اسطوره سیاگالش در رامسر چهارشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۱ 11:39

اسطوره سیاگالش
محمد ولی تکاسی

mwtokasi@yahoo.com

مقدمه

مردم در هر منطقه ای به تنا سب محیط جغرافیایی و اکولوژی، زبان و ادبیات، دست آفریده ها، باور های دینی و  غیره دارای افسانه ها و داستان هایی زیبا، شگفت انگیز و گاهأ خارق العاده  دارای قهرمان و اسطوره هایی با قدرتی بیشتر از توان جسمی و روحی انسان ها ولی در خور فهم و دانش افراد همان جامعه وجود دارند.  افسانه ها، قصه های خیال انگیز درباره موجودات خیالی­اند که از اندیشه، اعتقاد، آرزو، رنج ،ترس، امید وناشناخته های زندگی انسان ها شکل می پذیرند  این‌ روایات شکل ساده ای دارند و به شرح‌ وقایعی می پردازند که نبرد میان خیر و شرّ، مرگ و زندگی و سرانجام پیروزی خوبی بر بدی است. اين رویدادها چنان در کنار هم قرارمی گیرند که قهرمان به کمک عوامل غیرطبیعی به پیروزی برسد. شخصیت های افسانه ای ازنظرظاهر و رفتار به موجودات عادی شبیه هستند اما توانایی هایی دارند که در موجودات عادی دیده نمی شود ضمن آنکه همیشه یک اتفاق دوراز تصوّر آنها رابه ایده آل می رساند .درمنابع اسطوره های ایرانی " گئوش " gaus " ایزد نگهبان و سرپرست چهارپایان مفید و دام های موجود در جنگل و کوهستان است . دراوستا ، ایزدی دیگر نیز بنام  درواسب "drrasp " نیزاین وظیفه را بر عهده دارد . باتوجه به سپردن نگاهبانی رمه ها(گله ها)  دراوستا به ایزد گئوش (گاو ) و درواسپ ( اسب )  درمی یابیم  که در کنار گاو  با جایگاه مقدس، اسب نیز در نزد ایرانیان از اهمیّت زیادی برخوردار بوده است .
  ای درواسپ  ! ای نیک ! ای تواناترین !
مرا این کامیابی ارزانی ده که آفریدگان مزدا را گله بپرورم؛ که آفریدگان مزدا را جاودانگی بخشم .که گرسنگی و تشنگی را ازآفریدگان مزدا دور بدارم؛ که ناتوانی پیری و مرگ راازآفریدگان مزدا دوربدارم؛ که باد گرم و باد سرد را هزارسال ازآفریدگان مزدا دور بدارم .
درواسپ توانایی مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیازکننده و به آیین پیشکش آورنده راکامروا کند – او را کامیابی بخشید .                                                               (گئوس یشت – کرده دوم – بند 11،10،9)


 سيـاگـالـش (نماد ی از اسطوره های حمايت ‌از دام)
   سیاگالش، رخساره ای از شبان خدایان عهد دور است . که به مرور زمان رخساره و چهره ای انسانی یافته است . سیاگالش در باور دامداران ازچهارپایانی چون گاو و گوزن نگهبانی ومحافظت می کند.  به عبارتی سیاگالش،  نگهبان چهارپایان ازسختی، بیماری و مرگ است.


اجرای مراسم سیاگالش در موزه میراث روستایی گیلان

اگر هردام از چوپانی تلف شود نشانه آن است که سیاگالش از وی روی گردانده است و هرگاه برشمار گوسفندان و رمه های چوپان افزوده شود، آن رانشانه مهر و توجه سیاگالش می دانند .
صادق هدایت، درکتاب نیرنگستان به این امر اشاره می کند: " معروف است که روز  جمعه بازار، سیاگالش به شکل پیرمردی آمده و کره می فروشد . هرکس ازکره او بخرد هرگزتمام نمی شود و پیوسته آن کره  ری (بركت)  می کند ولی به محض اینکه به کسی ابراز بکند که کره او ری می کند یا مال سیاگالش  است ، فوراً دبه کره او خشک می شود " .
سیاگالش ازسوی دیگرازقدرت دگرسانی برخورداراست، این از توانایی خدایان اسطوره ای است . سیاگالش می تواند خود رابه رخساره چوپانان درآورد و وظیفه حفاظت ونگهبانی ازرمه رابه جای آورد. این خویشکاری با خویشکاری شبان ـ خدایان اسطوره ای یونان و ایرانی بسیارهمگون است[1] .
 
