


همگی ما همزمان با تحصیل در مدارس ، درسهایی از زندگی نیز می آموزیم که هردوی آنها مهم است .مشکل اصلی این است که زندگی قبل از ما هم جریان داشته و ما را هم مانند دیگران در مسیرش با خود می برد و این در حالی است که ما تازه در ابتدای یادگیری و کسب معلومات لازم برای زندگی هستیم و تنها امیدواریم که روزی به همه ی جوانب دست پیدا کنیم ، پس بطور منطقی دانش ما همیشه عقب تر از زندگی است.
مکتب یا مکتبخانه آموزشگاهی است که در آن معمولاً یک استاد که تحصیل کردهٔ علوم اسلامی است به کار آموزش میپردازد.این گونه مکانهای آموزشی امروزه در کشورهایی همچون پاکستان و افغانستان رایج است ولی در ایران جای خود را به مدرسه دادهاست.
در قدیم در شهرستان رامسر و ییلاقات اطراف آن مثل جواهرده
در فصل تابستان که مدارس تعطیل می شد مکتب خانه وجود داشت. استاد هم از هر کاری سر در می آورد و علاوه بر آموزش روخوانی و روانخوانی قرآن کتابهای فارسی-ریاضی -علوم- تاریخ و جغرافی را هم تدریس می کرد. برای ما که کوره سوادی از خواندن و نوشتن داشتیم هم فال بود و هم علم آموزی.تا به خودمان بیاییم لحظات بیادماندنی از آموزش در مکتب خانه را پشت سر گذاشته و مدارج تحصیلی را به سرعت طی نمودیم.در قدیم نظم و انضباط از اصول اولیه و محکم مکتب خانه ها بود و به عبارتی از ملای مکتب خانه بیشتر از ناظم و مدیر مدرسه می ترسیدیم. درس جواب دادن نیز خود داستان دیگری داشت.