انسان به دلیل وجود بعد اجتماعی روح و روان خود نیاز به یک همدم و مونس دارد . این نیاز از اوان کودکی آغاز شده و شخصیت اجتماعی فرد همزمان با همنشینی با افراد مختلف شکل گرفته و پردازش می شود. بعد از پدر و مادر و افراد خانواده دوستان در محیط بیرون از خانه و یا در محل کار حرف اول را می زنند. انتخاب دوست خوب یک موهبت الهی است و نگهداشتن دوست خوب از آن سخت تر بوده و یک هنر است. کسی می تواند بر ناملایمات و سختی های زندگی چیره گردد که علاوه بر هدایت خداوند همواره از راهنمایی های یک دوست خوب بهره مند باشد.
داستان گیلکی زیر یکی از این داستانهاست که به نقش دوست خوب در زندگی افراد می پردازد.
پدر اولی: او وَه اون اَزَه بُسوتِه جامِه دَاشتِه
پدر اولی: وای- او انگار پیراهن سوخته در تن داشت(کنایه از شدت درماندگی و رنج)
پدر دومی: موضوع چیه؟
پدر دومی: موضوع چیست؟
پدر اولی: هِچی- جوانی و جاهلی
پدر اولی: هیچ- جوانی و خامی
ناگهان دو نفر نوجوان بین 18 تا 20 سال وارد صحنه شده و با هم گلاویز می شوند. دعوا به مرحله هیجانی می رسد و یکی از آن دو روی زمین می افتد و تمام لباسش خاکی می شود.
جوان اولی:مادر ....... تو چَرِه مِرِه گول بَزِه؟ می پولشانِ وِگیتِه تا مِرَره موتور هِگیری امَّه بیشی و ای قراضه مِرَرِه بِیَرده!
جوان اولی: مادر ......... تو چرا به من کلک زدی؟ تمام پولهایم را گرفتی تا برایم یک موتور دست دوم بخری ولی رفتی و این قراضه را برایم آوردی!
جوان دومی: تی اصل مطلب بوگو
جوان دومی: مطلب اصلی را بگو
جوان اولی: چند بار کَسِن هَمرَه بیشِم موتوردوزی- جیب زَنی و .... تو هَمَش می سَرِه کلاه نیَه نیبی.
جوان اولی: چند بار باهم به دزدیدن موتور و جیب بری و .... رفتیم و تو همیشه سر من کلاه گذاشتی.
جوان دوم: بشو تی پَرِه بوگو بیَه مو با تو گَپی ندارِم
جوان دوم: برو و به پدرت بگو بیاید من با تو حرفی ندارم
پدر جوان اولی وارد میدان شده و جوان دوم را تهدید می نماید که اگر راستش را نگوید او را به کلانتری معرفی می کند.
جوان دوم: امه کَسِن هَمرَه قرار بَنِم مَسجد آدینه دل سنگ قبر بدزدیم اَلَن دِ تی وَچِه بازی دَر بیَردِه.
جوان دوم: ما با هم قرار گذاشتیم در داخل محوطه مسجد آدینه سنگ قبر بدزدیم الان پسر تو بازی در آورده.
پدر جوان اولی: بازی دَر بیَردِه یعنی چی؟
پدر جوان اولی: بازی در آورده یعنی چه؟
جوان دوم: گونه دِ مو خَنِم تنها کاربوکونِم. مسجد سکینه اَبجی و مسجد واجب الاحترام سنگ قبرشان دِ می شی یَن!
جوان دوم: می گوید من می خواهم تنها کار کنم. سنگ قبرهای مسجد سکینه آبجی و مسجد واجب الاحترام دیگر مال من هستند!
پدر جوان اولی: اصل بد نیکو نگردد بلکه بنیادش خرابه (بد است)
پدر جوان دومی: یار بد بر دین و ایمان زند.
شِمِه اَمِه مُردِه شانِ چیکار دِرین. یاالله هرچی سنگ قبر وگیتین بابُرین بَنین وی جا سَر.
پدر جوان دومی: یار بد بر دین و بر ایمان هم می زند. شما به مرده ها ی ما چه کار دارید. هرچه زودتر برویدو سنگ قبرهایی را که برداشته اید سرجایشان بگذارید.
جوان سومی وارد معرکه شده می گوید :
مو قبلا اطلاع بدم تا زیندانی نابین بیشین سنگ قبرشان بی یرین. بگوتم شمره کاری نداشته باشن.
من قبلا اطلاع دادم تا زندانی نشدید بروید و سنگ قبرها را بیاورید.
توجه:
سنگ قبرهای قدیمی با خاطرات تاریخ زنده گان در زمانهای گذشته در معرض تخریب جدی-مدفون شدن در زیر خاک و احیانأ ............ هستند.
به راستی با وجود بازمانده رسوبات آتشفشانی و سنگهای رنگارنگ آذرین و سنگ قبرهای قدیمی با قدمت کمتر از نیم قرن و یا بیشتر چرا موزه سنگ در رامسر نداریم.