اسطوره سياگالش در رامسر
در باورها و مَسلک گالش ها (کاس سی ها  یعنی قوم ساکن در کوهستان و با شغل دامداری) نیز فردی در کوهها وجنگل ها وجود دارد که از طایفه از ما بهتران بوده و در وقت سختی و مشقّت به داد گالش ها می رسد.
به نظر برخی از اقوام ساکن در روستاهای رانکوه و توابع لاهیجان، سیاه گالش جنی هست که صاحب و مالک گوزن ها وآهوهای وحشی جنگل ها می باشد. ولی در منطقه رامسر و حومه سرگالش به شکل انسانی است که غمخوار گالش هاست و راهنمای آنها جهت یافتن مسیرهای صَعب العلاج کوهستانی در دل کوه ها و درّه ها خصوصأ در ایام وجود مه غلیظ در این مناطق است. سرگالش، دارای قدرت ماوراء الطبیعه بوده ولی از آن در جهت خدمت به انسان ها استفاده می نماید. داستان نگهداری دو بچه و گاوها و گوساله ها در یک زمان نه چندان کوتاه بعد از بارش برف زمستانی توسط یکی از گالش هایی که از ییلاق به جلگه آمده بود و در عوض این کمک گاونر سیاه رنگی را به سیاه گالش هدیه  می دهد زبانزد گالش های منطقه رامسر و حومه  است. نعره این گاو نر (اصطلاح گیلکی گُرانِه) هنوز هم گهگاهی در جنگل طنین انداز می شود.
اسطوره سیاگالش،  زبانزد گالش های مناطق کوهستانی اشکورات  و ییلاقات شرق گیلان و غرب مازندران  بوده و نُقل مجلس مردم رامسر است . همچنین سیاه گالش، کسی است که از زندگی همه گالش ها با خبر است. سرگالش ها و سلِر ها(کسی که مسئول لبنیات و تولید فرآورده های شیری گالش­ها در گاوسراها و گوسفند سراها است) همه او  را دوست دارند و از طریق راههای مختلف از طریق او  راه درست زندگی خود را می یابند.
به روایت دیگری مرد چوپانی در برف شدید اسیر شد. سپس به ناچار گله هایش را درسرما گذاشت و خود گریخت. بهار که رسید چوپان به ییلاق رفت تا شاید چند تایی ازگوسفندهایش را زنده بیابد وقتی به محل مورد نظر رسید با شگفتی دید که گوسفندانش صحیح وسالم هستند و چوپان قوی هیکلی کنارآنهاست او  به چوپان اعتنا نکرد و فکر کرد که سگ ماده اش گله راحفظ کرده پس سرگرم نوازش حیوان شد. سیاگالش پرسید : ای مرد گوسفندانت چطور ازسرما زنده مانده اند؟ مرد گفت : کارسگ من است . تا این حرف از دهان مرد بیرون آمد گوسفندها همگی تبدیل به سنگ شدند. این داستان در کوه دالفک اتفاق افتاده است و می گویند این سنگ ها که به شکل گوسفندها درآمده اند هنوز دراین کوه موجود می باشند.
باورداشت های‌مردم در مورد شمایل‌ سیاگالش
در بعضی ازمناطق می گویند سیا گالش دو نوع است : زولفین و کل( زلف دارو کچل)[2] .
روزی که سرپرستی جانوران حلال گوشت جنگل و کوهستان با سیا گالش موی بلند است، شکارچیان می توانند به راحتی شکار کنند. زیرا سیا گالش در آب چشمه سارها  به آراستن زلف های بلند خود مشغول است و از گله ها غافل است. اما روزی که سیا گالش کچل همراه جانوران حلال گوشت جنگلی و کوهستانی است پا به پای آنها حرکت می کند و شکار چیان دست خالی از شکار باز می گردند . البته باورهای عمومی او  را  بلند قد ، قوی بنیه ، چهار شانه تصویر می کند. قدرت او آنقدر زیاد است که می تواند دو درخت تنومند را خم کند. او موجودی است با هیبت که هیچ کس در برابرش سخن نمی گوید و زبان بند می­آید. بیش از ده متر قد دارد. هر دستش دو متر و هر پایش سه متر و کف پایش را نیم متر می دانند. ریش ندارد اما سبیل هایش از بنا گوش در رفته است.
البته معتقدند سیاگالش به هرشکلی می تواند ظاهر شود از جمله پیرمرد عصا در دست یا کودکی دوست داشتنی. اما در بیشتر نقاط جلگه و کوهستانی گیلان او را به شکل و شمایل مردی قوی هیکل، سیاچرده ، با نیم تنه " چاشو " و شلوار پشمین سیا ه رنگ. اما با جثه ای نه چندان غول آسا که از قدرت بدنی معنوی و بالایی برخوردار است و قدرت ناپدید شدن نیز دارد. تصور می کنند در بسیاری از نقاط گیلان او را فرشته، موجودی عینی، از پیامبران و اولیای خدا ، انسانی افسانه ای، شخصی مقدس، یکی از بندگان خوب خدا ، موجودی غیبی ، نظر کرده و حتی سیّدی بزرگوار به شمار می­آورند و او را سیاگالش   می­گویند زیرا سیا چرده و سیا پوش است. او بیشتر در نیمه­ی شبهای مهتابی و در آستانه ی سحرگاه ظاهر می شود(علی اکبری لیاولی ،1391).
 
