امروزه از پولدارهای تازه به دوران رسیده و متمّولین بی غم که در اثر عبور کمربندی از کنار زمین و یا با استفاده از اوضاع نابسامان اقتصادی پولهای باد آورده ای را در بانک ها ذخیره نموده اند کم نیستند. این افراد در روزگار گذشته به اندک خوراکی و اندک پوشاکی همراه با انجام کارهای سخت کشاورزی و یا کارگری و غیره راضی بوده اند ولی حالا بیا و ببین که دیگر هیچ از گذشته ها حرفی نزده و رو به آینده و فقط نفع شخصی خود می تازند.
پیشرفت و تکامل مناسب با فرهنگ و آگاهی همان چیزی است که انسان در مراحل متفاوت زندگی خود به آنها می اندیشد ودر دین مبین اسلام نیز به آن توصیه شده است.
کارگر: ارباب مو دیگروز بوشام خیریه. یک کم برنج کم دارِن.
کارگر: ارباب من دیروز به خیریه رفتم برنج کم دارند.
ارباب: مو هفته پیش دو گونی برنج هدِم.گوشت هدم و .....
ارباب من که هفته پیش دو گونی برنج دادم. گوشت دادم و .... (شروع کرد به برشمردن کارهای خیرش)
کارگر: مو ایشان همه دانم ولی احتیاجی به گفتنِ شما نابا.
کارگر: من همه اینها را می دانستم و نیازی به گفتن شما نبود.
ارباب: تره بگوتِم یِدا نوشَه. دو فردای دیگِه مِرِه انتخاب بوکونِن.
ارباب:برایت گفتم تا فراموش نکنی. دو فردای دیگر من را انتخاب نمایند.
کارگر:خدا ویشتر هَدِه. یِه کم هم راه رضای خدا ویشتر کمک بوکون بی چشمداشت.
کارگر: خدا مال و ثروت تو را بیشتر کند. کمی هم در راه رضای خداوند بیشتر کمک کن بدون چشمداشتی.
ارباب: روزگار خیلی نامرده. اگر مو روزی زمین بَکِتِم همین تو می جواب سلامِ نَدَنِه!
ارباب: روزگار خیلی نامرد است. اگر من روزی زمین گیر شدم همین تو ،جواب سلام من را هم نمی دهی!
کارگر: سعی بوکون همیشه تی تولِه مردم پا دل دابی تا تِرَرِه غم بُخوارِن نه تی سایه با تیر بزنِن.
کارگر: سعی کن همیشه خدمتی هرچند ناچیز به مردم کرده باشی تا برایت از روی محبت قلبی غمخوار باشند.نه اینکه سایه ات را با تیر بزنند.
