مجموعه تئاتر گیلکی و داستانهای کوتاه گیلکی رامسری جهت آشنا شدن نسل جوان و بچه های خوب و با هوش است که به یادگرفتن آداب و رسوم و زبان مادری خود عشق می ورزند. چنانچه نظر و پیشنهاد و یا انتقادی از طرز نگارش دستوری و معنی و مفهوم مطالب ذکر شده دارید جهت ترویج اصول صحیح گسترش زبان و پاسداشت از واژه ها و کلمات اصیل گیلکی ما را یاری فرمایید.

 

وَچِه: مار جان فردا سو شمبه بازاره ، مِرَرِه عینک دودی هِگیر موتور سَر بنیشتم حال بوکونِم ، تک چرخ بزنم.

پسر: مادر جان، فردا بازار هفتگی سه شنبه است. برایم یک عینک دودی بخر هر وقت روی موتور نشستم حال کنم و تک چرخ بزنم.

 

دُتُر: مار جان ، مِرَرِه یِه کلاه گیس قَشنگ ، یِه مَنتو با یِه گشاد شِلارکه  اَلَن دَکِتِه هِگیر!!

دختر: مادر جان، برایم یک کلاه گیس قشنگ، یک مانتو و یک شلوار گشاد که الآن مُد شده بخر

 

 

مار: چَشم،   بزار بونگِ بزنم شمِرَرِه همه هِگیرَنِم.

مادر: چشم، بگذارید بانک را بزنم همه را برای شما می خرم.

 

پَئر: با ای ایختلاص 3000 میلیارد تومانی مگر پولی هم بانک دِل باخی  بُمانسِه تا تو وِرِه بزنی?

پدر: با این اختلاص 3000 میلیارد تومانی مگر پولی هم در داخل بانک باقی مانده است تا تو آنرا بدزدی?

 

مار: هَندَه کَر ما کَش  یِه پول دِنَه جا وَده  دارِم

مادر: باز هم در گوشه کنار کمی پول ذخیره کرده ام.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |