وقته، سیب زمینی کاری،برنجکاری وقتِه. هِسّه خرما بیا دهان ما. یِه کَم بَجنب.پُز عالی جیب خالی!.
پدر: کار که عار نیست. الآن وقت چیدن چای،پیوند زدن پرتقال، سیب زمینی و برنجکاری هست. آماده هست خرما به دهانش بیایید(تلاشی نمی کند).کمی بجنب. پز عالی است ولی جیب خالی دارد.
وَچِه: ای کارها در خور شأن مُو نِیَه. مو لیسانس از فلان جا هگیتِم.
پسر:این کارها در خور مقام و منزلت من نیست. من لیسانس از فلان جا گرفتم.
پَئر: مهم نیَه تو کی یِه و چی کار کانِه. مهم اینِه که هرکاری یَه انجام دَنِه خوب و به بهترین وجه اونو انجام بدی تا مملکت آبادا باشِه.
پدر: مهم نیست تو چه کسی هستی و چه کاری انجام می دهی. مهم این است که هرکاری می کنی آن را خوب انجام بدهی تا مملکت آباد شود.
