


مادر: شِمِه خانِه خدا آباده کونِه. تا بِِمِم یِه کلمه قرآن بُخوانیم برق دوروشتِه.
مادر: خانه اتان را خدا آباد کند. تا آمدیم یک کلمه قرآن بخوانیم برق رفت.
پسر: اَمِه گِل چراغ دل نفت دِنی یَه. بُشوم چراغ سوتکا بیارِم.
پسر: داخل چراغ گلی(با پارچه کهنه به جای فتیله کار می کند) ما نفت نیست می روم و چراغ زنبوری را می آورم.
مادر: تی خانه آوِدان. یِه نفت کِچَه هم دوگروز هنِه گیتی بی.
مادر: خانه تو آباد. یک چکه نفت هم که دیروز نخریدی!
پسر: اصلَن تقصیر ادیسونِه . امه زیندگی همه چاکُرده برقی. دِبار مَگِر مُردوم چُطور زیندگی کُردنابان.
پسر: همه تقصیرها گردن ادیسون است. همه زندگی ما را برقی کرد. در گذشته مگر مردم چطور زندگی می کردند.
مادر: دِبار یخچال و تلویزیون داو نابا تا بنیشِن سریال ثریا نیگا بوکونِن . فریزر دل نان بُخوارِن ، صبح اداره دل دال چُرت بزِنِن .
مادر: در گذشته یخچال و تلویزیون نبود تا بشینند و سریال ثریا را تماشا کنند. نان داخل فریزر را بخورند و صبح در اداره چُرت بزنند.
برق بعد از گذشت دو ساعت وصل شد.
مادر: پسر جان چراغِ دُرزَدِن. لامپِ تَشا کُن(سُویا کُن).
مادر: پسرجان چراغ زنبوری را خاموش کن و کلید لامپ برق را بزن.
پسر:مار خبر داشتِه برق ادیسون کشف نوکورده با ادیسون لامپ کشف بوکورده با!!!!
پسر: مادر خبر داشتی برق را ادیسون کشف نکرده بود بلکه ادیسون لامپ را کشف کرده بود!!!!
مادر: چی فرقی کانِه مگر این ضرب المثل نیشنا وُسی بی
(نشنیده بودی):
"به اسم عیسی به شکم موسی"