"عشق گالش ها  به اسطوره سیاه گالش، وصف ناکردنی و بسیار ستودنی است".
 
 
 
 
منابع مورد استفاده:
1- رحیمیان، ع. 1390. از سخت سر تا رامسر.
2- وبلاگ رانکوه و نصیر محله.
3- وبلاگ تردید (نگار نادری.( http://negarnaderi.blogfa.com
منابعی برای مطالعه بیشتر:ـ سجاد پور، فرزانه. فسون فسانه.1378. تهران ، انتشارات سپیده سحر. ـ دکتر تسلیمی، علی. 1381. گذر از جهان افسانه. رشت، انتشارات چوبک.ـ بتلهایم، برونو.افسون افسانه ها. ترجمه اختر شریعت زاده. 1381.تهران، انتشارات سروش.ـ حسن زاده، علیرضا. افسانه زندگان(جلد 1). 1381. تهران، انتشارات بقعه و مرکز بازشناسی اسلام و ایران.ـ بُشرا، محمد. دد و دام. 1383.رشت، انتشارات طاعتی.ـ دوستخواه، جلیل. اوستا. 1385.تهران، انتشارات مروارید.
 
 
[1] - در هر دین و مذهبی توجه به فردی که نجات دهنده و حل کننده مشکلات لاینحل مردم بوده و برای همه قشرهای جامعه آزادی را رقم می زند وجود دارد که معمولا از آن به نام سوشیانت یا هدف غایی و نهایی جهان و منجی عالم بشریت یاد می شود.در کشورهای غربی حضرت عیسی مسیح و در کشورهای مسلمان حضرت مهدی(عج) را نجات دهنده نسل بشر در جهان می دانند.
 
[2] - شاید در زبانزد از سه نفر باید ترسید(کچل، سرخ مو و زرد ریش) از همین باورها نشأت گرفته باشد.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |