در پارکهای عمومی ، فضاهای بزرگ و … اطاقکهایی که کاملا با مصالح ساختمانی بنای منازل متفاوت می باشد ، ساخته می شود که نقش آنها نوعی سایه بان و یا استراحت گاهی موقتی برای عابرین است.
راهنمای ساخت آلاچیق ارزان در منزل:
http://www.fazayesabz.blogsky.com/1388/06/20/post-37
چپَر =حصار از خار و خاشاک و چوب و سنگ
نیز جهت محدود کردن محوطه منازل مسکونی -مزارع و باغات میوه با کمک چند چوب و سیم خاردار و یا تنه هرس شده درختان (شوش هال)برای جلوگیری از ورود احشام مورد استفاده قرار می گیرد.
باغ گولِه =محل ورود به باغ
نیز با کمک تنه درختان هرس شده و گاها درختان با تیغ بلند نظیر لیلکی(کرات دار) مسدود می گردد. یا اینکه ورودی باغ را با کمک چند پله چوبی مسدود می نمایند تا فقط انسان بتواند وارد باغ شود.
پَرابُن:
محلی است برای سکونت گالش ها در مناطق ییلاقی و یا در مراتع میان بند که قسمت پایین آن (دیوارها) سنگ چین بوده و قسمت های بالاتر آن از چوب و تخته ساخته می شود(با عنوان داروَرجِن).سقف آن نیز از شاخ و برگ و تخته پوشانده می شد.
خُشکِه:
هر سایه بان یا محل استراحتی نظیر غار طبیعی و یا تونلی طبیعی که در زمین بوجود آمده تا انسان و دام ها را از بارش باران محفوظ نگهدارد .
داستان آن از این قرار است:
این داستان در باره هوشیاری و زیرک بودن عروس گیلان (رامسر) در مقایسه با عروسی از منطقه ییلاقی است. یک عروس خانم از گیلان(رامسر) به ییلاق سَلمَل(در حومه جواهرده) می رود. قبلأ چون ارتفاع درب خانه ها کم بود و عروس سوار اسب شده و به خانه داماد می رفت.چون عروس سوار بر اسب نمی توانست وارد خانه شود لذا گردنش را می زدند. ولی اینبار عروس گیلان فورأ از اسب پایین پرید و وارد خانه داماد شد. همچنین در داخل ظرف پنیر(گیلکی رامسری قاف پنیر) عروس گیلان پنیر داخل ظرف را به هشت قسمت تقسیم کرد تا همه سهم مساوی از پنیر داشته باشند. در تعریف از عروس بیت زیر را می خواندند:
شومار(مادر شوهر): صل علی محمد می جان گیر آمد
وی(عروس): عقرب زیر قالی می خواستی پسر نیاری!!!!
صبحه سر تَلا گُرِه از خواب وَرِسَم. بیدَم هَمه جار سفیدا با . اول خیال بُکُردِم وَرپ بِمَه!. امَّه نَه نور خیلی دابا. می چُمِ سفید دَکِتِه با.
صبحدم خروسخوان از خواب بیدار شدم.دیدم همه جا سفید است. اول خیال کردم برف آمده اما نه نور خیلی زیاد بود. از شدت نور زیاد چشم من را سفیدی زد و کور شده بودم.
وَرپ نِمابا . دریغ از یِه دانِه دارو دِرخت.جنگل دِ هِچی پیدا نابا.تا چُم کار کُرده جنگل مَن قوپو مُثان بُرج و ساختمان راسا با.
برف نیامده بود. دریغ از یک عدد درخت. از جنگل چیزی پیدا نبود. تا چشم کار می کرد در میان جنگل برج و ساختمان احداث شده بود.
مُردوم رنگ عوضا کُردِه بان. دِ شاد و مهربان نابان. دِ جنجرِه جایی نداشتِه دوموسَه(جا بوخارِه). ترنگ تَلا، بلبل و کوکِه دِ نخواندنه بان. دارکوتِنِ دِ نِدی یَم.اَمِه زره کِلاچ گاو دِ گَرِه نوکانِه.
مردم رنگ عوض کرده بودند. دیگر کسی شاد و مهربان نبود. دیگر جنجره(نوعی گنجشک) جایی برای پنهان شدن نداشت.دیگر خروس جنگلی، بلبل و کوکو آواز نمی خواندند.دارکوب را دیگر ندیدم.گاو زرد ما دیگر صدا نمی دهد.
خدایا مُو یِه شهرِ دیگِه دِل بِمَم. اَمِه شهر پر از جنگل و سبزه با.فقط صدای بوق و ترمز ماشین هَنِه . می پیرهَنِ صبح بوشوردِبام تا مغرب نابا سیاه بابا.چرک بگیته. وی یقه دِل سرژ آب در هَنِا با.
خدایا، من به شهر دیگری آمده ام. شهر ما پر از جنگل و سبزه بود. فقط صدای بوق و ترمز ماشین می آید.پیرهن خود را صبح شستم ولی تا غروب نشده سیاه و چرکی شده بود.از یقه اش آب کثیف بیرون می آمد.
ایجه کوجارِه! چَرِه همه جار سیایَه. یا می چُمِ سفید دَکِتِه. دِ آدم دِ نوتونِم.
اینجا کجاست!. چرا همه جا سیاه است. شاید چشم من (از شدت نور زیاد) کور شده است. دیگر انسانی را نمی بینم.
